اختیار تام
آن که گوید: مرکبم تن و روحم سواره است و اختیار تام دارم و این سبب شد که تکلیف بر عهدهام باشد!
چنین عقیده از تو هم استقلالی پیدا شده است، مانند آتشپرست که دو مبدأ قائل است: فاعل خیر (یزدان) فاعل شر (اهرمن) درحالیکه اینچنین نیست، جوابش این است: اگر اختیار تام دارد، پس چرا تصمیم بسیار کارها میگیرد و به آن نمیرسد. چه طور از عدم آمده و هیچ اختیاری نداشته، حالا این همه اختیارات دارد. اگر اختیار تام دارد پس بعد از سرورها چرا غمها میآید، بااینکه غم و سرور مناسبتی ندارند. همه خواهان کمال لذات و امید بدان دارند، اما هیچکس به کمال امید جاودانی نرسید. چرا مناصب دنیوی و مالها باقی نمیماند و صاحبان اینها زوال پذیرند. بله یک مقدار خداوند اختیار اعتباری و مجازی داده، پس پای از حد فراتر مینهد و ادعای اختیار تام میکند. نسبت دادن همه افعال به خود مجازی و اعتباری است؛ قبل از آمدن به دنیا فعلی نبود، حالا برای ظهور اسماء، خداوند نمودی داده است؛ و حکمتها جاری است و در ظروف مستعده فیوضات بخشیده شده و این کرامتی به انسان است. بنده متناهی و موزون و عاجز را نباشد در ساحت کبریایی خویش را مستقل و مختار مطلق بداند که خلاف ادب بندگی است.