مقام دفع خطورات
1. اشاراتی از معانی
خاطر: فکر، خیال، تصور
خواطر: آنچه در ذهن و دل گذرد
2. اشاراتی از قرآن
1-و نَزَعنا ما فی صُدورهم مِن غِلٍ: آنچه از کینه (خطورت و شائبههای نفسانی) در سینههای آنان (متقین) است برکنیم. (حجر: 47)
2- یخفونَ فی أنفسَهُم ما لا یُبدون لک… لِیبتلی الله ما فی صُدورِکُم: آنان چیزی را (در مسئله جنگ احد) در دلهایشان پوشیده میداشتند که برای تو (پیامبر) آشکار نمیکردند. تا خداوند بیازماید (در عمل) آنچه را در دلهای شماست. (آلعمران: 154)
3- و لا تَقربا هذه الشّجرة فَتَکونا مِن الظّالمین: به آدم و حوا گفتیم: در این باغ سکونت گیرید و از هر کجای آن خواهید فراوان بخورید و به این درخت (مقام محمد) نزدیک نشوید (که با خطور به مقام او، سبب میشوید که شما) از ستمکاران خواهید بود. (بقره:35)
4- لقد خَلقنا الانسان و نَعلمُ ما توسوس به نفسة و نحن أقربُ إلیه مِن حَبلِ الوَرید: ما انسان را آفریدیم و میدانیم که نفس او چه وسوسه (خطوراتی) به او میکند و ما از شاهرگش به او نزدیکتریم. (ق: 16)
3. اشاراتی از احادیث
1- امام سجاد علیهالسلام: «خداوندا خواطر دنیا را از قلبم بگیر به آن خنکی که خشیت تو مرا بگیرد.» (بحارالانوار 75/ 153)
2- امام صادق علیهالسلام: «هرکس در کارش با خدا استخاره کند و یکی از دو کار را انجام دهد، ولی در دلش چیزی خطور نماید (خلاف خواسته خدا) خدا را در قضا و قدرش متهم ساخته است.» (درالاخبار ص 621)
3- امام صادق علیهالسلام: «خداوند، گاهی چیزی که هیچوقت در دلت نبوده در خاطرت خطور میدهد و برعکس چیزی که کاملاً آن را دانستهای از خاطر تو محو مینماید که هرچه خواسته باشی آن را به خاطر خود بیاوری، به خاطرت نمیآید.» (توحید مفضل صفحه 18)
4- امام حسین علیهالسلام: «وصف کنندگان از وصف کنه عظمت او ناتواناند و اندازه عظمت و شکوهش بر هیچ دلی خطور نکند.» (تحف العقول صفحه 426)
5- علی علیهالسلام: «هوی و هوس به دل خطور میکند و عقل است که مانع و جلوگیری میکند.» (تحف العقول صفحه 149)
6- حضرت زهرا (س): «سپاس خداوندی را سزاست که رازهای نهانی را آگاه است و بر آنچه بر دلها میگذرد و خطور میکند داناست.» (زندگانی حضرت زهرا ص 1039)
7- امام حسن علیهالسلام: «مؤمن چگونه به ایمان میرسد درحالیکه از قسمت خود ناراضی میباشد، درحالیکه خداوند بر او حکومت میکند و مقدراتش در دست اوست، من ضامن کسی میباشم که در دلش جز رضایت چیزی خطور نکند، اگر این مقام را داشته باشد، هر چه از خداوند بخواهد به او میدهد.» (بحارالانوار 2/168، کتاب ایمان و کفر)
8- پیامبر صلیالله علیه و آله: «خداوند خواطر درونی را بر امّت من بخشید مادام که آن را به زبان نیاورند یا بدان عمل نکنند»(آئین بندگی ص 372)
9- پیامبر صلیالله علیه و آله: «در بهشت، چیزهایی است که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده و نه بر دل بشری خطور کرده است.»(پیام پیامبر ص 378)
10-در حدیث قدسی خداوند فرمود: «من برای بندگان صالحم چیزهایی را مهیا کردهام که نه چشمها آنها را دیده و نه گوشها آنها را شنیده و نه به قلب کسی کیفیت آنها خطور میکند» (الجواهر السنیه ص 704)
4-نکتهها
* خواطر، آن چیزی است که بر دل و ضمیر میگذرد یا مثبت بوده و یا منفی، به تعبیر دیگر وارداتی که شبانهروز بر ذهن و فکر آید و دایره آن برای اکثر افراد هم وسیع میباشد.
