ظهور جمال، جمیل
چون همسر عزیز مصر ملامت فریب آمیز زنان مصر را شنید، کسی را نزدشان فرستاد و محفلی آراست و برای آنها تکیهگاهی آماده نمود.
در مجلس ترنجی را به زنان مصر دادند و هر یک را کاردی! سپس زلیخا به یوسف گفت: خود را در این مجلس به آنان نشان دهد. پس چون یوسف آمد و زنان مصر او را دیدند، بزرگش یافتند و دست خویش از خودباختگی بریدند و گفتند: «پاکا که این خداوند است نه آدمیزاد که جز فرشتهای ارجمند نیست.»
از این آیه استفاده میشود که:
- فعل مجلسآرایی از ظهور نفس عاشقانه زلیخا بود.
- دادن ترنج و کارد از ابزار بود که در اثبات قضیه عشق به یوسف به کار رفت.
- آمدن یوسف از ظهور اسم جمال بود.
- اینکه زنان او را دیدند، از ظهور اسم اکبر بود.
- اینکه دستهای خود را با کارد بریدند، جلوهای از هزاران جلوه جمالی بود.
- چون گفتند: «پاکا که خداست» عقلهای زنان مجلس که از زنان بزرگان مصر بودند، در حیرت قرار گرفت و اینچنین گفتند.
- انگار در حیرتِ ظهور جمیل به بیانی دیگر درآمدند. گفتند: او فرشتهای ارجمند (جوانمرد) است.
نتیجه آنکه در توحید افعالی، ظهورات ساعت و آنی با آن دیگر فرق دارد، اگرچه در یک راستا باشد. (کل یومٍ هو فی شأن) مثلاً با لباسهای آراسته و دستان پُر از حلقههای طلا آمدند و لحظاتی بعد با دستهای بریده و لباسهای خونین برگشتند. اوّل با ملامت به زلیخا آمدند، بعد با اعتراف و اقرار برگشتند.
از اینکه ظهور را بزرگ شمردند، با تعجب و حیرتی که در نفسهای آنان بیدار و بر زبانشان جاری شد، از ظهور با کیفیتی که معشوق عالم بر یوسف کرد، عِنان از دست داده و بیاختیار این را گفتند و الاّ قاعده سکوت بود.