خفته و دولت
نقل است که مالک دینار همه شب بیدار بودی. دختری داشت، شبی گفت: ای پدر! آخر، یک لحظه بیاسای. گفت: ای فرزند! پدرت از شبیخون قهر میترسد و نیز از آن میترسد که مبادا دولتی روی به من نهد و مرا خفته یابد.
نقل است که مالک دینار همه شب بیدار بودی. دختری داشت، شبی گفت: ای پدر! آخر، یک لحظه بیاسای. گفت: ای فرزند! پدرت از شبیخون قهر میترسد و نیز از آن میترسد که مبادا دولتی روی به من نهد و مرا خفته یابد.