وبلاگ

مقام بیعت

۱- اشاراتی به معانی:

بیعت: پیمان بستن؛ عهد کردن.

بیعت کردن: با کسی عهد کردن و دست دادن (به علامت اطاعت).

بیعت گرفتن: عهد و پیمان از کسی گرفتن.

۲- اشاراتی از قرآن:

۱- إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ ۚ فَمَن نَّكَثَ فَإِنَّمَا يَنكُثُ عَلَىٰ نَفْسِهِ ۖ وَمَنْ أَوْفَىٰ بِمَا عَاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا: آنان که با تو بیعت می‌کنند جز این نیست که با خدا بیعت می‌کنند. دست خدا بالای دست‌هایشان است سپس هر که بیعت را بشکند به زیان خود شکسته است و هر که بدان بیعت که با خدا بسته است وفادار ماند به‌زودی او را پاداشی بزرگ دهد. (فتح: ۱۰)

۲- لَّقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِيبًا: هرآینه خدا از مؤمنان آن هنگام که در زیر درخت با تو بیعت کردند خشنود گشت و دانست که در دل‌هایشان چه می‌گذرد. پس آرامش بر آنان نازل کرد و به فتحی نزدیک پاداششان داد. (فتح: ۱۸)

۳- اشاراتی از احادیث:

۱- امام علی علیه‌السلام: «از شور و شوق بیعت با من مانند شتران تشنه‌ای که دور آبگیرها جمع می‌شوند گرد من جمع شدید.» (میزان‌الحکمة، ج ۲، ص ۸۵)

۲- امام علی علیه‌السلام: «ای مردم شما بودید که مرا به این بیعت فراخواندید و من دست رد به سینۀ شما نزدم، سپس برای فرمانروایی دست بیعت به من دادید درحالی‌که من آن را از شما نخواسته بودم.» (همان، ص ۸۴)

۳- امام علی علیه‌السلام: «شما آزادانه با من بیعت کردید و پیشاپیش شما طلحه و زبیر، با میل خود با من بیعت کردند.» (همان، ص ۸۴)

۴- امام علی علیه‌السلام در جواب کسی که پرسیده بود: چرا با طلحه و زبیر جنگیدی؟ فرمود: «چون بیعت با من را شکستند و مؤمنان پیرو مرا کشتند.» (همان، ص ۸۴)

۵- پیامبر صلّی‌الله علیه و آله: «خداوند با سه کس سخن نمی‌گوید: …مردی که تنها برای اغراض دنیوی با امامی بیعت کند. اگر خواسته‌اش را برآورد به پیمانش وفادار می‌ماند و اگر برنیاورد دست می‌کشد.» (همان، ص ۸۳)

۶- امام جواد علیه‌السلام: «بیعت پیامبر خدا با زنان بدین گونه بود که دستش را در ظرف آبی فرو می‌برد و بیرون می‌آورد و زنان نیز با اظهار اقرار و ایمان به خدا و تصدیق پیامبرش دستان خود را در آن فرو می‌بردند.» (همان، ص ۸۳)

۷- به نقل از سهد بن سعد: «من و ابوذر و عباده بن صامت و ابوسعید خدری و محمد بن مسلم و نفر ششمی با پیامبر صلّی‌الله علیه و آله بر سر این موضوع بیعت کردیم که در راه خدا از سرزنش هیچ سرزنش‌گری نهراسیم؛ اما نفر ششم از پیامبر خواست او را از این بیعت معاف دارد و پیامبر هم او را معاف داشت.» (کنز العمال ۱۵۱۶)

۸- در صحیح مسلم به نقل از سلمة بن اکوع در پاسخ به این پرسش که در روز حدیبیّه با پیامبر خدا صلّی‌الله علیه و آله بر سر چه موضوعی بیعت کردید، نوشته شده است: بر سر مرگ. (صحیح مسلم ۳/۱۴۸۶/۸۰)

۹- امام کاظم علیه‌السلام: «سه چیز مایۀ هلاکت است: شکستن پیمان، رها کردن سنّت و جدا شدن از جماعت.» (بحار ۶۷/۱۸۵/۳)

۱۰- امام صادق علیه‌السلام: «هر که بیعت با امام را بشکند، دست بریده نزد خدا خواهد آمد.» (الکافی، ج ۱، ص ۴۰۵)

۴- نکته‌ها:

* بیعت تعهّدی است میان بیعت‌کننده و بیعت‌پذیر و محتوای آن قبول ولایت و اطاعت و پیروی و اعتصام به بیعت شونده است.

