وبلاگ

تشرّف به خدمت یکی از اولیاء

مرحوم آقا نجفی اصفهانی گوید: در نجف مسائلی برایم پیچیده بود تا به اشاره استاد عرفان، مشغول تزکیه اخلاق شدم. در شب مشغول نماز و زاری و ختومات بودم تا شب چهلم در مسجد سهله. چون صبح شد به کنار شط فرات رفتم. شخصی را دیدم بر روی آب راه می‌رود و به جانب من می‌آید. چون به کنار خشکی رسید مرا امر به نشستن فرمود و سپس گفت: سؤال کن. من هم سؤالاتی از او کردم و جواب شنیدم. چون خواستم او را بشناسم از نظرم غائب شد.

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.