وبلاگ

مقام تفویض

1. اشاراتی به معانی

تفویض: واگذار کردن، واگذاشتن، سپردن، کسی که امر یا چیزی را به دیگری وامی‌گذارد.

2. اشاراتی از قرآن

اُفَوِّضُ أمری إلی الله إنّ الله بَصیرٌ بِالعِباد: (مؤمن آل فرعون به قومش گفت): «من کار خود را به خدا وامی‌گذارم که خداوند بی‌گمان به حال بندگان خویش بینا است.» (غافر:44)

3. اشاراتی از احادیث

1- امام صادق علیه‌السلام: در شگفتم از کسی که از چهار چیز می‌هراسد، امّا چگونه به چهار چیز پناه نمی‌برد … در شگفتم از کسی که به او نیرنگ زده می‌شود، امّا چرا به این سخن خداوند پناه نمی‌برد؛ «افوض أمری إلی الله إنَّ الله بَصیرٌ بالعِباد (غافر- 44) کارم را به خدا می‌سپارم همانا خداوند به بندگان بیناست.»

زیرا شنیدم که خداوند به دنبال آن می‌فرماید: «پس خداوند او را از عواقب سوء آنچه نیرنگ می‌کردند، حفظ نمود.» (الخصال، ص 218)

2- امام رضا علیه‌السلام: «ایمان چهار رکن دارد: توکّل بر خداوند عزّوجل، خشنودی از قضای او، تسلیم در برابر امر خدا و واگذاشتن کارها به خدا. بنده‌ای صالح (مؤمن آل فرعون) گفته است: «اُفَوِّضُ أمری إلی الله إنّ الله بَصیرٌ بِالعِباد» پس خداوند او را از عواقب سوء آنچه نیرنگ می‌کردند حفظ نمود.» (بحارالانوار 71/135)

3- امیرالمؤمنین علیه‌السلام: «هرکس کار خود را به خدا واگذارد، خداوند کار او را به سامان آورد.» (غررالحکم ح 8070)

4- امام باقر علیه‌السلام در سفارش به جابربن یزید جُعفی فرمود: «با تفویض درست، به آسایش نفس دست پیدا کن.» (تحف العقول ص 285)

5- محمّد بن عجلان گوید به امام صادق علیه‌السلام عرض کردم: آیا خدا کار را به بندگان واگذار کرده است؟ فرمود: «خداوند گرامی‌تر از آن است که کار را به بندگان واگذارد.» (بحارالانوار 68/51)

6- جابر جُعفی گفت امام باقر علیه‌السلام فرمود: «همانا خداوند در روز قیامت کار مؤمن را به وی وامی‌گذارد و او هرچه خواهد کند.» عرض کردم: در قرآن کجا این بیان آمده است؟ فرمود این آیه: «در آنچه می‌خواهند می‌باشد و در پیشگاه ما بیشتر است؛ ما یشاؤن فیها و لَدَینا مزید: پس خواست خدا تفویض به مؤمن است و آنچه از خدای تعالی بیشتر باشد از شمارش بیرون است.» (سفینه 2/387)

7- امام صادق علیه‌السلام: همانا خدا تمام کارهای مؤمن را به او واگذار فرمود و این اختیار را به او نداد که خود را ذلیل گرداند. آیا گفتار خدای عزّوجل را نشنیده‌ای که می‌فرماید: «و لِلّه العِزّة و لِرَسُولِه و لِلمؤمنین: عزّت، خاص خدا و پیغمبر و مؤمنین است. پس مؤمن، عزیز است و هیچ‌گاه ذلیل نمی‌باشد.» (سفینة البحار 2/387)

8- امیرالمؤمنین علیه‌السلام (در وصف ایمان): «آسایشی است از برای کسی که تفویض کند.» (غررالحکم ح 5479)

4. نکته‌ها

* تفویض، اِعطاء و واگذار نمودن حکم است به دیگری، به خاطر هر موضوع و کاری باشد و اختیار آن به دیگری داده می‌شود. در این موضوع، واگذاری کارها به خداوند است به نوعی که واگذار کننده، از خود سلب اختیار کند.

