وبلاگ

به حساب علی بن ابیطالب علیه‌السلام

ابن مهران گوید: «در کوفه مرد تاجری بود که او را ابوجعفر می‌گفتند، در داد و ستدهای خود شخص خوبی بود و هرگاه یکی از سادات و علویین می‌آمد چیزی به او می‌داد و به غلامش می‌گفت: در حساب علی بن ابیطالب علیه‌السلام بنویس.

روزگاری گذشت تا این‌که فقیر و نادان شد و به دفترهای خود می‌نگریست، چون به نام بدهکاران می‌رسید اگر زنده بودند از آنان مطالبه می‌نمود و اگر مرده بودند روی نام آنان خط می‌کشید؛ روزی از روزها که در خانه خود نشسته بود، مردی بر وی گذشت و از روی استهزاء گفت: طلب‌هایی که از علی بن ابیطالب علیه‌السلام داشتی گرفتی؟!

از این سخن، ابوجعفر سخت غمگین شد؛ شب که خوابید در عالم رؤیا پیامبر صلی‌الله علیه و آله را دید که به حسنین فرمود: پدر شما علی علیه‌السلام چه کرد؟

حضرت علی علیه‌السلام از پشت سر جواب داد: آمده‌ام که حقّش را بدهم؛ فرمود: بده به من؛ پس کیسه‌ای سفید و پشمی به او عطاء نمود و فرمود: این حق تو است بگیر و فرزندانم چون نزدت می‌آیند محرومشان مکن که دیگر، فقیر نخواهی شد.

ابوجعفر از خواب بیدار شد درحالی‌که کیسه پول در دستش بود؛ همسر خود را صدا زد و کیسه را باز نمودند دیدند، هزار دینار درون آن است؛ زن گفت: ای مرد! از خدا بترس مبادا به تاجری خیانت کرده باشی و حقّ مردم را گرفته باشی؟

ابوجعفر خواب خود را برای همسرش گفت؛ آن زن گفت: اگر تو راستش را بگویی، باید در دفترهایت اثری باشد، چون دفتر طلبکاری‌ها را آوردند و ورق زدند، دیدند از بدهی‌های حساب علی بن ابیطالب علیه‌السلام خبری نیست. (روضه الصدوق، ج 3، ص 222- نمونه معارف اسلام، ج 5- کشکول بحرانی)

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.