وبلاگ

مقام حضور

1. اشاراتی به معانی

حضور: حاضر شدن، حاضر بودن، نزد کسی بودن، پیشگاه، ظهور. مَحضَر: نزدیک، درگاه، جای حاضر آمدن.

2. اشاراتی از قرآن

1- لا یُغادِر صغیرةً و لا کَبیرةً إلّا احصاها و وجدوا ما عَمِلوا حاضراً: هیچ کار کوچک و بزرگی را در نامه اعمال فرونگذاشته جز اینکه همه را به حساب آورده است و آنچه را انجام داده‌اند حاضر یابند. (کهف: 49)

2- یوم تَجِد کُلّ نفسٍ ما عَمِلت مِن خَیرٍ مُحضراً و ما عَمِلت مِن سوء: قیامت روزی است که هرکسی آنچه کار نیک به جای آورده و آنچه بدی مرتکب شده، حاضر می‌یابد. (آل‌عمران: 30)

3- و اذ صرفنا إلیک نَفراً مِن الجِنِّ یستَمِعون القُرآن فَلمّا حضروه قالوا أنصِتوا: چون تنی چند از جن را به‌سوی تو روانه کردیم که قرآن را بشنوند، پس چون بر آن حاضر شدند به یکدیگر گفتند: گوش فرا دهید. (احقاف: 29)

4- و إن کلٌ لَمّا جمیعٌ لَدینا مُحضرون: و قطعاً همه آنان در پیشگاه ما احضار خواهند شد. (یس: 32)

5- و اُحضِرت إلّا نفس الشحّ: نفس‌ها بخل حاضر، شده هستند. (به‌واسطه حضور بخل از منافع خویش دفاع می‌کند.) (نساء: 128)

3- اشاراتی از احادیث

1- پیامبر صلی‌الله علیه و آله: «نمازی که در آن حضور قلب نباشد، موردتوجه خدا نیست.» (اخلاق شبّر ص 78)

2- امام صادق علیه‌السلام: «بر مؤمن واجب است که در حضور و غیاب برادر مؤمنش که خیرخواه او باشد.» (اخلاق شبّر ص 180)

3- پیامبر صلی‌الله علیه و آله: «هیچ سه نفری در روستا یا دشت نیستند که نماز جماعت در میان آنان برگزار نمی‌شود، مگر آنکه شیطان بر آنان چیره می‌شود، بر شما باد حضور در جماعت، زیرا که گرگ قطعاً گوسفند دور مانده از گله را می‌خورد.» (پیام پیامبر ص 673)

4- پیامبر صلی‌الله علیه و آله: «اگر در زمینی گناه شود، کسی که آن را ببیند و ناپسند شمارد، مانند کسی است که آن را ندیده است و اگر کسی آن را نبیند و به آن خشنود باشد، چنان است که در انجام آن حضور داشته است.» (پیام پیامبر ص 715)

5- پیامبر صلی‌الله علیه و آله: «هر آن کس که دوست می‌دارد، خیر خانه‌اش افزون گردد، باید به وقت حضور غذایش وضو گیرد.» (پیام پیامبر ص 855)

6- علی علیه‌السلام: «کسی که برای خدا اخلاص ورزد در زندگی‌اش قبل از حضور مرگ، عملش او را نفع دهد و مرگ به او ضرری نمی‌رساند.» (تحف العقول ص 153)

7- پیامبر صلی‌الله علیه و آله: «ای علی، خوشا به حال آنکه در حضور خدا بر گناهانی که جز خداوند بر آن آگاه نیست می‌گرید»(تحف العقول ص 17 ترجمه جعفری)

8- پیامبر صلی‌الله علیه و آله: «نشان ریاکار، چهار چیز است، 1- در حضور دیگران در کار خدا (خود را) حریص نشان می‌دهد، 2- …». (تحف العقول ص 27)

9- علی علیه‌السلام: «ای کمیل، مبادا ستمکاران را احترام کنی و در انجمن‌هایشان حضور یابی» (تحف العقول ص 156)

10-علی علیه‌السلام: «(به محمد بن ابی بکر) او را به رعایت تقوای الهی و اینکه در نهان و آشکار به طاعت او گردن نهد و در حضور و غیاب از او بترسد.» (تحف العقول ص 160)

4. نکته‌ها

* یکی از مهمات در آداب قلبی، حضور قلب است که کلید رسیدن به کمالات بوده و عبادت بدون آن را امتیازی نباشد. اگر قلب غافل باشد و به سهو و نسیان و آلودگی به تروک مشغول باشد، عبادت آن شخص ساهی مقبول نخواهد بود و به درجه کمال نخواهد رسید. این حضور است که در بسیاری از کارهای عبادی و مراقبات نتیجه می‌دهد. نماز به اندازه حضور قلب مقبول می‌شود و هرچه عدم حضور باشد به همان مقدار هم نماز از کمال آن کاسته می‌گردد. چون شخص حاضر نباشد لازمه‌اش آن است که از محضر حق غائب شود. «حضوری گر همی خواهی مشو غافل از او حافظ»

* حدیث معروفی در کتب احادیث وارد شده است که پیامبر صلی‌الله علیه و آله فرمود: «عبادت کن خدای تعالی را چنانچه گویا او را می‌بینی و اگر تو او را نمی‌بینی، او تو را می‌بیند.»

