بُسر بن اُرطاة و عمروعاص
بُسر بن اُرطاه در جنگ صفین در مقابل امیرالمؤمنین علیهالسلام قرار گرفت، این در حالی بود که امام به میدان آمده بود و معاویه را به نبرد طلبید و فرمود: تاکی و چقدر مردم را به کشتن دهیم، بیا من و تو جنگ کنیم تا به این وسیله جنگ خاتمه یابد. معاویه گفت: همان مقدار که از مردم شام میکشی مرا کافی است، احتیاج به مبارزه با تو نیست.
بُسربن ارطاة تصمیم گرفت که با امام بجنگد، با خود اندیشید که شاید علی علیهالسلام را بکشم و در میان عرب، افتخاری کسب کنم؛ با غلام خود به نام «لاحق» مشورت کرد، او گفت: اگر از خود اطمینان داری چه بهتر وگرنه علی علیهالسلام دلیری است بینظیر؛ اگر تو هم مانند او هستی به میدانش برو و الّا شیر، کفتار را میخورد و مرگ از سرنیزهٔ علی علیهالسلام میبارد و شمشیرش برای گرم کردن تو کافی است.
بُسر گفت: مگر جز مردن چیز دیگری هست؟ انسان باید بمیرد یا با مرگ طبیعی و یا به کشته شدن و به میدان آمد؛ سکوت کرد و رجز نخواند تا حضرت او را نشناسد؛ امام حمله اول را بهسوی بُسر شروع کرد که بُسر از روی اسب به زمین افتاد و پاها را بلند کرد و عورتش را ظاهر ساخت؛ امام صورت برگردانید و بُسر از جا بلند شد و فرار کرد بهطوریکه بدون کلاه جنگی با سر برهنه به طرف لشکرگاه میدوید.
یاران امام بانگ برداشتند: یا علی علیهالسلام! او بُسر بن ارطاه است از او دست برندار و به قتل برسان، امام فرمود: او را واگذارید که خدا لعنتش کند.
معاویه درحالیکه از کردار بُسر میخندید گفت: عیبی ندارد؛ برای عمروعاص هم این قضیه پیش آمد کرده بود. جوانی از اهل کوفه فریاد زد: آیا حیا نمیکنید که عمروعاص این حیلهٔ نو را در جنگ به شما آموخت که در موقع خطر، کشف عورت کنید؟ و اشعاری بخواند که معنای دو بیت آن چنین است:
«دیروز، عورت عمروعاص آشکار شد و سر را به زیر انداخت، بُسر بن ارطاه هم از او پیروی کرد. به عمروعاص و بُسر بن ارطاه بگوئید جلو راه خدا بیائید تا دوباره با شیر، یعنی علی علیهالسلام برخورد نکنید. (بحارالانوار، ج 8، ص 479- سیره نبویه، ج 1- پیغمبر و یاران، ج 2)