وبلاگ

در خلوت و سکوت

آن عزیزی که عاشق امیرالمؤمنین علیه‌السلام بوده و عطایای بسیار از حضرتش نصیب او شده، مجبور شد به ایران بیاید و به فراق و هجران مبتلا شود. آرزویش رفتن به نجف اشرف بود. هجران و کسالت‌های جسمانی سبب شد که این شمع فروزان، خاموش و در خانه به عزلت نشسته و مهر سکوت بر لب زند.

عجیب این است که یکی از بزرگان قم، منزل استاد آمده بود و گفته بود شما تدریس کنید! استاد به ما می‌فرمودند:

«من حال ندارم، اینان از تدریس صحبت می‌کنند».

و وقتی دیگر فرمودند:

«اینان حال مرا درک نمی‌کنند».

راستی چه بهره‌هایی از مجلس تفکّر و سکوت ایشان نصیب اهلش شد؛ و چه خاطراتی از جنابش در دل‌های دوستانش مانده است!

البته دو نفر از اولیاء در نجف به ایشان فرمودند: «اگر ایران بروی خاموش می‌شوی»(اسفندماه ۱۳۷۲) و گاه‌گاهی این کلام را از گوینده‌اش نقل و یاد می‌کرد. جنابش فرمودند:

«بزرگان همه رفتند و آخری آن‌ها سیّد هاشم حداد بود»؛ و این شعر را می‌خواند:

«همه بار سفر بستند و رفتند **** مرا خونین‌جگر کردند و رفتند»

بعد گریه می‌کردند و می‌فرمودند: «شما زحمت بکشید و جای آن‌ها را پر کنید». (شهریورماه ۱۳۷۰)

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.