توحید افعالی
در توحید افعالی گوییم که هضم این موضوع، اگرچه ساده است ولیکن دقیق و قابل اعتناء و توجه است ولیکن به زبان آسانتر متذکر میشویم: خداوند را اسماء و صفاتی است که ظهورش در امکنه و ازمنه خاص به ظهور میپیوندد. همهٔ موجودات از صالح و طالح درید قدرتنمایی حق است. پس در وهلهٔ اول همه چیز از اراده و عزم اوست که متحقق میشود؛ اما در ظهورات به دست انبیاء و اوصیاء است و همهٔ ابزار و آلات صنع مجری ارادهٔ اویند؛ پس اگر امیرالمؤمنین علیهالسلام با شمشیر کافری را میکشد، دست منتقم حقتعالی است که آن کافر مستحق انتقام بوده است. در واقع هر دستی که مأمور حق است، آن دست سایه و مجری حکم است که انجام میگیرد. باد و ابر و خورشید و ماه و … همه دارای موکّلی هستند که به امر پروردگار، اجرای احکام را به دقت و بدون تعلّل انجام میدهند. پس بارانی که خرابی به بار آورد، زلزلهای که خانمانسوز باشد، تصادفی که موجب مرگ و جراحت شود و مالی که به سرقت رفته باشد، مریضی که حادّ بوده و قابلدرمان نباشد، پولی که بدون دردسر نصیب کسی میشود، همسر خوبی که به خانهٔ داماد میآید، منصب وارستهای که به لایق آن منصب داده میشود و … همه مربوط به علل و عواملی از گذشته و حال است که حقتعالی آن را به مهر یا به قهر میدهد. خداوند صبّار است، ولی او صفت شکیبایی پیدا میکند. از آنطرف خداوند جبّار و قهّار است و این ربطش به سرکشان و ظالمان است؛ هر دو معطی حقاند اما اسباب را بنده فراهم میکند که به اسم رحیم نوازش شود یا به اسم ضّار کتک و ضربه بخورد. مثلاً کسی که دنبال فحشاء و منکرات میرود. طبق سورهٔ عنکبوت آیه ۴۵، این کس نماز نمیخواند، چراکه نماز واقعی، انسان را از این لغزشها بازمیدارد و اینکه کسی نماز میخواند و دنبال فحشاء و منکرات میرود پس گوییم نمازش صوری و بی مراقبه و توجه است، پس اثر وضعی ترک نماز، افتادن در خطا و لغزشها است و این رمزی از مسئلهٔ توحید افعالی است؛ اما اولیاء به هر طرف بروند، کار خود را چون به حق تفویض کردهاند، به ارادهٔ حق به آن سوی تعیّن شده میروند. فاعل حرکت، حق است و حسن فاعلی سبب میشود که حسن فعلی محقق شود. آنکه حلیم و بردبار است و این صفت ملکه شده، شمشیر غضب نمیتواند او را از پای دربیاورد؛ و این اشارتی دیگر از توحید افعالی است. دیگر آنکه برای خدا میبخشد و انفاق میکند، عمرش دراز میشود، دوستان بسیار پیدا میکند، اموال بی آفت نصیبش میشود. چون امساک میکند، رزقش تنگ میشود، خلقش تند میشود، اقوام از دورش پراکنده میشوند، مالش آسیب میبیند. آنچه اشارت رفت، بسیار است که آب دریا در جوی آب نمیگنجد، یعنی اسرار و حقایق عالم را هر کس نتواند بفهمد و هضم کند و اعتراض کند، چرا که عقول جزئی، افهام کلی ندارند تا بیشک قبول کنند، لذا گاهی حالت اعتراض جبریّه دارند و گاهی به خاطر عدم ادراک اثر وضعی اعمال، دچار حبط اعمال میشوند.