البتّه هیچ سبب و علتی در تفویض نمی‌باشد، مانند توکّل؛ در توکل، از ترس این‌که بچه‌اش تصادف کند یا خانه‌اش را دزد ببرد، به خدا توکّل می‌کند. لذا مقام تفویض از توکل بالاتر است.

برای مثال می‌توان گفت حال مفوّض مانند میّت در دست غسّال است که از خود حرکتی ندارد و غسّال است که او را این طرف و آن طرف می‌کند.

پس در هر حرکت و سکون و قبض و بسط، خدا را مؤثر و خود را به حکم او مأمور می‌داند و از خود سلب اراده می‌کند تا به اراده او کار انجام گیرد. چون این‌طور بنگرد و دریابد، پس بر غیر تکیه ندارد و عملی را مستقل نمی‌بیند و همهٔ آهنگ را از مسبب‌الاسباب می‌داند. از این نگرش مالکیت خود را لغو کرده و مالک و قادر مطلق را یکی یابد. پس شفا و مرض، غنیٰ  و فقر، قبض و بسط، موت و حیات خود را از سیطره و حیطه حیّ و قیّومی او به شهود درمی‌یابد. بعد مفوّض می‌شود: بنده و غلام مطلق بدون چون و چرا و شکایت و درخواست.

اگر اول تفویض شود، بعد رضا آید، مثلاً اول سندی از ملکی واگذار شود، بعد امضاء گردد. امضاء، اول انجام نمی‌گیرد بلکه سند نوشتن و تمام مراحلِ اولیّه، مقدمه است. چه‌بسا موقع امضاء پشیمان شود و معامله را فسخ کند و یا بعضی بندها را مورد تجدیدنظر قرار دهد. پس تفویض کامل، با امضاء است. چون چنین شود، خطور نکند و به مقام رضا رسد و اختیار خویش را دربست به دست دوست بسپارد.

در تفویض، چه مسائل خودی و یا خَلقی یا خالقی، خود را به تکلّف نیندازد و نقشه‌ها و حیله‌ها برای آن‌ها راه نیندازد؛ و حکم هرچه باشد از بلاء، سلامتی، نزول، شهرت، تهمت ناروا، فقر، عمل طولانی و ده‌ها نظیر این‌ها، چون سلب اختیار کرده بود، اکنون بپذیرد و تحمّل کند و در زیر و رو شدن همانند میّت در دست غسّال گردد.

در مصباح الشریعه آمده است: کسی که کار خود را به خدا واگذار، در آسایش جاودان بوده و زندگی‌اش همیشه خوش است و واگذارندهٔ حقیقی، کسی است که از هر خواهش و خواسته‌ای جز خدا دست شوید، همچون این سخن منظوم امیرالمؤمنین علیه‌السلام که فرمود: خشنودم به آنچه خدا قسمتم کرده و کارم را به آفریدگارم می‌سپارم.

سالک ابتدا به خدا تفویض کند و کوشش هم نماید. در انتهای تفویض، از تفویض کاسته و به جبر افزوده می‌شود و دیگر اختیار را انتخاب نکند.

یکی را دیدند که غرق می‌شد. گفتند: می‌خواهی نجات یابی؟ گفت: نه. گفتند می‌خواهی غرق شوی؟ گفت: نه. مراد من در مراد او نرسیده است. آن خواهم که او خواهد.

خداوند در سوره تکویر آیه 29 فرمود: «و ما تشآوُن إلّا أن یشاءَ الله: نمی‌خواهید جز اینکه خدا بخواهد.»

* گروهی در تاریخ پیدا شدند که به آن‌ها مُفَوّضه گویند که معتقدند خداوند، خلقت جهان و موجودات و تدبیر امور عالم و روزی رسانی را به خلفای خود مانند امیرالمؤمنین علیه‌السلام داده است. مسعودی در کتاب مروج 2/107، 3/203 ضمن عقاید غلاه، از این فرقه تحت عنوان صاحب تفویض یاد کرده است.

