مقام برق
۱- اشاراتی به معانی:
برق: درخشش؛ درخشندگی.
۲- اشاراتی از قرآن:
۱- إِذْ رَأَىٰ نَارًا…: (یاد آر) هنگامیکه موسی آتشی را دید… (طه: ۱۰)
۲- …يَكَادُ سَنَا بَرْقِهِ يَذْهَبُ بِالْأَبْصَارِ: …نزدیک است درخشندگی برق آن (ابرها) چشمها را ببرد. (نور: ۴۳)
۳- فَالْمُورِيَاتِ قَدْحًا: و سوگند به اسبانی که با کوبیدن سمشان از سنگها جرقه میجهانند. (عادیات: ۲)
۴- يَكَادُ الْبَرْقُ يَخْطَفُ أَبْصَارَهُمْ ۖ كُلَّمَا أَضَاءَ لَهُم مَّشَوْا فِيهِ…: نزدیک است که برق چشمانشان را برباید، هرگاه که بر آنان روشنی بخشد در آن گام زنند… (بقره: ۲۰)
۵- هُوَ الَّذِي يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفًا وَطَمَعًا وَيُنشِئُ السَّحَابَ الثِّقَالَ: اوست کسی که برق را برای امید و بیم به شما مینمایاند و ابرهای گران بار را پدیدار میکند. (رعد: ۱۲)
۳- نکتهها:
* پیامبر صلّیالله علیه و آله: «کسی که ۲۸ روز از شعبان را روزه بگیرد، صورتش برق میزند و میدرخشد.» (۱)
* برق، نور جهنده و برق واری که زود منقطع شود.
* در بدایت حال انوار بیشتر بر مثال بروق، لوامع (آشکار) و لوایح (درخشنده، اندکی نور توقّف کند) پدید است و چندانکه صفات زیاد شود، انوار به قوتتر و زیادتر میگردد.
هر چه در صورت بروق و لوامع آید، بیشتر از منشأ ذکر و وضو و نماز خیزد و گاه بود که از غلبات انوار روح، حجب صفات بشری منخرق شود و بر امثال ابر و پرتوی از روحانیت در صورت برق مشاهده افتد.
وقتی تلمیذی از تلامذۀ شیخ ابوسعید ابوالخیر وضو ساخته بود، در خلوتخانه، نوری در نظرش آمد. نعرهای بزد و بیرون دوید و گفت: خدای را بدیدم! شیخ ابوسعید احوال دانست و فرمود: ای کارنادیده! آن نور وضوی تو بود؛ تو از کجا و آن حضرت از کجا! (۲)
* وضو نور است، ذکر نور است، نماز نور است، قرآن نور است و…
* نورها و رنگهایشان در خواب و کشف تعبیری دارد. مثل نور سیاه، نور سفید، سرخ، … و تشخیص آن با استاد است. چون مثلاً اثیری لاهیجی در شرح گلشن راز گوید: آخرین نوری که سالک میبیند، نور سیاه است که این نور نفس است ولی کلیّت ندارد. سالکانی بودهاند که در ابتدای سلوکشان نور سیاه دیدهاند؛ پس تشخیص با استاد است. گاهی نور از عبادت، مثل کسی که کم میخورد، کم میخوابید، گریه میکند و همینطور که قرآن میخواند، نور میدید، این نور نفس است. چون عمداً خودش را به این کار وامیدارد و بر اثر فشار نفس، قوّۀ تخیّل نوری از خودش پدید میآورد.
آقای سیّد عبدالکریم کشمیری (ره) نماز مغرب میخواند و نوری مثل نور ترن (قطار) دید. فرمودند: «دقت کردم، دیدم آن روز ذکر نادعلی خوانده بودم و اثر آن در نماز مغرب ظاهر شد.»
* برق، نوعی از جلوههایی است که سالک یکباره از غیر، بیگانه و با حق انس میگیرد. (۳)
* برق، اولین جلوهای است که برای سالک پیش آید و موجب گردد که او در وادی محبّت قرار گیرد. برق برای سالک بهمنزلۀ اذن دخول او به مقام محبّت است و وجد بهمنزلۀ زاد برای اوست. سالک ابتدا به برق میرسد بعد به وجد.
برق بر سه درجه است:
درجۀ اول: نوری است که از عین الرجاء (چشم امید) سالک ساطع است. این نور، قلیل از عطایای حق را به چشم سالک زیاد نموده، رنج بسیار را در نزد او کم کرده و تلخی احکام (اوامر) را به کام سالک شیرین سازد.
درجۀ دوم: برقی است از جانب وعید حق به سالک روی آورد. این برق از آن جهت است که سالک بدان تعذیر میگردد. این برق؛ دور را در نظر سالک نزدیک، سالک را از خلق دور و او را راغب میسازد که در تطهیر باطن بکوشد.
