سید بحر العلوم (متوفی ۱۲۱۲)
از دانشمندان عامل و کامل و عارف، آیتالله سید مهدی بحرالعلوم بود. از شیخ محمّد تقی شاگرد سید نقل شده که گفت: سید از نجف روانه کربلا میشد و با او جماعتی بودند. مردی بود که تنها راه میرفت و هر جا سید فرود میآمد او هم پیاده میشد همینکه سید حرکت میکرد او هم حرکت میکرد. در بین راه سید به او فرمود: نزدیک بیا! چون نزدش آمد دست سید را بوسید. سید احوال چند نفر مرد و بچه و زن را به اسم و فامیلی و همسایههای او قریب چهل نفر را پرسید. آن مرد هم یکیک جواب میداد. آن مرد از اهل عراق نبود و لهجه او هم لهجه اهل عراق نبود. ما از سید سؤال کردیم که این مرد کیست؟ فرمود: از اهل یمن است. عرض کردم: شما چه وقت به یمن تشریف بردهاید که ایشان را میشناسید؟ فرمود: سبحانالله، اگر از وجببهوجب زمین سؤال کنی، هر آینه تو را خبر میدهم. علت این احاطه را از سید پرسیدند: فرمود: از وقتی که در خواب آشی را حضرت زهرا علیها السلام به من خورانید، اینچنین شدم. میرزای قمی وقتی از سید با اصرار سؤال از اسرار و عطایایی خاص کرد. سید فرمود: در عالم واقعه دیدم که به خدمت حضرت فاطمه علیهاالسلام مشرف شدم، پس جدهام کاسهای از آش به من خورانید که هرگز بدان صنف آش نخورده بودم، بسیار با لذت بود و هرگز مانند آن را ندیده بودم. پس از خورانیدن آش، جدّهام مرا به خدمت پیامبر صلیالله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیهالسلام برد و مطالب و اسراری را به من آموخت. در عالم رؤیا دیدم در مدینه هستم و پیامبر مرا احضار نمود. داخل اتاق پیامبر شدم و دیدم، پیامبر صلیالله علیه و آله در صدر مجلس و حضرت زهرا علیهاالسلام و امام حسن علیهالسلام و امام حسین علیهالسلام در حاشیه مجلس قرار دارند و امیرالمؤمنین علیهالسلام سر پا ایستاده است. به دستبوسی رسول خدا مشرف شدم، مرا مخاطب به «مرحبا ولدی: خوش آمدی فرزندم» نمود و کمال محبت را دربارهام مبذول داشت. مسئلهای چند سؤال نمودم، فرمود: از امام زمان (عج) خود سؤال کن. پس امام زمان حاضر شدند و مسائل خود را از او سؤال نمودم. بعد رو به حضرت زهرا نموده و فرمودند: پسرت را دریاب. آنگاه حضرت دست مرا گرفت و به اتاق خود برد؛ و از من رویش را نمیگرفت، گویا صورت مبارکش الحال در نظرم هست. پس حضرت زهرا برایم آش آورد که همه نوع حبوبات در آن بود، آن را تناول کردم و در نهایت شوق از خواب بیدار شدم. چنان شرح صدری برایم پیدا شد که هر چه در کتابها میخواندم یکباره حفظ میشدم و به این مقام رسیدم.