جمع بین دنیا و آخرت
روزی بهلول را دیدند که با کنده درختی گلاویز شده است. گاهی یک سر آن را بلند میکند و سپس رهایش کرده و سر دیگر آن را بلند میکند. از او پرسیدند: چه میکنی؟ گفت: دنیا را گرفتم، آخرتم رها شد. آخرت را دریافتم، دنیایم رها شد خواستم دنیا و آخرت را با هم داشته باشم، قدرتم نرسید. وقتی خوب اندیشیدم، به این نتیجه رسیدم که باید دنیا را با اهلش رها کنم به امیدی که رستگار شوم.