روز و شب فرعون
موسی علیهالسلام رهبر ایمان و توحید بوده و فرعون رهبر بیایمانی و شرک بود. موسی علیهالسلام وقتی در روز به خداوند از کار فرعون مینالید؛ شب فرعون به درگاه احدیت استمداد میکرد و میگفت: «خدایا! تو موسی را به نور هدایت روشن کردی و مرا تیره ساختی! موسی را تو ماه تابان کردی و جانم را تباه نمودی. ستاره اقبالم اینطور بود.»
زآنکه موسی را تو مه رویی کردهای **** ماه جانم را سیه رو کردهای
مردم مرا خدا خوانند، ولی نکند روزی رسوایی، گریبان مرا بگیرد. خدایا من و موسی هر دو غلام و بنده تو هستیم، ولی تیشه اراده تو اینچنینم کرده است، شاخه در مقابل تیشه نمیتواند عرض اندام کند. آری باغبان عالم هستی با تیشه قضا، شاخههای زائد و مانع را از بین میبرد و یا اصلاح میکند و یا شاخه را با شاخه دیگر پیوند میزند. فرعون سپس میگفت: «چرا شبها با تو راز میگویم و روز به موسی میرسم خود را برتر و اعلی میدانم؟»
در نهان، خاکی و موزون میشوم **** چون به موسی میرسم، چون میشوم؟
چون خوی و سیرت فرعون، به تکبر معجون گشته بود، وقتی حقیقت حضرت موسی علیهالسلام آشکار میشد و والایی را از آن خود میدانست. او نمیتوانست خود را بنده ببیند، اگرچه شبها راز و نیازی داشت، اما هیچ به حال او منفعتی نداشت و به خودبینی و مخاصمت با موسی علیهالسلام درمیآمد.