اخبار از دعوا
یک عربی با حضرت استاد ارتباط خانوادگی داشت و مرید ایشان بود. گاهی با زنش دعوا میکرد و تند میشد و چیزهای نامربوط از زبانش صادر و به زنش میگفت.
وقتی خدمت استاد میآمد، ایشان میفرمودند: حیف است انسان از دهانش حرفهای بد صادر شود و به زنش فحش بدهد!
چند بار که این قضیه تکرار شد، آن عرب فکر میکرد که زنش میآید منزل آقا و به خانم آقا میگوید و او به آقا مطالب را میگوید. لذا به زنش این نکته را گفت، آن زن قسم یاد میکرد که اصلاً اینطور نیست. تا اینکه روزی زن و شوهر برای خرید به بازار قم رفتند. توی بازار دعواشان میشود و مرد حرفهای نامربوط و بد به زنش میگوید.
بعد از خرید، تصمیم میگیرند منزل آقا بیایند. چون به منزل آقا میرسند، حضرت استاد میفرمایند: بله بعضیها بازار میروند، توی بازار دعوا میکنند و این حرفها را به هم میزنند، حیف است از تو که چنین حرفهایی را میزنی!
مرد عرب میفهمد که زنش قضای درون خانه را به منزل آقا نمیرساند، بلکه استاد به علم باطنی میدیده و میدانسته است. (همان)