* بیعت از مادۀ «بیع» در اصل به معنای دست دادن به هنگام قرار داد معامله است. بر هم زدن کف دست راست از طرفین به علامت ختم معامله و سپس به دست دادن برای پیمان اطاعت، اطلاق شده است و چنین بود که هرگاه کسی می‌خواست به دیگری اعلام وفاداری کند و او را به رسمیت بشناسد و از فرمانش اطاعت کند با او بیعت می‌کرد.

از لحن آیات و احادیث برمی‌آید که بیعت یک نوع عقد لازم است از سوی بیعت‌کننده که عمل بر طبق آن واجب می‌شود که در سورۀ مائده آیۀ ۱ فرمود: «…أَوْفُوا بِالْعُقُودِ…» و بیعت‌کننده حق فسخ را ندارد. (۱)

* در واقعۀ غدیر، پیامبر صلّی‌الله علیه و آله به مردم فرمود: «همانا من با خدا بیعت کردم و علی با من بیعت نموده است و من از طرف خداوند عزوجل از شما برای علی بیعت می‌گیرم، پس هر کس پیمان شکند همانا زیان آن بر خود اوست.» (۲)

* و آنان که با امیرالمؤمنین علیه‌السلام بیعت کردند و بعد بیعت با امام را شکستند، ناکثین هستند که همان اصحاب جمل بودند.

* مولانا در دفتر پنجم مثنوی ابیات ۷۳۶-۷۴۳ می‌فرماید:

دست را مسپار جز در دست پیر
حق شدست آن دست او را دستگیر

چونکه دست خود به دست او نهی
پس ز دست آکلان بیرون جهی

دست تو از اهل آن بیعت شود
که یدالله فوق ایدیهم بود

چون بدادی دست خود در دست پیر
پیر حکمت که علیمست و خطیر

کو نبی وقت خویشست ای مرید
تا ازو نور نبی آید پدید

در حُدَیبیه شدی حاضر بدین
و آن صحابه بیعتی را هم قرین

لذا گفته‌اند: «الشیخ في قومه کالنَّبی في امّته: شیخ (استاد، انسان کامل) در میان مردم خود، همچون پیامبر در میان امّت خویش است.»

پس وقتی مرید دست ارادت به دست ولایت پیر و استاد می‌دهد، باید که قبول ولایت استاد نموده، مطیع و فرمان‌بردار باشد تا به سعادت برسد.

* اهل عرفان می‌گویند ارادت مرید بدون بیعت ولیّ خدا درست نباشد و به قول مرحوم استاد عارف، آقای کشمیری برگشت و شکستن بیعت در واقع ارتداد از خاص به عام است.

لذا استاد کامل و ولیّ خدا روز اوّل به مرید یادآوری می‌کند که اگر این ارادت و بیعت را بشکند، ضرر می‌کند. همان‌طوری که بعد از غدیر خم بیعت با امیرالمؤمنین علیه‌السلام را شکستند و مرتد از دین شدند، در اینجا مرید، مرتد از طریق می‌شود و متضرّر می‌گردد. (۳)

* در شب عاشورا، امام حسین علیه‌السلام برای اصحابش خطبه‌ای خواند و در آخر خطبه فرمود: آگاه باشید من به همۀ شما رخصت رفتن دادم… بیعتی از من به گردن شما نیست و این شب که شما را فراگرفته فرصتی است که آن را شتر خویش کنید… . (که هیچ‌کس امام حسین علیه‌السلام را ترک نکرد) (۴)

* بیشتر بیعت‌ها در عصر پیامبر صلّی‌الله علیه و آله و خلفا از طریق دست دادن با حاکم صورت می‌گرفته است؛ البتّه بیعت حضوری بدون دست دادن (۵) و بیعت غیرحضوری با نمایندۀ حاکم یا با فرستادن نامه (۶) نیز شناخته شده بود. این شیوه در سده‌های متمادی از تاریخ اسلام، از جانب عموم مردم برای مشروعیت داشتن حاکم در اعمال حاکمیت، ضروری دانسته می‌شد. عرب پیش از اسلام برای پذیرش حاکمیت از فردی و تعهّد به فرمان‌برداری از وی بیعت می‌کرده است (۷) و با آمدن اسلام این شیوه همچنان رایج ماند.

