سکوت دشمن در برابر علی علیهالسلام
از عامر، پسر سعدبن ابی وقاص نقل شده است که معاویه، پدرم را طلب کرد و به او گفت: چرا به ابو تراب، علی علیهالسلام ناسزا نمیگویی؟ پدرم، سعد گفت: تا وقتیکه سه فضیلت از علی علیهالسلام یاد دارم؛ اگر یکی از آنها اختصاص به من داشت از تمام شتران سرخمو بیشتر دوست داشتم، لذا او را ناسزا نمیگویم؛ یکی حدیث منزلت است که پیامبر فرمود: یا علی علیهالسلام! تو برای من بهمنزلهٔ هارون برای موسی میباشی؛ دیگر حدیث رایت که پیامبر در یکی از جنگها فرمود: فردا پرچم را به دست کسی میدهم که خدا و رسول او را دوست دارند؛ سوم چون این آیه نازل شد: «ندع ابنائنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم و انفسنا و انفسکم»(آلعمران، آیه 61)؛ پیغمبر صلیالله علیه و آله، علی علیهالسلام و فاطمه علیها السلام و حسن علیهالسلام و حسین علیهالسلام را برای مباهله آورد و فرمود: بار خدایا! اینان اهلبیت مناند، در این آیه، خدا علی علیهالسلام را جان پیغمبر خواننده است، با این توصیف چگونه به او دشنام بدهم.
ابن عباس گوید: در «ذی طوی» (محلی است در مکه) نزد معاویه بودم که سعد بن ابی وقاص وارد شد و سلام کرد؛ معاویه متوجه اطرافیان شد و گفت: مردم شام! این سعد است که دوست علی علیهالسلام است، شامیان سرها را پایین انداخته، به علی علیهالسلام دشنام میدادند؛ سعد گریان شد، معاویه پرسید چرا گریه میکنی؟ سعد پاسخ داد: چرا گریه نکنم که به پیش تو، مردی از یاران رسول خدا را دشنام میدهند و نمیتوانم مانع شوم با آنکه علی علیهالسلام دارای فضائلی است که اگر یکی از آن فضائل را من داشتم از همهٔ دنیا و آنچه در اوست نزدم عزیزتر بود.» (پیغمبر و یاران، ج 3- بحارالانوار، ج 37، ص 264 و ج 28، ص 130)