درجۀ سوم: برقی است که لطفاً از جانب حق به سالک میرسد. سالکی که به مفهوم فقر برسد، از این برق برخوردار است. این برق، سحاب سرور در دل سالک ایجاد کرده و از آن سحاب قطرات طرب را بریزاند و نهرهای افتخار را جاری کند. (منظور تراوش افکار عالیه از سالک است که موجب سرور و نشاط خاطر و سبب افتخار و مباهات اوست که سرور از اشراق افاضاتی است که از جانب حق به او میرسد.) (۴)
* برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر
وه که با خرمن مجنون دل افگار چه کرد (حافظ)
هنگام سحر از جانب منزل لیلی برقی بدرخشید شگفتا که با خرمن جان مجنون دلافسرده چه کرد. گاهی به هنگام صاعقه، برق سبب آتش گرفتن خرمن میشود. نگاه لیلی را به برقی تشبیه کرده که آتش عشق را روشن کرده و خرمن هستی مجنون را سوزانده است.
* چون درین دل برق مهر دوست جست
اندران دل، دوستی میدان که هست
همینکه در دلی نسبت به کسی برق عشق و دوستی بدرخشد، قطعاً بدان که در دل آن دیگری نیز نسبت به او عشق و محبّتی پدید آمده است.
* دیدن برق و نور در اعمالی مانند نماز شب و … دو حالت دارد: یا از عمل خودش است و یا از طرف خداست. (مثل آنجا که خدا تجلّی بر موسی علیهالسلام کرد، موسی علیهالسلام اول نور و برقی دید پس جلو رفت و بعد خدا بر او تجلّی کرد.)
* در بدایات، لمعه نور که تنبیه کند بنده را و دعوت کند به سیر الی الله و در نهایات، اول بارقه جمع احدیت است که مورث فنا است در ذات. (۵)
* لمعات عشق و لمعات شوق را گویند که از ذات اقدس و حضرات مقدّس بر دل سالک لایح گردد، اما آن را ثبات و قراری نباشد و این در مبادی سلوک عاشقان باشد.
* خورشید حق دل شرق او
شرقی که هر دم برق او
بر پوره ادهم جهد
بر عیسی مریم زند (کلیات شمس تبریزی)
* اول چیزی که ظاهر شود بنده را از لوامع نوری و دعوت کند عبد را به دخول در حضرت قرب از جانب پروردگار برای سیر فی الله.
برق خوانند و برق این باشد
اصطلاحات ما چنین باشد (۶)
* برق آفل باشد و بس بیوفا
آفل از باقی ندانی بیصفا
برق خندد بر که میخندد بگو
بر کسی که دل نهد بر نور او (مثنوی مولوی)
* چونک شوی ز روی تو برق جهنده، هر دلی
دست به چشم برنهد از پی حفظ دیدهها (کلیات شمس تبریزی)
* دارم امید بر این اشک چو باران که دگر
برق دولت که برفت از نظرم بازآید (حافظ)
* هرگاه بیابانهای طبیعت به دود نفس امّاره تاریک گردد و دل در آن حیران بماند و راه بیرون شدن از آن را نداند، برق نور صفات، به نعت تجلّی در دل مقرّب میدرخشد، پس راههای غیب را میبیند و با آن نور به طرف قرب سیر میکند، تاریکی نفس با نور برق غیب از بین میرود و آنجا مقرّب، لذّت اصل وجد را درمییابد.
خدای تعالی در وصف کتابش میفرماید: … فِيهِ ظُلُمَاتٌ وَرَعْدٌ وَبَرْقٌ… (۷)
و بعضی گفتهاند: وجد مانند برق است.
عارفی گفت: برق پیدا شدن ناگهانی نور تجلّی است. (۸)
* به معنای نخستین، لامع از لوامع نوری بر عبد پدیدار میشود و او را به مرتبۀ قرب پروردگار برای سیر فی الله فرامیخواند، برق از لوامع و بارقه از لوایح است. نیز برق بنده را بهسوی قرب پروردگار برای سیر فیالله فرامیخواند و بارقه در اوایل کشف و مبادی آن، ظاهر میشود و بهسرعت منقطع میگردد. (۹)
* در بدایت حال، انوار بیشتر به مثال بروق و لوامع و لوایح پدید آید، چندانکه صقالت زیادت یابد، انوار به قوتتر و زیادتر میگردد. بعد از بروق بر مثال چراغ و شمع و مشعله و آتش افروخته مشاهده میشود. (۱۰)
* غزالی در شرح مقامات قلب، دربارۀ مفهوم برق سخن گفته است. به نظر او حجاب حقایق از قلب به دو صورت رفع میشود: با مرگ یا در بیداری. در بیداری به لطف پنهان الهی، پردۀ حقایق برداشته میشود و علومی شگفت (غریب) بر قلب میتابد، گاه بهصورت برق خاطف که گاه گذرا و گاهی پیدرپی و گاهی بادوام است و نوع آخر آن بسیار نادر است. وی میافزاید: چون ارادت (صوفی) صادق و همتش صافی باشد، درخششهای حق بر قلبش خواهد تابید.