* بیعت برحسب مورد آن، گاهی عام است و گاهی خاص.

۱- بیعت عام: عبارت است از تعهّد بر اطاعت مطلق در تمامی زمینه‌ها و همۀ اوامر و نواهی. این نوع بیعت تنها با پیشوای معصوم مشروعیت دارد.

۲- بیعت خاص: همچون بیعت با فرمانده، بر جنگیدن، مقاومت کردن در برابر دشمن و فرار نکردن از جبهه.

* بیعت عشیره، در سال سوم بعثت صورت گرفت و پیامبر صلّی‌الله علیه و آله چهل تن از نزدیکان خود را دعوت کرد و خواستار بیعت ایشان شد. (۸)

و از بیعت‌های مهم دیگر در صدر اسلام بیعت عقبه اول و دوم مردم یثرب در مکّه و بیعت رضوان است. (۹)

* انتخاب خلیفه به خلافت با به کار بستن همین روش صورت گرفت (۱۰) اما گروهی از مهاجران و انصار با او بیعت نکردند. گزارش‌های تاریخی حاکی از آن است که برای بیعت گرفتن از برخی مخالفان به زور متوسّل شده‌اند. (۱۱)

بعد از ابوبکر و عمر و قتل عثمان نیز مردم به‌سوی خانۀ علی علیه‌السلام هجوم آوردند و خواستار بیعت با او شدند. علی علیه‌السلام در برابر اصرار مردم با تأکید بر علنی بودن و لزوم رضایت مردم، در مسجد حاضر شد و با او بیعت کردند. (۱۲)

* در دوران امویان و عباسیان، بیعت گرفتن از مردم حتی با تهدید و تطمیع هم رواج داشته است. (۱۳) گاه مسجدی را با سربازان در محاصره می‌گرفتند و مردمان را مجبور به بیعت می‌کردند (۱۴) گویا نخستین بار حجّاج بن یوسف دست دادن را برای برقرار شدن بیعت کافی ندانسته و سوگند خوردن به شیوه‌ای خاص را نیز از بیعت‌کنندگان مطالبه کرده است. (۱۵)

می‌توان گفت که در آن زمان از نگاه عموم، نقض بیعت چنان قبیح بوده که حتی اگر با اکراه بدان گردن می‌نهادند، اطمینان لازم برای حاکمان در اطاعت‌پذیری ایشان حاصل می‌شده است؛ نیز به نظر می‌رسد که در نگاه ایشان، هرگاه حاکمی می‌توانست از بیعت عمومی برخوردار باشد، حمایت از او مشروع می‌شده است. در دوران امویان و عباسیان گاه برخی حاکمان در حیات خویش برای جانشین خود نیز بیعت می‌گرفته‌اند. (۱۶) و از مردمان شهرهای مختلف نیز توسط والیان بیعت گرفته می‌شد. (۱۷)

* در سدۀ دو قمری، بیعت همچون راهی برای دست‌یابی حکومت‌ها به مشروعیت، موضوعی جدّی در محافل کلامی و سر منشأ اختلاف در میان مسلمانان بوده است. (۱۸)

تا جایی که با بالا گرفتن ستم امویان، مسلمانان در التزام به عهد خود با حاکمان دچار تردید شدند و از دیگر سو دربارۀ بیعت با کسانی که پرچم مبارزه با امویان را برافراشته بودند، می‌اندیشیدند.

* شیعیان که انتخاب حاکم را از جانب خدا می‌دانستند (برخلاف اهل تسنّن)، به شیوۀ بیعت گردن ننهادند و آن را مشروع نشمردند و نیز شیعیان هیچ‌گاه در سده‌های نخست اسلامی به حکومت دست نیافتند؛ و فقهای معاصر شیعه نیز بیعت را همچون راهی برای مشروعیت بخشیدن به حکومت حاکمان در زمان غیبت امام معصوم علیه‌السلام دانسته‌اند.

