خواهر امام شکایت میکند
آنهایی که پیامبر صلیالله علیه و آله را در مکّه آزار و اذیّت میرساندند و از دشمنی به او هیچ دریغ نمیورزیدند، امام به حساب آنان میرسید و شرّشان را دفع میکرد.
به امام خبر رسید کهام هانی، خواهرش، چند نفر از طایفه بنی مخزوم، مانند حارث بن هشام و قیس بن سائب را پناه داده است؛ حضرت درحالیکه سر و صورت خود را با کلاه و مقنعه آهنی پوشانده بود به طرف خانه خواهر رفت و به در خانه که رسید فرمود: آنهایی که پناه دادید از خانه بیرون کنید!
راوی میگوید: این چند نفر که در خانه پناهنده شده بودند، از ترس این کلام، مانند مرغ حباری فضله انداختند!
ام هانی از خانه بیرون آمد درحالیکه برادر را نمیشناخت، گفت: ای بنده خدا! منام هانی دخترعموی رسول خدا و خواهر علی بن ابیطالبم؛ از خانهام دور شو! حضرت فرمود: اینان را از خانهات بیرون کن، ام هانی گفت: به خدا سوگند به رسول خدا صلیالله علیه و آله شکایت را میکنم.
امام کلاه و مقنعه را برداشت، ام هانی برادر را شناخت و پیش آمد، او را در برگرفت و گفت: فدایت شوم! قسم خوردم که شکایتت را به رسول خدا صلیالله علیه و آله کنم! حضرت فرمود: برو ادای قسم خود کن و الآن پیامبر در بالای درّه است.
ام هانی گفت: نزد پیامبر صلیالله علیه و آله آمدم و او در چادری مشغول شستشوی بود و فاطمه علیها السّلام مواظب بود که کسی داخل نیاید، وقتی پیامبر، کلام مرا شنید فرمود: خوشآمدی! گفتم: پدر و مادرم فدایت! امروز آمدم تا شکایت علی بن ابیطالب را نزدت کنم! پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود: هرکس را تو پناه دادی، من هم پناه دادم.
فاطمه علیها السّلام فرمود: ایام هانی! آمدی شکایت علی علیهالسلام را کنی درحالیکه علی علیهالسلام دشمنان خدا و رسولش را ترسانده است؟!
پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود: خداوند کوشش علی علیهالسلام را پذیرفت، من هم هر کسی را کهام هانی پناه دهد، به خاطر آنکه خواهر علی بن ابیطالب است، پناه دادم. (الارشاد، ص 72)