در حدیثی امام صادق علیه‌السلام فرمود: «المفوضه مشرکون: مفوضه مشرک هستند.» چرا که جنبه الوهیّت و خدایی به امام علیه‌السلام می‌دادند. چنان‌که امیرالمؤمنین علیه‌السلام 70 نفر از قوم زطّ را که قائل به خداوندی او بودند در اتاقی پر از دود قرار داد تا توبه کنند ولی توبه نکردند و آن‌ها خفه و کشته شدند.

چون مفوّضه از غلاه هستند، خداوند را با تمام عظمتش بیکار و کوچک می‌شمارند. فخر رازی نوشته است که مفوضه معتقدند که خداوند روح علی علیه‌السلام و اولاد وی را آفرید و سپس خلقت عالم را به آن‌ها تفویض نمود و آن‌ها زمین و آسمان را آفریدند. به این معتقدند که در رکوع وقتی می‌گوییم «سبحان ربی العظیم» منظور همان خدای بزرگ‌تر است و در سجود وقتی می‌گوییم «سبحان ربی الاعلی» منظور علی و اولاد علی هستند که آنان نیز مقام خدایی دارند. (اعتقاد فرق المسلمین ص 59)

* حافظ می‌فرماید:

کار خود گر به خدا باز گذاری حافظ **** ای‌بسا عیش که با بخت خدا داده کنی          (غزل 476)

ای حافظ! کار خود را به خداوند تفویض نما. چه‌بسا در هر کاری بخت، موافق و مساعدت می‌شود و منظور حق قرار می‌گیری.

در دایره قسمت، ما نقطه پرگاریم **** لطف آنچه تو اندیشی، حکم آنچه تو فرمایی (غزل 462)

در دایره قسمت ازلی، ما محبّان، مرکز تسلیم واقع شده‌ایم و این عین لطف است که در حقّ ما اراده نمایی و حکم حکم توست آنچه تو فرمایی.

چون حُسن عاقبت نه با رندی و زاهدی‌ست **** آن بِه که کار خود به عنایت رها کنند (غزل 110)

فرجام نیک به رندی و زاهدی موقوف نیست. پس بهتر است که سالک خود را به عنایت ازلی رها کند.

چگونه شاد شود اندرون غمگینم به اختیار؟ **** که از اختیار بیرون است (غزل 56)

ای محبوب! چطور دل غمگین من به اختیار خود و بی امداد تو شاد گردد که از اختیار بیرون است؟

سِیر سپهر و دَور قمر را چه اختیار **** در گردش‌اند بر حسب اختیار دوست (غزل 65)

سِیر و گردش افلاک و نجوم به میل خودشان نیست بلکه تابع اراده دوست بوده و من هم برحسب اختیار دوست حرکت می‌کنم.

بارها گفته‌ام و بار دگر می‌گویم **** که منِ دلشده این ره نه به خود می‌پویم   (غزل 343)

بارها به تصریح گفته‌ام و اکنون هم به بانگی می‌گویم که من دلشده (گم گشته) مستغرق در بحر توحید، این راهِ اَدای کارها و عبادات را به اختیار خود انجام نمی‌دهم و اختیار مطلق، از حق است.

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست **** که هرچه بر سر ما می‌رود ارادت اوست (غزل 62)

سر خواست ما تابع ارادت حضرت حق است که به کشف صحیح یافتم که هرچه بر سر ما از مرغوب و مکروه، جاری می‌شود محض خواست اوست. محبّ، خواستی از خود ندارد چون تفویض مطلق کرده است.

* مولانا در مثنوی می‌گوید:

مرده باید بود پیش حکم **** حق تا نیاید زخم، از ربُّ الفلق (1: 911)

در برابر حکم الهی باید همچون مرده بود تا از بارگاه پروردگاری که پدیدآورنده بامدادان است قهری به تو نرسد.

