تلون و تمکّن
وقتی صحبت از حالات سالکین شد و کلام به تلوّن (هر دم به رنگی شدن، حالی به حالی شدن) و تمکّن (جای گرفتن، پابرجا شدن) شد فرمودند:
زلیخا قبلاً خود را باخته بود و یوسف را پذیرفت و دیده تمکّن پیدا کرده بود، اما زنان مصر تلوّن داشتند یعنی اول نظرشان درباره زلیخا و یوسف یک جور بود و بعد از دیدن عقیدهشان عوض شد «وقتی یوسف را دیدند بسیار بزرگ شمردند و از هیبت یوسف دستهای خویش را بریدند و گفتند: این بشر نیست مگر فرشتهای کریم و گرامی است» (سوره یوسف آیه ۳۱).
روزی (اردیبهشت ۱۳۷۰) درباره یک نفر از اهل سلوک که در عراق بود و حالات خوفی و مناجاتی داشت فرمودند: او حال به حالی بود. یک وقت آخر شب با قمه آمد منزل ما و گفت: مرا حَد بزن!
یک وقت دیگر با ماشین خودش آمد و مرا با خود به بغداد برد و گفت: اینجا بایست الآن میآیم رفت و دیگر نیامد، او تلوّن داشت.
یکبار به طلبهای که میخواست به شهری برای ماندن برود و مکرر استخاره میگرفت فرمودند: اهل عرفان متلوّن را نمیپذیرند!