* احکام بیعت:

۱- پس از تحقق، وفای به آن از نظر شرع به صریح آیات قرآن (اسراء: ۳۴) واجب و نقص آن حرام است. (۱۹)

۲- مستحب است امام پیش از آن‌که سپاهیان را برای جهاد اعزام کند از آنان بر پای‌بندی به جهاد و ثبات قدم در برابر دشمن بیعت بگیرد. (۲۰)

۳- همچنین مستحب است حاکم یا امیر برای لشکر اعزامی به‌سوی دشمن چند فرمانده تعیین کند که به ترتیب، فرماندهی را بر عهده بگیرند تا مشکلی برای سپاهیان پدید نیاید و از هر یک از آنان بر این امر بیعت بگیرد. (۲۱)

۴- اگر یاغی در حال جنگ با نیروهای اسلام اسیر گردد بیعت با امام علیه‌السلام بر او عرضه می‌شود. در صورت پذیرش، آزاد می‌گردد وگرنه در بازداشت می‌ماند تا سرنوشت جنگ معلوم شود و بعد از خاتمۀ جنگ اگر یاغیان توبه کنند یا سلاح خود را بر زمین نهند یا فرار کنند درصورتی‌که هستۀ مرکزی (که بدان بپیوندند) نداشته باشند یاغی به اسارت گرفته شده آزاد می‌شود و الّا در زندان می‌ماند و بلکه کشتن او جایز است. (۲۲)

* نخستین بیعت در سیرۀ نبوی بیعت حضرت علی علیه‌السلام و خدیجه علیها‌السلام با پیامبر صلّی‌الله علیه و آله پس از قبول اسلام است و بعضی هم بیعت عشیره را نخستین بیعت می‌دانند.

* آخرین بیعت زمان پیامبر صلّی‌الله علیه و آله بنا بر برخی منابع، بیعت مسلمانان با حضرت علی علیه‌السلام در روز ۱۸ ذی‌الحجّه سال دهم هجرت در محلی به نام غدیر خم بود و موضوع آن، ولایت حضرت علی علیه‌السلام بود.

* اما بعد از رحلت پیامبر صلّی‌الله علیه و آله بود که یک فرد را خودشان به‌عنوان خلیفه و حاکم برمی‌گزیدند که گروهی خاص یا عموم مردم با او بیعت می‌کردند و نقطۀ آغاز این تحوّل، ماجرای سقیفه بود که در روز رحلت پیامبر صلّی‌الله علیه و آله، عده‌ای در محلی به نام سقیفۀ بنی ساعده با ابوبکر بیعت و خلافتش را تحکیم کردند و بعد عده‌ای از مردم با او بیعت نمودند و برخی هم به اکراه از آن‌ها بیعت گرفته شد.

* بعد از شهادت حضرت علی علیه‌السلام، (که به اصرار مردم امور را به دست گرفت) با امام حسن علیه‌السلام بیعت نمودند و از دیگر بیعت‌های صورت گرفته با امامان شیعه علیهم‌السلام، بیعت شمار بسیاری از مردم کوفه با مسلم بن عقیل به نیابت از امام حسین علیه‌السلام و نیز بیعت مردم خراسان با امام رضا علیه‌السلام برای ولایت‌عهدی مأمون عباسی قابل‌ذکر است.

* اقسام بیعت:

۱- با دست دادن یا دست فشردن با دست راست بوده و به گفته برخی اهل لغت، در مورد قسم (حَلف) و تعاقُد نیز همین شیوه متداول بوده و قسم را به همین سبب یمین گفته‌اند. وجه‌تسمیۀ بیعت به صفقه نیز همین امر بوده است و در سیرۀ رسول‌الله صلّی‌الله علیه و آله نیز بیعت مردان همین‌گونه گزارش‌شده است.

برخی مفسّران تعبیر یدالله فوق ایدیهم را در آیۀ ۱۰ سورۀ فتح اشاره به تحقق بیعت با دست دادن دانسته‌اند.

۲- نیز گاه بیعت صرفاً با اعلام رضایت بیعت‌کننده و بدون دست دادن تحقق می‌یافته است.