این درخشش در ابتدا، مثل برق خاطف، بیثبات است ولی با درخششهای بسیار دوام مییابد. (۱۱)
* از عطار بدین سوی، مفهوم برق در قالب اضافات و تشبیهات در اشعار گسترشیافته، مانند برق استغنا، برق خاطف، برق یمان، برق عشق، برق عصیان، برق دولت، برق غیرت، برق لامع، برق وصال، برق جلال.
* خداوند سالکان را با انوار هشتگانه مدد میرساند. برخی از این سالکان از نور برق الهی مدد میگیرند که عبارت است از جلوۀ ذاتی و بر دو قسم است. درصورتیکه حاصلی نداشته باشد، مانند صفات تنزیهیه، برق خُلَّب (به معنای برق بیباران) نام دارد و هرگاه در برخی مکاشفات از این برق، شناختی الهی حاصل شود برق خُلَّب نباشد. (۱۲)
* خواجه محمدپارسا (متوفّی ۸۲۲) در شرح فصوص الحکم گوید: ابن عربی معنای تجلّی را با معنای برق منطبق کرده است. وی در مقدمۀ شرح فصّ ابراهیمی میگوید: ذات و صفات یکباره همانند برق جمال پدیدار میگردد و سبب حکمت ابراهیمیه، همین برق است. (۱۳)
همو در شرح فصّ شعیبیه گفته است: چون دل غیر عارف، از تعیّن جزوی خالی نیست از تجلّی، جز بارقه و لمعه، نصیبی ندارد. (۱۴)
برق و بارقه تا پیش از سهروردی بهگونهای از «حال» روحانی در عرفان و تصوّف اطلاق شده، اما بحث او دراینباره مبتنی بر تفسیر جهان شناسانه او از نور است. او رابطۀ میان انوار عالی و سافل را بر اساس عشق میداند و برای تسلط انوار به یکدیگر واژگان ویژهای دارد مثل تسلط نوری، قهر ظهوری و بارقۀ الهی. (۱۵)
* برق یا بارقه از نظر سهروردی، به انواری گفته میشود که بر اثر ریاضات بر قلب عارفان سالک و در مراحل مختلف سیر و سلوک میتابد و آنها را به مقصد حقیقی و وصول به خداوند هدایت میکند. (۱۶)
شهرزوری و قطبالدین شیرازی در شرح سخنان سهروردی گفتهاند که «بارقۀ الهی، نور فایض از مجردات عقلی بر نفس ناطقه است، بارقه در دلهای اهل بدایت وارد میشود. این نور، رباینده، لذیذ و خوشایند است و چون برق میدرخشد و نمیپاید، عارف پس از تابش این نور، غرق در ریاضت میشود. این انوار بهتدریج ثبات مییابند و در آن حالت، برای عارف سالک، حالت سکینه حاصل خواهد شد». به نظر او بارقۀ الهی کسی را که مطیع خداوند رحمان است در هالهای از نور میپوشاند. (۱۷)
* در فلسفۀ سهروردی، مقدمۀ درخشش بارقات الهی، کاهش میل انسان به شواغل حسی است و نیز فکر انسان با رهایی از شهوات، طهارت مییابد و در توجه به عجایب ملک و ملکوت، دقیق و عمیق میشود. اقامت در این معنویت، متضمن درخشش الهی بر انسان است. (۱۸)
از اینرو اشراقات و بارقات، با ایجاد طرب در بدن، آن را به حرکت میآورد، زیرا احوال بدن از احوال نفس، منفعل است. گردش افلاک نیز به سبب انواری است که از افق اعلای الهی بر آنها میتابد. (۱۹) لذا در حکمت اشراقی سهروردی، سیر و سلوک معنوی و مکاشفات روحانی بر اساس تابش بارقات بر دلهای سالکان است. (۲۰) انقطاع از خلق و نیل به حق از مقدمات دیگری است که سهروردی از درخشش بارقات میداند. (۲۱)
در این فلسفه، بارقه اکسیر حکمت است. (۲۲) سهروردی انوار تابنده یا بارقات را دارای پانزده مرتبه دانسته که هر یک از آنها ویژۀ سالکی خاص و مرحلهای مخصوص از سلوک است. (۲۳)
سهروردی گوید: این پانزده نور، اشراقات عقل مفارق بر انوار مدبر، یعنی نفوس سالکان است. نیز این انوار از عقول مفارقه به نفوس مدبرۀ سالکان و از نفوس سالکان بر بدن آنها و از آنجا بار دیگر به ارواح میتابد. این (سیر معنوی) غایت سلوک «متوسّطان» است و تابش این انوار سبب میشود که سالکان مستعد بتوانند بهآسانی به هوا روند و با بدنهای مثالی خود به آسمانها پرواز کنند. (۲۴)
* خداوند عزوجل میفرماید: (یاد آر) هنگامیکه موسی آتشی را دید. (طه: ۱۰)
استاد به آتشی که موسی علیهالسلام دیده برای «برق» استشهاد کرد؛ زیرا آن آتش آغاز امر موسی علیهالسلام بود و برق نیز مبدأ طریق ولایت است.
