با ناشناس

یکی از پادشاهان بنی‌اسرائیل، خانه‌ای ساخت و در وسعت و تزیین آن، سعی بسیار کرد. پس دستور داد تا از عیب آن جویا شوند، هیچ‌کس از آن عیبی نگرفت، جز سه نفر زاهد. آنان گفتند: عیب این خانه یکی این است که بعدها ویران می‌شود و دیگر این‌که صاحبش روزی می‌میرد. پادشاه گفت: خانه‌ای هست که از این دو عیب در امان باشد؟ گفتند: آری، خانه آخرت. پس پادشاه سلطنت را رها کرد و با آنان به عبادت پرداخت. پس از چندی با آنان خداحافظی کرد. آنان گفتند: از ما چه دیدی که تو را ناخوش آمد؟ گفت: هیچ جز این‌که مرا می‌شناسید و اکرام می‌کنید، می‌خواهم با کسی بنشینم که مرا نشناسد.

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.