خود بینی
عصمت ذاتی برای انبیاء و امامان است. اگر کسی را خداوند بخواهد تفضّل کند او را تقوا و پاکی میدهد. نوع بشر به خاطر غرایزی که دارند دچار سهو و اشتباه و گناه و خودبینی و عجب میشوند. آنکس که گناه آدمیان را میبیند و به خشم درمیآید، در خصلتی دیگر، خودش به گناه مشغول است و خودبینی او اجازه نمیدهد که به خاطر آن رذیلهاش به توبه و تضرّع بیفتد، ولی دیگران را مذمّت میکند. آنکس که کاتب وحی بود خیال کرد که قرآن در دلش آمده و مغرور گشت و همانند صیّادان که آواز مرغان را درمیآورند به خواندن مشغول میشد، درحالیکه در خودبینی خود گرفتار بود. حال اگر انسان، ادای صدای مرغان را دربیاورد، چطور میتواند از مقصود صدای آنان آگاه شود. اگر صدای بلبلی را انسان تقلید کند و ادا کند، آیا میداند که بلبل به گل چه میگوید و چه هدف و مقصودی دارد. اگر هم ذرهای دانسته شود آنهم به گمان و قیاس است. چطور افراد ناشنوا از حرکت لبها از روی حدس چیزی را احتمال میدهند، ولی همه در حد گمان است. پس باید به مقام کشف و شهود رسید تا با یقین، مقصود و هدف را بدانند و خودبینان تا زمانی که در وهم خویشتن خود هستند و خود را بالاتر میدانند، در کارهایشان فقط تقلید اولیاء و پاکان را درمیآورند، اما خود در حال توقف و جمود و بزرگبینی هستند.