ما که باشیم ای تو ما را جانِ جان **** تا که ما باشیم با تو در میان؟ (1: 601)

ای که جان جانی! ما که هستیم که در برابر تو عرض‌اندام کنیم و در ایجاد افعال با تو مشارکت داشته باشیم؟

ما چو چنگیم و تو زخمه می‌زنی **** زاری از ما نی، تو زاری می‌کنی (1: 598)

ما بندگان همچون چنگ هستیم و تویی که به چنگ زخمه می‌زنی و ناله آن را پدید می‌آوری.

ما چو ناییم و نوا در ما ز توست **** ما چو کوهیم و صدا در ما ز توست (1: 599)

ما همچون «نی» هستیم و نوایی که داریم همه از تو است؛ و ما همچون کوه هستیم که هر صدایی در ما طنین می‌افکند از تو است.

بادِ ما و بودِ ما از داد توست **** هستی ما جمله از ایجاد توست (1: 605)

نه تنها عوارض و لوازم هستی ما از قبیل فعل و قول و حال و جز آن‌ها از فیض وجود تو پیدا شده، بلکه اصلِ وجود ما نیز از خلّاقیت تو پدید آمده است.

* تفویض کار را به خدا برگرداندن و واگذاری به اوست. پس آنچه در ظاهر منسوب و متعلق به بنده است به خدا برمی‌گرداند و خودش را برکنار می‌کند.

اما درباره این حدیث که از امام صادق علیه‌السلام آمده: «خدای تعالی امور خلق خود را به پیامبرش تفویض نموده تا معلوم کند اطاعتشان چگونه است.» آنگاه این آیه را تلاوت نمود. «آنچه پیامبر به شما داد آن را بگیرید و از آنچه شما را بازداشت باز ایستید.» (حشر:7) (اصول کافی 1/266) «مفوّضه» گویند: «طبق این حدیث خداوند از خود سلب اختیار کرده و همه را به پیامبر واگذارده» با این‌که نوعی امضا است که خداوند اطاعت پیامبر را در آن تشریعات واجب ساخته و به نوعی ولایت مردم را به پیامبر واگذار کرده است. در واقع اطاعت از نایب و خلیفه اطاعت از منوب است و فاصله‌ای بین این دو نیست.

* در قضیه خربیل (حزبیل) که به موسی ایمان آورده بود قوم خویش را به خداوند و موسی هدایت کرد. (غافر 43-38) و در آخر گفت: «من کارم را به خدا تفویض و می‌سپارم که خداوند به حال بندگان خود بیناست.» (غافر:44)

فرعون گفت تا خربیل را بکشند وی فرار کرده به کوهی رفت و به نماز مشغول شد. چون او کارش را به خدا تفویض کرد، خداوند درندگان را برانگیخت تا به دور او جمع شدند و پاسبانی می‌کردند.

چون لشکر فرعون از دور این منظره را دیدند ترسیدند و نزد فرعون آمدند و صورت واقعه را بازگو کردند. فرعون آن‌ها را سیاست کرد و گفت این قضیه را جایی بازگو نکنند. (تفسیر روح البیان 8/189)

* تفویض به یک معنی رؤیت مقام مالکیّت حق و فرو ریختن غبار کثرت و شکستن بت‌های کعبه دل است. (آداب الصلاة، ص 218)

تحقیق عبودیّت به ربوبیّت جز به تفویض کامل و تسلیم مطلق از جمیع جهات تمام نمی‌شود … پس در اعتقاد در عالم هستی فاعلی به غیر او مشاهده نمی‌کند در نتیجه از همه می‌بُرّد و به او می‌پیوندد و چشم طمع به کسی نخواهد داشت و حول و قوه‌ای برای خود نخواهد دید. (اسرار الصلاة، ص 432)

* خیلی اتفاق می‌افتد که انسان مراقب نبودن و بی‌مبالاتی را با تفویض اشتباه کرده که نفس امّاره او را فریب داده و با نادانی او را هلاک می‌کند.

