مست: من چنین ام
گویند: روزی در بغداد افتاده بود و حال راه رفتن نداشت. جنید بغدادی او را دید؛ و چشم مست بر او افتاد. مست شرمسار شد و گفت: من چنینم که میبینی! آیا تو چنان هستی که مینمایی؟ جُنید به سبب صدق گفتار مست، به گریه افتاد.
گویند: روزی در بغداد افتاده بود و حال راه رفتن نداشت. جنید بغدادی او را دید؛ و چشم مست بر او افتاد. مست شرمسار شد و گفت: من چنینم که میبینی! آیا تو چنان هستی که مینمایی؟ جُنید به سبب صدق گفتار مست، به گریه افتاد.