عاشق قهر
عاشقم بر قهر و بر لطفش به جد **** بوالعجب من عاشق این هر دو ضد
عارف حقیقی که به مقام رضا رسید، از من خود گذشت و به کل پیوست؛ پس عاشق خود کلی، نه شخصی شد، هم بر قهر و هم بر لطف عاشق است و گله نمیکند. چون عاشق به این مقام رسید، اراده او فانی اراده حق میشود. پس اگر محبوب و معشوق جفایی کند، بلایی برساند، او را در بوته امتحان قرار بدهد نالهاش بلند نمیشود، زبان و دل به شکایت بلند نمیکند.
ای جفای تو، ز دولت خوبتر **** و انتقام تو، ز جان، محبوبتر
پس در قهر و انتقام او، لطف و مهر پُر است. عارف در جفای او خوشی احساس میکند بر خلاف اهل دنیا که به اندک قهر و بلایی، زبان حال و قال را به شکوهها بلند میکنند.