وبلاگ

اشک یا بوی مُشک

محی‌الدین عربی در رساله روح‌القدس می‌گوید: من یک ماه کامل در مسجد «ابن جراد» با «ابو احمد سلاوی» بیتوته کرده بودم. شبی برخاستم تا نمازی بخوانم. وضو گرفتم و به شبستان مسجد آمدم. ابو احمد در آن شبستان خوابیده بود و انواری از او به آسمان متصل بود. ایستادم و نگریستم؛ نمی‌دانم آیا نور از آسمان بر وی فرود می‌آمد و به او می‌پیوست یا این‌که از وی برمی‌آمد و به آسمان می‌پیوست.

من از حال وی در شگفت بودم تا این‌که بیدار شد و وضو ساخت و برای نماز ایستاد. وقتی او گریه می‌کرد و اشک‌هایش روی زمین می‌ریخت. صورتم را با آن اشک‌ها مسح می‌کردم در آن بوی مشک می‌یافتم. مردم این بو را از من احساس می‌کردند و می‌گفتند: این مشک را از کجا خریده‌ای؟

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.