بنابراین تا زمانی که با علوم الهی به‌خوبی نفهمیده که به تفویض رسیده است، نباید مطمئن شود و برای اطمینان باید ببیند که حال و مرادش در آنچه تفویض نموده با یکدیگر موافق هستند یا نه؟ زیرا یکی از علامات صحت تفویض، قبولی آن و یکی از علامات قبولی نیز این است که خداوند اموری را که بنده به او تفویض نموده است به‌خوبی و بالاتر از آرزوی بنده سرپرستی کند. (المراقبات:299)

* در تصرف، بنده خود را بی تصرف می‌داند اما در توکل، متوکل حق را وکیل و خلیفه و قائم‌مقام خود در تصرّف و جلب خیر و دفع بدی می‌کند.

در تفویض قبل از اینکه حادثه و اتفاق و واقعه‌ای رخ بدهد، مفوّض در همه کار، تفویض می‌کند؛ اما در توکّل به خاطر مسائل زیادی که احتمال وقوع مشکل و ناگواری و حادثه است حق را وکیل خود می‌کند.

* اگر بخواهیم ترسیم کنیم شخص مفوض را که در چه درجه از اهتمام در واگذاری است باید تفویضش کامل‌تر و خویش را از حول ظاهری و قوه باطنی به کنار بکشاند تا کم‌کم مصداق واقعی پیدا کند و آنگاه اراده او در اراده حق مستهلک و فانی می‌شود و اگر فعلی از او سرمی‌زند از اراده حق است نه از نفس امّاره.

* بعضی اشاره کردند درباره ایّوب و گرفتاری او و درخواست شفا، آیا با تفویض سازگار است؟ جواب داده شد که وقتی حال او اقتضای سؤال لفظی کرد به‌عنوان عبودیّت سؤال می‌کند و چون حال اقتضای تفویض کرد ساکت می‌شود. چنانکه برای ایّوب و غیر ایّوب پیش آمده که مبتلا شدند و رفع ابتلاء را سؤال نکردند. در زمان دیگر رفع آن را خواستند و خدای بلا را از آن‌ها رفع کرد.

یعنی آن وقت که سؤال نکرد حال، اقتضای تفویض داشت و آن وقتی که خواستند، حال اقتضای سؤال لفظی را داشت. (ممدالهمم ص 79) یعنی حال دعا و درخواست از حق‌تعالی بر زبانش جاری شد و این خلاف تفویض نیست.

هم دعا از تو اجابت هم ز تو **** ایمنی از تو مهابت هم ز تو (مثنوی 2/692)

این دعا هم بخشش و تعلیم توست **** گر نه در گلخن گلستان از چه رُست (مثنوی 2/2449)

* مادامی‌که بنده به حول و قوه باشد نتواند همه کارهایش را تفویض کند چه آن‌که هر چیزی را مستقل ببیند یا اسباب را دخیل تامّه در امور بداند، این حجاب باشد و مانع از واگذاری گردد، بلکه مالکیّت تامّ برای حق بداند و آنگاه مسبب‌الاسباب را به شهود دریابد که اوست و الّا صرف اقبال و شانس که جنبه دنیوی دارد نمی‌تواند عبد را در دایره تفویض قرار بدهد. در واقع هر چه جنبه نفسانی دارد ظلمت است و هر چه جنبه نورانی دارد نور و روشنی است و شخص مفوّض واقعی، به نور می‌رسد و نور می‌گیرد و از این حالت برنمی‌گردد.

* چون خداوند به عیسی علیه‌السلام فرمود: «آیا تو به مردم گفتی من و مادرم را همچون دو خدا به جای خداوند بپرستند؟» گفت: منزّهی تو، مرا نزیید که چیزی را که حقّ من نیست بگویم، اگر آن را گفته بودم قطعاً آن را می‌دانستی… خدایا اگر عذابشان کنی آنان بندگان تواند و اگر بر ایشان ببخشایی تو خود توانا و حکیمی (مائده 118-116) ببینید اینجا عیسی علیه‌السلام درباره عذاب و بخشش بنی‌اسرائیل از خود اراده و نظر نداد و نفس خود را به کلّی از میان بیرون برد و فعل را به مشیّت او تفویض نمود، چرا که خط دادن و اعتراض کردن از دایره تفویض بیرون است و واگذاری مطلق همه کارها به مشیت او مربوط است و این به حکمت الهیّه تعلّق دارد.

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.