امروز روز گرمی است
جنید با مریدی به بادیه فرو شد و گوشه جیب مرید دریده بود. آفتاب در او میتافت تا بسوخت. به زبان مرید برفت که امروز روزی گرم است. شیخ به هیبت در وی نگریست و گفت: «برو که تو اهل صحبت نیستی» و او را مهجور گردانید.
جنید با مریدی به بادیه فرو شد و گوشه جیب مرید دریده بود. آفتاب در او میتافت تا بسوخت. به زبان مرید برفت که امروز روزی گرم است. شیخ به هیبت در وی نگریست و گفت: «برو که تو اهل صحبت نیستی» و او را مهجور گردانید.