* هر نوع خیال و اندیشهای که بر دل میگذرد، حدوث آن مسبوق است به اسباب و علل بسیار که در طول عمر و مدت زندگانی از مسموعات و مشاهدات و آنچه انسان خوانده و بدان مصاف شده به یکدیگر پیوسته و زمینه را برای قبول تأثر از سبب اخیر که برخورد و یا شنیدن و دیدن یا تذکرات ذهنی است فراهم ساخته است.
بنابراین اندیشه نیک و بد، خیال نیکو و وسوسه همه بهمنزله ظهور نتیجه آن اسباب و علل اِعدادی است که به مرور زمان مانند حلقههای زنجیر، در هم افتاده و اتصال یافته است. هرچند که بهحسب ظاهر، ما سبب اخیر را ممکن است دریابیم و از اسباب گذشته دور، غافل مانده باشیم. (میناگر عشق ص 599)
نفس (یا ذهن یا قلب) همانند آینه است که آنچه از ادراکات حسّی در شبانهروز دیده و یا شنیده میشود و یا لمس میگردد، صور آنها در آینه منعکس میشود. از آن طرف نیتها و تصمیمهای خوب و باطل که از درون برمیخیزد، مانند صفت ترحم یا غضب هم در آینه منعکس میشود.
اگر صورتی ابتدا و تازه به ذهن آید، به آن فکر گفته میشود؛ اما فکر ورودی است بعد از آن سالک آن را متذکر میشود و یادآوری میکند، به جایی میرسد، آنگاه خطور نتیجه تفکر و تذکر میشود.
آنگاه این خواطر به دو دسته کلی تقسیم میشود، مثبت و منفی؛ دستهای از خواطر انسانها را به خوبیها و فضایل و مکارم دعوت مینمایند و به آنسو میبرند که آن خاطرِ رحمانی است. دستهای دیگر به سوی بدیها و رذایل و پلیدیها میخواند و آن شیطانی (نفسانی) است.
هر ندایی که تو را بالا کشید **** آن ندا میدان که، از بالا رسید
هر ندایی که تو را حرص آورد **** بانگِ گرگی دان که او مردم دَرَد (مثنوی 2/1958)
انسان به آرزوهای دراز وابسته است و هدفی را دنبال میکند که یا بیاساس است یا به آن نمیرسد.
خواطر، همانند «گیاهان نورسته» هستند که در ضمیر آدمی سر برمیآورند. پس سالک باید انواع خواطر نفسانی و شیطانی و خواطر مَلکی و رحمانی را بشناسد.
لزوم شناخت خواطر به این دلیل است که: گاهی مثلاً خاطرِ نفسانی رنگ رحمانی به خود میگیرد. چنانچه در شرححال عابدان دیده شده که در لباس عبادت، به مفتون شدن به عبادت دچار میگردد که این حجاب اکبر است که کسی عمل خود را در برابر حقتعالی اندازه بگیرد و آن را دارایی بشمرد.
* هر گیاهی که روئیده میشود حتماً از حکمتی برخوردار است، اگر خوراکی و دارویی هم نباشد شاید استفاده ناچیزی داشته باشد. چون در مقام استفاده و ضرر، از عقل هوشمند و زیرکی و حاذقیت طریق برخوردار باشد پی به خوبی و بدی آن میبرد. همانطور که هر زمین بر اثر روئیدن گیاهی از آن خاصیت خود را میگوید، زمین قلب هم براثر روئیدن خطورت از آن به خاصیت قلب خود آگاهی پیدا میکند، آنگاه به معالجه و اصلاح آن برمیآید.
به قول مولانا (مثنوی 4/1317) بعضی زمینها نیشکر از آن برمیآید و بعضی نی خالی. هر دو زمین، گویای حال خود هستند.
* زمین دل، گیاهش اندیشه است و سالک آن را مورد دقت و تمیز قرار میدهد. احوال خوب و بد، به طور نامحسوس دم به دم در دل افراد دیگر هم، اثر میگذارد. آنچه پنهان است، از فرشته و شیطان و جنود عقل و جهل، خواه ناخواه، بر دل اثر میگذارد. چون اثر گذارد، به همنشین و ملاقات هم بیاثر نخواهد بود، اگرچه بغلدستی، هیچ اطلاعی از خواطر پنهان نداشته باشد. روانها، قابل تأثیر و تأثّر هستند، حتی خطورت مثبت و منفی میتواند، بدون آنکه همسفر و رفیق ما از ماجرا خبر داشته باشد، در او هم اثر بگذارد، ضمیر ناآگاه او خود آگاه به این خطر گردد.
* در دفتر پنجم بیت 3644 مثنوی آمده است که: «خواطر همانند مهمان را میماند که به خانه ظاهر آید و در آدمی در خانه دل او وارد شود، اگر دل میزبان خوبی باشد، جایگاهی برای خود نمیبیند و خاطرِ سوء، خانه دل را ترک گوید.» نیت و اراده، از خطورت قلبی ایجاد میگردد. توبه اولیاء، از تلوین و دگرگونی خطورت قلبی، پیدا میشود.
