از قیامت

روزی بایزید بسطامی بر بالای منبر از قیامت صحبت می‌کرد، زنی برخاست. بایزید گفت: ای عورت (زن) بنشین.

زن گفت: ای شیخ ای مدعی! دیدی که این حال تو باری نبود؟ اگرچه سخن حق است چون از آن تو نیست و معامله تو نیست؟ قیامت را صفت آن باشد که از هیبت و سیاست، از مرد تا زن، فرق نتوان کردن، همه برآمیخته باشند. بایزید خاموش شد. (یعنی وقتی کسی از قیامت صحبت می‌کند، انگار در قیامت است و همگان یکی می‌باشند نه آن‌که زن را زن بیند.)

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.