۳- بیعت زنان با پیامبر صلّی‌الله علیه و آله، که در برخی احادیث آمده است که ابتدا حضرت رسول دست خود را در ظرف آبی می‌کرد و بعد زنان از او تبعیّت می‌نمودند و در روایاتی دیگر آمده است که بیعت زنان با دست دادن از روی لباس انجام می‌شده است و نیز در برخی احادیث گاه بیعت زنان با آن حضرت صرفاً به‌صورت کلامی و لفظی بوده است و علاوه بر این‌ها اشکال دیگری نیز برای بیعت زنان در برخی احادیث ذکر شده است. به نوشتۀ قاسمی جز چند بیعت زنان که در زمان پیامبر صلّی‌الله علیه و آله انجام گرفته از جمله بیعت دوم عقبه، بیعت رضوان و فتح مکّه، گزارشی دربارۀ بیعت زنان با خلفا و حکّام وجود ندارد و ظاهراً در ادوار بعد بیعت به مردان اختصاص داشته است.

* ابن شهر آشوب، در یک تقسیم‌بندی کلی، بیعت‌های پیامبر اکرم صلّی‌الله علیه و آله را دو نوع می‌داند: بیعت خاص و عام. بیعت خاص برای گروهی خاص مانند دو بیعت انصار در عقبه و بیعت عشیره و بیعت برای همگان بوده است مانند بیعت شجره.

* به‌موجب منابع تاریخی و حدیثی، بیعت معمولاً صیغه‌ای داشته که متضمن موضوع آن بوده و غالباً طرف بیعت آن را بر زبان می‌آورده است. گاه بیعت؛ ۱- به گونه مشروط بوده یعنی در آن تعهّدی به نفع بیعت‌کننده شرط می‌شده است. البتّه گاهی از موضوع اصلی بیعت نیز تعبیر به شرط می‌شود. ظاهراً در سیرۀ پیامبر صلّی‌الله علیه و آله تنها بیعت عشیره که در آن خلافت و وصایت بیعت‌کننده شرط شده بود، بیعت مشروط بوده است در بیعت برخی خلفا نیز گاه شروطی مانند شرط عمل به کتاب خدا و سنّت پیامبر صلّی‌الله علیه و آله دیده می‌شود.

۲- بیعت گاه با وکیل یا نایب بیعت شونده صورت می‌گرفته است. ازجمله در بیعت زنان با حضرت علی علیه‌السلام به نیابت از پیامبر صلّی‌الله علیه و آله در حدیبیه، بیعت مردم کوفه با مسلم بن عقیل به نیابت از امام حسین علیه‌السلام و…

* بیعت‌های نامشروع، مانند بیعت با یزید که با اکراه و اجبار، وعده و صرف پول و مال و… با کارگزارانش.

* از لحاظ شکلی نیز بیعت دگرگونی‌هایی یافت، هرچند رسم دست دادن یا فشردن دست مدت‌ها همچنان پابرجا بود. در زمان امویان گاه بیعت با سوگند دادن تأکید و تضمین می‌گردید و به گفتۀ ابن خلدون بیعت بعدها شیوه‌ای شاهانه به خود گرفت و حتی رسم دست دادن منسوخ شد مگر برای برخی نزدیکان حکّام و بیعت به شکل بوسیدن زمین محضر پا یا دست حاکم در آمد.

کتانی از نوعی بیعت مکتوب خبر می‌دهد که در روزگار او رایج بود و بیعت‌کننده باید متنی متضمّن پذیرش سلطه حاکم می‌نوشت.

* ازجمله رسومی که ظاهراً از زمان بنی‌امیّه رایج شد تجدید بیعت بود که در آن خلیفه برای خود یا جانشین خود مجدداً بیعت می‌گرفت تا وفاداری و اطاعت مردم را تثبیت نماید.

* بیعتی که ماهیت آن عقد باشد، سه رکن اساسی دارد: بیعت‌کننده، بیعت شونده و موضوع بیعت.

* در قرآن به مفهوم بیعت در شش جا اشاره شده و در چهار آیه بدان تصریح شده است. البتّه در قرآن از تعابیری همچون عهد، عقد و میثاق که به معنای مطلق پیمان هستند نیز در خصوص بیعت استفاده شده است که یا به آن تفسیر و یا بر یکی از بیعت‌های دورۀ پیامبر تطبیق داده شده است؛ مانند (آیۀ ۹۵ سورۀ نحل و آیات ۷ و ۱۴ سورۀ مائده) و نیز در برخی آیات، بدون وجود واژۀ خاصی که ناظر به بیعت باشد، از طریق شأن نزول یا برخی احادیث به موضوع بیعت ارتباط داده شده است مانند آیۀ ۶۷ سورۀ مائده.

