بار محنت، نه منّت
سعدی گوید:
«شنیدم پارسای فقیری از شدّت فقر در رنج و دشواری بود و پی در پی لباسش را پاره بر پاره میدوخت و برای ارامش دل میگفت:
به نانِ خشک قناعت کنیم و جامهی دلق **** که بار محنتِ خود به، که بار منّت خلق
شخصی به او گفت: چرا اینجا نشستهای، مگر نمیدانی که در شهر رادمرد بخشندهای هست که جویای خشنودی دردمندان است. نزدش برو و احوال خود بگو که تو را خرسند خواهد کرد.
پارسا فرمود: خاموش باش که در پستی، مُردن به که حاجت نزد کسی بردن. همانا پاره بر پاره دوختن و در گوشهی صبر ماندن، بهتر از خواستن لباس و برای بزرگان نامه نوشتن». (حکایتهای گلستان، ص 152)
دلق: پشمینهی پُر وصله را گویند.