باب توبه، برای همگان باز است برای گناهانی که انجام دادهاند؛ اما اولیاء خدا از خطور صرف و محض توبه میکنند.
* البته خطورت ملازم با وابستگی دنیایی است. آنانی که دم مرگ میترسند، یکی به خاطر هجوم و فشار افکار است که انسان گاهی بایکوت شده و دچار حیرت و وسوسه میگردد. البته بیزمینه نیست، دلیل دیگر: تعلقات به مظاهر دنیوی فریبنده است.
* اگر سالک به اینجا برسد که به یقین بداند، حقتعالی بر اندرون دل و خطورت آن آگاه است، خود به خود در مقام دفع برمیآید. در محاسبه، اولیاء خدا از خطورت ذهنی محاسبه کشَند که اصلاح قلب به معنای تام و کامل در ایشان ایجاد شده است. ملکات نفسانی که در دائره محسوسات قرار گرفته، عاملی است در ایجاد هر نوع فکر و خطور که معلوم نیست کار را به کجا میکشاند. روزه قلب، برای اولیاء، نگهداشتن قلب از خطورت دنیوی است.
در دعای «صباح» امیرالمؤمنین علیهالسلام عرض میکند: «ای خدایی که به همه خطورها در حوزه پندارها نزدیکی و از دیدار دیدگان منزهی»
* از الطاف خفیه و رحمت واسعه آن است که تا زمانی که خواطر را به زبان نیاورند و به آن عمل نکنند خداوند آن را جزء گناه به حساب نمیآورد، چرا که حرکت زبان و اعضای بدن تحت قدرت انسانی است، اما خطورت گاهی بدون مقدمه میآید، یعنی بدون اسباب و علل وارد میشود.
حال اگر خطورت منفی بود، باید از راه تفکر در اموری که ضد آن است، مقابله نمود و انصراف از آن حاصل کرد.
* خداوند در سوره قمر آیات 53-52 فرمود: «هرچه کردهاند در کتابها (ی اعمالشان) درج است و هر خُرد و بزرگی در آن نوشته شده است.»
این آیه ناظر است که هرچه از افعال درونی و خطورت باطنی یا اعمال خارجی از کوچک و بزرگ از انسان سر میزند با تمام مشخصات هریک از آنها در لوح نفس، محفوظ و ضبط میشود.
صابران واقعی در ارتباط با بلاها و رنجها، لوح ضمیر را خدشهدار نمیکنند و اگر تمنای چیزی در دل آنان خطور کند سریعاً آمرزش میطلبند و از آن تمنای بیمورد و بیحکمت، دل را منصرف میکنند.
* درباره خطور بدگمانی به مؤمن، گفتهاند که طبق آیه 13 سوره حجرات پارهای از گمانها گناه است، لذا نباید ضمیر دل را به بدی مؤمنی حتی در مرتبه گمان راه داد و این نوع مباحث جلوی بسیاری از خواطر ناشی از نفسانیت را میگیرد.
* اما درباره «امام علیهالسلام» هم کسی از امام صادق علیهالسلام سؤال کرد که: چطور شما جواب سؤالات را میدهید؟ فرمود: «یا خطور به دلش میشود و یا به گوش میشنود» و باز در جوابی مثل این سؤال فرمود: «به دلش الهام میشود» و در جواب مثل این سؤال فرمود: «بعضی از ما بر دلش خطور میشود و بعضی به دل او القاء میگردد.» (بحارالانوار 4/22 بخش امامت) از این بیان معلوم میگردد که خطورت رحمانی عین واقعیت است و برای امام هم این خطور واقعیت دارد و جای هیچ نوع شکی در او راه ندارد.
* اما درباره خطور حضرت آدم علیهالسلام میگوییم: روایتی را که اباصلت هروی درباره خوردن درخت گندم در بهشت کرد؛ امام رضا علیهالسلام در جواب فرمود: «چون خداوند آدم را گرامی داشت به واسطه سجده کردن ملائکه او را، داخل بهشت نمود، در دلش خطور کرد، آیا خدا خلقی بهتر از من آفریده؟ خداوند از حدیث نفس او مطلع شد به او وحی کرد که «آدم سر بلند کن» آدم سربلند نموده به ساق عرش نگاه کرد، دید نوشته شده، لا اله الا الله محمد رسولالله علی بن ابیطالب امیرالمؤمنین و زوجه فاطمه سیده نساء العالمین الحسن و الحسین سیدی شباب اهل الجنة»
آدم عرض کرد: خدایا اینها کیاناند؟ فرمود: «از فرزندان تو هستند آنها از تو و از تمام مردم بهترند. اگر آنها نبودند تو را خلق نمیکردم و نه بهشت و نه جهنم و نه آسمان و نه زمین را، مبادا به آنها با دیده حسرت نگاه کنی که از جوار خود خارجت میکنم.» (بحارالانوار 4/205 بخش امامت)
از این حدیث معلوم میگردد که: حضرت آدم خطوری داشته که آن براثر زیادی آلاء و نعمات خاص الهی بوده که به او عنایت شده بود و چون خودش تنها و تک بوده، خویش را بهترین قلمداد کرده است.
