تشبیه به دجّال
۹۰۶. نگر دجّال اعْوَر، تا چگونه **** فرستاده است در عالم نمونه
نگاه کن که دجّال یکچشم که در آخرالزمان میآید با دروغ و فریب، قبل از خودش مُرادان عوامفریب را فرستاده است.
۹۰۷. نمونه باز بین ای مرد حسّاس **** خر او را دان که نامش هست جَسّاس
برای نمونه، ای مرد احساساتیِ بیفکر! ببین نام خر دجّال، جسّاس (جاسوسی کننده) است و مُرادان باطل، بر مُریدان جاهل سواره هستند.
۹۰۸. خران را بین، همه در تنگِ آن خر **** شده از جهل، پیشآهنگ آن خر
مُریدان جاهل را ببین که در اطاعت مرادِ باطل، جمع شده و از نادانی آنها، مراد فریبکار جلو افتاده است.
۹۰۹. چو خواجه، قصّهٔ آخر زمان کرد **** به چندین جا از این معنی بیان کرد
برای همین پیامبر صلیالله علیه و آله و سلم درباره آخرالزمان، در جاهای مختلف، از دروغگویانِ جلودار و دجّال صفت، سخن گفته است.
۹۱۰. ببین اکنون که کور و کر شبان شد **** علوم دین، همه بر آسمان شد
ببین امروز جاهلان و نادانان، چوپان و راه نمای گوسفندان شدند تا از گرگ و درندگان، آنان را حفظ کنند بااینکه علوم دین، حقیقت خود را از دست داده و به آسمان رفته است.
۹۱۱. نمانْد اندر میانه، رفق و آزَرم **** نمیدارد کسی از جاهلی شرم
علوم دینی که همه موجب دوستی، احترام و شرم است از بین رفته و کسی هم به خاطر نادانی، حیا و شرم نمیکند.
۹۱۲. همه احوال عالم باژگونه است **** اگر تو عاقلی بنگر که چون است
اگر تو دانایی و با فکری، خوب بنگر که احوال خلق عالم واژگون شده؛ مانند اینکه جاهل بر منصب عالِم نشیند.
۹۱۳. کسی کو باب طرد و لعن و مقتست **** پدر نیکو بُد اکنون شیخ وقت است
از واژگونه بودن یکی این است که: کسی که از درگاه حق، رانده و دور شده و مبغوض حق گردیده، چون پدرش انسانی نیکو و با تقوا بوده و وفات کرده، اکنون مریدان با او بیعت کنند و او داعیه پیشوایی را به خود گیرد.
۹۱۴. خضر میکشت آن فرزند طالح **** که آن را بد پدر با جد صالح
حضرت خضر آن فرزند غیر صالح را میکشت؛ چون با پدر و جدّ صالح خود مناسبتی نداشت و خلقی را به کفر میکشاند.
۹۱۵. کنون با شیخ خود کردی تو آن خر **** خری را کز خری هست از تو خرتر
تو امروز، خری را شیخ و پیشوای خود کردهای که در نادانی، از تو خرتر است.
۹۱۶. چو او لایعرفُ الْهِرّ است از بِرّ **** چگونه پاک گرداند تو را سِرّ؟
وقتی پیشوای تو خوبی را از بدی و نحوه خواندن و راندن گوسفندان را نمیداند، چگونه میتواند باطن تو را از اوصاف رذیله پاک نماید؟
۹۱۷. و گر دارد نشان باب خود پور **** چه گویم، چون بود نور علی نور
اگر فرزندی نشانهای از کمالات پدرِ پیشوایش را داشته باشد، خودش نور بوده و بر نور پدر هم میافزاید.
۹۱۸. پسر کو نیک رأی و نیکبخت است **** چو میوه زبدهٔ سرِ درخت است
پسری که خوب اندیشه و خوشاقبال باشد، همانند میوه رسیده سر درخت است که نیّت پدر این بوده که پسر به کمالات برسد.
۹۱۹. ولیکن شیخ دین، کی گردد آن کو **** نداند نیک از بد، بد ز نیکو؟
اما آنکسی که نیک را از بد تشخیص نمیدهد، چگونه میتواند پیشوا و شیخ دین باشد؟
۹۲۰. مریدی، علم دین آموختن بود **** چراغ دل ز نور، افروختن بود
مرید شدن درواقع آموختن دین است از عالِم عامل تا به آن چراغ دل را به نورانیّت منوّر کند.
۹۲۱. کسی که مُرده، علمْ آموخت هرگز **** ز خاکستر، چراغ افروخت هرگز
تابهحال کسی از مردهای علم یاد نگرفته، یا از خاکستری چراغ روشن نکرده. لذا از پیشوای جاهل و مُرده دل، نمیتوان چراغ دل را روشن کرد.
۹۲۲. مرا در دل همی آید کزین کار **** ببندم بر میانِ خویش زُنّار
در دلم این آمد که با نبود مرشدِ وارسته و راه رفته، کمر بر عقد طاعت ببندم.
۹۲۳. نه زان معنی که من شهرت ندارم **** بلی دارم ولی زان هست عارم
منظور خودم نیستم که کاملم و کسی مرا نمیشناسد، بلکه مرا میشناسند. ولی از اینکه مردم دنبال قطبِ فاقدِ همه کمالات هستند بیزارم.
۹۲۴. شریکم چون خسیس آمد در این کار **** خمولم بهتر از شُهرت به بسیار
من به سبب پستیِ شریکان که مرشدان جاهل بودند، آنها را ترک کرده و انزوا را که بهتر از شهرت است، برای خودم انتخاب نمودم.
۹۲۵. دگرباره رسید الهامی از حق **** که بر حکمت مگیر از ابلهی دَق
بار دیگر از طرف حق الهامی به دلم رسید که بودن جاهل در مقابل دانا، از حکمت خداوندی ماست. پس اینقدر خردهگیر مباش.
۹۲۶. اگر کَنّاس نبْوَد در ممالک **** همه خلق اوفتند اندر مهالک
از حکمت است که چاهکن در همهجا باشد وگرنه همه مردم از نجاسات و بوی آن، دچار امراض مُهلک میشوند.
۹۲۷. بُوَد جنسیّت آخرْ علّتِ ضَم **** چنین آمد جهان و الله اعلم
آری همیشه در جهان، همجنس، جذب همجنس میشود. مُراد نادان، گیر مُرید نادان و مُراد واصل، نصیب مرید طالب حقیقی میشود و این را خدا میداند.
۹۲۸. ولی از صحبت نااهل بگریز **** عبادت خواهی، از عادت بپرهیز
بههرتقدیر از مصاحبت انسان نااهل دوری کن و عبادت را نه از روی عادت بلکه حق را بهعنوان سزاواری به عبودیّت، عبادت نما.
۹۲۹. نگردد جمع با عادت، عبادت **** عبادت میکنی، بگذار عادت
عبادت واقعی با عادتِ صوری، جمع نمیشود. اگر عبادت میکنی تقلیدها و عادتها را کنار بگذار.