وبلاگ

عجز و دام محبوب

گفتند: همه سر بر زانو نهید و زمانی حالت مراقبه داشته باشید. بعدازآن یکی سر برآورد که تا اوج عرشی و کرسی دیدم. دیگری گفت: نظرم از عرشی و کرسی بگذشت، آن‌یکی گفت: فرشتگان موکل را دیدم. شمس گفت: من عجز خود نمی‌بینم. من آن مرغکم که گفته‌اند که به هر دو پای درآویزم، در دام محبوب درآویزم و گویم اهلاً و سهلاً. (خوش‌آمدی) من خود این می‌طلبیدم، دکان نمی‌خواستم که ما را غیر او نمی‌سازد چنان‌که دیگران را فقر نمی‌سازد و هستی می‌سازد.

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.