* در باب قلب گفتهاند: قلب نظیر قبه و بنایی است که دارای درهای متعدد بوده که حالات گوناگون از آن درها وارد میشود. یا مانند هدفی است که برای تیراندازی نصب شده و تیرهای مختلفی از آن طرف بهسوی او میرود، یا نظیر آینهای است که در محلی نصب شده و اشکال گوناگونی در او منعکس میشود که مرتب در هر لحظه شکلی در آن دیده میشود. از نظر ظاهر انسان این راهها همان «حواس پنجگانه» است اما از ناحیه «باطن» از راه تصور مطالبی است که برایش میشود یعنی وقتی بهوسیله یکی از حواس چیزی را درک نمود.
اثر و حالتی از آن، در قلب باطنی پیدا میشود، اگر سالک این فکر و خاطر را که آمده تعقیب نکرد و منصرف شد، پس این حالت در ضمیر دل متوقف میشود، پس مجدداً فکر به دنبال مطلب دیگری میگردد و طبق انتقال افکار و خیالات، دل از حالتی به حالت دیگر، منتقل میشود.
پس قلب دائم در حال تحول و انقلاب است و اثرپذیر میباشد و نزدیکترین چیزهایی که با قلب سروکار دارد، همان خاطرات قلبی است، یعنی افکار تازهای که بدون سابقه قبلی پیدا شده یا افکاری که بهعنوان تذکر و یادآوری از یک دسته دانستنیهای پیشین، رخ میدهد که اینگونه توجهات قلبی را خاطرات میگویند.
همین خاطرات است که تحریک اراده میکند و سرچشمه و ریشه کارها و اعمال انسان میشود و به طرف مثبت یا منفی میل و عزم میکند (بحارالانوار 67/38)
* درباره آیه 122 سوره آلعمران که خداوند فرمود: «(در جنگ احد) آن هنگام که دو گروه از شما بر آن شُدید (تصمیم گرفتید) که سستی ورزید با آنکه خدا یاورشان بود»
منظور این است که سستی به فکر آن دو گروه خطور کرد، بنابراین لفظ هم به معنی خطور به ذهن است، نه اینکه واقعاً عزم و جزم و تصمیم بر مسامحه و سستی گرفتند، وگرنه معنا ندارد، با این وصف خدا، ولی و یار و یاور باشد. (بحارالانوار 67/258)
* درباره این آیه: خداوند سرّ و اخفی را میداند (طه:7) چنین آمده است: «خداوند به سرائر و ضمائر و افکار و اندیشههای پنهانی دلها آگاه است»
«محمد بن مسلم» از امام صادق علیهالسلام درباره این آیه سؤال کرد، حضرت فرمود: «سرّ آن چیزی است که در ضمیرت وجود دارد و آن را پنهان نگاه میداری و اخفی آن چیزی است که زمانی به دلت خطور کرده و سپس آن را فراموش کردهای» (روایات تربیتی 2/186) و این مواضع خطور در نماز است، پیامبر فرمود: «هرکسی دو رکعت نماز باصفا بخواند که امور دنیا در آن نماز به قلب و ذهنش خطور نکند خدای تعالی از او راضی میشود و همه گناهانش را عفو میکند.» (شواهد التزیل ص 271) خداوند، بندگان را به اندازه طاقت ایشان تکلیف میکند. چون بنده از وساوس شیطان نمیتواند طبیعت را از مقتضیاتش بازدارد تا آنکه اصلاً به شهوات میل نکند و با او منازعه ننماید.
خداوند حدیث نفس را گذشت میکند مادامیکه آن را بر زبان نیاورده باشد و یا به آن عمل نکرده باشد.
* به هر تقدیر آنچه بر قلب خطور میکند؛ چه مربوط به آینده باشد و چه مورد خطور ناپسند باشد یا موردش پسندیده باشد باید حریم هر موضوعی را مراعات کند و وسوسه را با ضد آوردن در ذهن، تبدیل به مثبت گرداند.