برق، میوۀ نوبری است که برای بنده میدرخشد و او را به داخل شدن در طریق ولایت (سیر فی الله) فرامیخواند. (استاد برق را به میوۀ نوبر تشبیه کرد، چون از نخستین انواری است که برای بنده تجلّی میکند.) و فرق آن با وجد آن است که وجد (پیش از ورود در طریقت ولایت حادث میگردد و) پس از دخول در آن واقع میشود. [مقصود آن است که وجد پس از ورود در طریق ولایت نیز باقی میماند؛ برخلاف برق که باقی نمیماند، بلکه میآید و بهسرعت میرود.] پس وجد، زاد [و توشهای] است که (بنده همراه خود میبرد) اما برق اذن (در دخول) است. برق در واقع جذبهای است که با تجلّی عینی سریع و گذرا حاصل میشود. گویا محبوب لحظهای خود را برای محب نمایان میسازد و اذن دخول در حضرتش به او میدهد و به او میگوید: به من نزدیک شو! و آنگاه پنهان میگردد. (۲۵)
* طریق ولایت، سیر فی الله است و مبدأ دخول در آن، برق است.
* حضرت موسی علیهالسلام آتش میجست که خانه افروزد، آتشی یافت که جان و دل سوزد. همه آتشها تن سوزد و آتش دوستی جان سوزد؛ و آتشها بر تفاوت است: آتش شرم، آتش شوق، آتش مهر. آتش شرم، تفرق سوزد، آتش شوق، صبر سوزد، آتش مهر، دو گیتی سوزد، تا جز از حق نماند.
……………………………………………………………………
منابع:
۱) ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ترجمۀ بندر ریگی، ص ۱۳۷
۲) مرصادالعباد، ص ۱۶۹
۳) مقامات معنوی
۴) مقامات معنوی
۵) رسائل شاه نعمتالله ولی، ج ۴، ص ۱۷۹
۶) رسائل شاه نعمتالله ولی، ج ۴، ص ۱۶
۷) سورۀ بقره: آیۀ ۱۹
۸) مشرب الارواح، ص ۱۸۳
۹) التعریفات، ج ۱ ص ۴۷
۱۰) مرصادالعباد، ج ۱، ص ۲۹۹
۱۱) احیاء علوم الدین، ج ۳، ص ۱۸
۱۲) فتوحات مکیه، ج ۴، ص ۱۱۳
۱۳) شرح فصوص الحکم، ج ۱، ص ۱۵۱
۱۴) همان، ص ۲۷۳
۱۵) هانری کربن، ج ۱، ص ۱۴۶
۱۶) مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج ۲، ص ۲۵۲
۱۷) مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج ۲، ص ۲۴۸
۱۸) سه رساله از شیخ اشراق، سهروردی، ج ۱، ص ۴۰-۴۱
۱۹) شرح حکمه الاشراق، قطبالدین شیرازی، ج ۱، ص ۵۵۵ – مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج ۱، ص ۴۴۴
۲۰) مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج ۱، ص ۱۰۸-۱۰۹
۲۱) مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج ۱، ص ۱۰۸-۱۰۹
۲۲) شرح حکمه الاشراق، ج ۱، ص ۳۱ – شرح حکمه الاشراق، محمود بن مسعود قطبالدین شیرازی، ج ۱، ص ۲۵ و ۲۶
۲۳) مجموعه مصنفات شیخ اشراق، سهروردی، ج ۲، صفحات ۱۸۴ و ۲۵۲ و ۲۵۳ – شرح حکمه الاشراق، قطبالدین شیرازی، ج ۱، ص ۵۵۴-۵۵۵
۲۴) مجموعه مصنفات شیخ اشراق، سهروردی، ج ۲، ص ۲۵۴
۲۵) شرح منازل السائرین، علی شیروانی، ص ۲۳۸