وبلاگ

مظلومانه می کُشند

سقراط حکیم شاگرد فیثاغورث بود و پیوسته به ریاضت و پیراسته نمودن اخلاق و روی گردانی از دنیا مشغول بود. او در کوهی گوشه نشین و منزوی شد و بزرگان روزگار خود را به شرک و بت پرستی مشغول بودند، نهی می‌نمود. پادشاهِ وقتِ یونان را بر قتلش تحریک کردند. پس او را به زندان افکند و به او زهر خوراندند. وقتی سقراطِ بی گناه را می‌بردند تا بُکشند، زنش به شدّت گریه می‌کرد. سقراط پرسید: «چرا گریه می‌کنی»؟ گفت: «از این رو که تو را مظلومانه می‌کشند»! فرمود: «آیا می‌خواستی مرا ظالمانه بکُشند»؟!

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.