خدای بی نیاز و مادر با نیاز
شیخ ابوالحسن خرقانی (م 425) گفت: دو برادر بودند و مادری داشتند. هر شب یک برادر به خدمت مادر مشغول میشد و یک برادر به خدمت خداوند مشغول بود. آن برادر که به خدمت خدا مشغول بود با خدمت خدایش، خوش بود. برادر را گفت: امشب نیز خدمت خداوند به من ایثار کن و او چنان کرد. آن شب به خدمت خداوند سر بر سجده نهاد. در خواب شد، دید که آوازی آمد که برادر تو را بیامرزیدم و تو را به او بخشیدم. او گفت: آخر من به خدمت خدای مشغول بودم و او به خدمت مادر، مرا در کار او میکنید؟ گفتند: آنچه تو میکنی ما از آن بینیازیم ولیکن مادرت از آن بینیاز نیست که برادرت خدمت میکند.