* آیۀ ۱۸ سورۀ فتح، بیانگر بیعت رضوان است که اشاره به بیعت مؤمنان بر پای‌بندی به مقاومت در برابر مشرکان دارد. پیامبر اکرم صلّی‌الله علیه و آله در ذیقعده سال ۶ هجرت، همراه ۱۴۰۰ تن به‌قصد عمره از مدینه خارج شدند و نزدیک مکّه، مشرکان تصمیم بر عدم ورود پیامبر صلّی‌الله علیه و آله و یارانش گرفتند و پیامبر صلّی‌الله علیه و آله و یارانش در سرزمین حدیبیه توقّف کردند (و بعد از صحت اعلان‌جنگ قریش)، پیامبر از مردم خواستند که با ایشان تجدید بیعت کنند که مردم زیر درختی در آنجا بیعت کردند و خدا خشنودی خود را از این بیعت در این آیه، بیان نمود که به بیعت رضوان معروف شد.

* روایات فراوانی بیعت را همچون طوقی دانسته‌اند که گردن بیعت‌کننده را فراگرفته و انسان را گردن‌گیر آن می‌داند و نقض عهد و شکستن پیمان را از گناهان بزرگ می‌شمارند.

* شرایط بیعت از منظر روایات: ۱- قدرت و توانایی انجام مفاد بیعت؛ ۲- بلوغ؛ ۳- اطاعت در غیر معصیت خدا؛ ۴- اختیاری و آزادانه بودن.

* عدم بیعت مردم با امامان، حق را از آن‌ها سلب نمی‌کند تا تصوّر شود دیگر مجالی برای گرفتن حق الهی باقی نمانده است بلکه این حق، الهی و ثابت برای آن‌ها است ولی بنا به عللی، برخی از آن‌ها قیام نکردند ولیکن آمادگی بیعت‌کنندگان و حضور آن‌ها برای امتثال اوامر ولی امر، امکانی را فراهم می‌کند تا بتوانند ادارۀ امور را به دست بگیرند.

…………………………………………………………………………………
منابع:

۱) تفسیر نمونه

۲) خطبۀ پیامبر اکرم صلّی‌الله علیه و آله در غدیر خم، ص ۷۳

۳) بوستان کشمیری، ص ۱۵۲

۴) الارشاد، شیخ مفید، ۲/۹۳

۵) طبقات کبری، ج ۸، ص ۵

۶) التمهید، ابن عبدالبرّ، ج ۱۶، ص ۳۴۷

۷) تاریخ طبری، ج ۱، ص ۵۰۶

۸) تاریخ طبری، ج ۱، ص ۵۴۲-۵۴۳

۹) تاریخ طبری، ج ۱، ص ۵۶۲ و ج ۲، ص ۱۲۱-۱۲۲

۱۰) الامامه و السیاسة، ج ۱، ص ۲۴

۱۱) الامامه و السیاسة، ج ۱، ص ۳۰-۳۱؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۳۳

۱۲) تاریخ طبری، ج ۲، ص ۶۹۶

۱۳) حلیة‌الاولیاء، ج ۲، ص ۱۷۰-۱۷۱

۱۴) حلیة‌الاولیاء، ج ۷، ص ۴۲، ابونعیم اصفهانی

۱۵) کشف القناع، ج ۶، ص ۲۴۱، منصور بهوتی

۱۶) شذرات الذهب، ج ۱، ص ۲۳۰ و ج ۲، ص ۵۲

۱۷) سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج ۴، ص ۲۳۰

۱۸) الملل و النحل، شهرستانی، ج ۱، ص ۷۱-۷۲

۱۹) کتاب البیع، آیت‌الله العظمی خمینی، ج ۴، ص ۱۵

۲۰) تذکرة الفقهاء، علامه حلّی، ج ۹، ص ۴۹

۲۱) کشف الغطاء، مالکی، ج ۴، ص ۳۸۳-۳۸۴

۲۲) المبسوط، سرخسی، ج ۷، ص ۲۷۱ و تذکرة الفقهاء، علامه حلّی ج ۹، ص ۴۲۳

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.