بعد از ۲۵ سال
خانم فوزیه زیدان از جبل عامل لبنان ۲۵ سال مبتلا به درد پا بود. سستی و ضعف در پای او حاکم بود که موقع راه رفتن قادر به حرکت نبود و اطبا نمیتوانستند او را درمان کنند. روز عاشورا از برادران خود خواست تا او را به حرم حضرت زینب علیهاالسلام ببرند تا شاید شفا یابد، اما آنان قبول نکردند و گفتند: با این حرکت، روز شلوغ خوب نیست. اگر بنا است حضرت زینب علیهاالسلام تو را شفا دهد در خانه هم شفا میدهد. تا اینکه در یکی از ایام عاشورا در همسایگی او مجلس عزایی بود، به کمک دو دست و به حال نشسته به خانه همسایه رفت. آنجا مشغول استماع و توسل و گریه «به حضرت زینب علیهاالسلام» شد؛ پس شب به خانه آمد و با حال گریه خوابید. هنوز فجر طلوع طالع نشده بود و انتظار به فجر صبح میبُرد که در این هنگام متوجه دستی شد که بالای مچ او را گرفته و شخص دیگری به او میگوید: برخیز ای فوزیه، برخیز ای فوزیه! او با شنیدن آن سخن و کمک آن دست، بلند میشود و روی دو پا میایستد و خوشحال میشود. آنوقت مادرش را که خوابیده بود صدا میکند. مادر وقتی او را شفا یافته میبیند مبهوت میشود. فوزیه صدایش را با اللهاکبر و لاالهالاالله بلند میکند و برادرانش میآیند و خواهر را شفا یافته مییابند و خوشحال میشوند. آنگاه همسایگان و بعد مردم خبردار میشوند؛ پس از آن، هر روز عدهای برای دیدن او به خانهاش میآمدند و تبرک میجستند. در روزنامههای کثیرالانتشار بیروت مانند السیاسة، المساء این واقعه را درج میکنند.