از این حدیث استفاده دو مرتبه از مراتب حضور قلب می‌شود:

یکی آنکه، سالک مشاهد جمال جمیل و مستغرق تجلیات حضرت محبوب باشد، به‌طوری‌که جمیع مسامع قلب از دیگر موجودات بسته شده و چشم بصیرت به جمال پاک ذی‌الجلال گشوده گردیده و جز او چیزی مشاهده نکند یعنی مشغول حاضر باشد و از حضور و محضَر نیز غافل نباشد.

مرتبه دیگر که نازل‌تر از این مقام بوده آن است که خود را حاضر محضر ببیند؛ و ادب حضور و محضر را ملحوظ دارد، جناب رسول اکرم صلی‌الله علیه و آله فرماید: «اگر می‌توانی از اهل مقام اول باشی؛ عبادت خدا را آن‌طور به جا آور و الّا از این معنا غافل مباش که تو در محضر ربوبیتی.»

البته محضر حق را آدابی است که غفلت از آن، از مقام عبودیت دور می‌باشد و اشاره به این فرموده که ابوحمزه ثمالی نقل می‌کند می‌گوید: «دیدم امام سجاد را که نماز می‌خواند عبای آن حضرت از دوشش افتاد. آن را راست و تسویه نفرمود تا آن‌که از نماز فارغ شد، سؤال کردم از سببش» فرمود: «وای بر تو، آیا می‌دانی در خدمت کی بودم؟» (آداب الصلاه ص 38)

* طالب حضور قلب باید بداند که راه تحصیل آن، رفع موانع حضور است، یعنی خارهایی که سر راه سلوک می‌باشد ریشه‌کن شود و پس از آن اقدام به خود آن شود.

این موانع: تشتت خاطر و کثرت و ارادت قلبیه است؛ و این گاهی از امور خارجه و طریق حواس ظاهره حاصل می‌شود، مثل آنکه گوش چیزی را بشنود و خاطر به آن متعلق شده و این مبدأ تخیلات و تفکرات باطنیه می‌گردد؛ و قوه واهمه و متصرّفه، در آن تصرف نموده از شاخه‌ای به شاخه‌ای پرواز کند، یا چشم انسان چیزی ببیند که منشأ تشتّت خاطر و تصرف متصرّفه گردد، یا سایر حواس انسان چیزی را درک کند و از آن انتقالات خیالیه حاصل شود.

هرزه‌گردی و فرّار بودن، خود طایر خیال است؛ زیرا که خیال، قوه‌ای است بسیار فرّار؛ که دائماً از شاخه‌ای به شاخه‌ای آویزد و از کنگره‌ای پرواز کند. این مربوط به حبّ دنیا و توجه به امور دنیه و مال و منال دنیوی نیست، بلکه فرّار بودن خیال خود مصیبتی است که تارک‌دنیا نیز به آن مبتلاست و تحصیل سکونت و خاطر و طمأنینه نفس و وقوف خیال از امور مهمّه است که به اصلاح آن علاج قطعی حاصل شود. (همان ص 43)

اول قلب باید از اغیار فراغت حاصل کند، سپس به مقام حضور برسد. تا زمانی که شخص از محضر، غایب است و دچار افکار نامربوط و تخیلات است نمی‌تواند به حضور رسد. در سیر سلوکی معمولاً باید از علم به عقل سفر و آنچه عقل درک می‌کند پلی به‌سوی مشهود و شهود است و از حصول به حضور باید سفر کرد.

* وقتی کسی از علم به عین رسید به عینه می‌بیند و خطا در آن نیست، پس حضور در هر موضوع عین‌الیقینی، عین واقع بوده و منزل آن اطمینان است. وقتی کسی به حضور امام معصوم مشرف شد و کلامی از او شنید و به عینه لمس کرد دیگر شک نمی‌کند و ملاقات اطمینان و حصول جزم است.

البته شیطان در همه حالات انسان را وسوسه می‌کند، ولی در حال عبادت و مسائلی که اخلاص و نیت لازم دارد، شیطان با بسیج همه نیروهایش می‌کوشد تا مانع حضور قلب شود. تا شیطان برای انسان معبود سازی و او را اغفال نکرده؛ نباید غایب از حضور شد که در دسترسی تیر او، قرار خواهد گرفت.

* آسیب‌دیدگی انسان‌های محروم و مصدوم، وقتی مداوا می‌شود که «مانع» از بین رفته باشد، پس حاضر بودن مطلوب است و تا کمک‌کار و معین، پیدا نشود جراحت، مداوا و ترمیم نمی‌شود.

خوبی عالم ملکوت و برزخ و قیامت این است که همه عین حضور است و جای هیچ شک و ریبی پیدا نمی‌شود، حتی افرادی که در قیامت کور محشور شوند، شکی در آن نمی‌کنند، چون همه جا عالمِ حضور و شهود است.

عالم مُلک و دنیا، متأسفانه همه‌اش جای تاریکی و شک و نفی است. با اینکه خداوند فرموده: «مسلماً از روی دانش (اعمال همه را مو به مو) به انبیاء گزارش خواهیم داد و ما از احوال (اقوام) غایب نبوده‌ایم.» (اعراف:7)

پس به نحو التزام، حضور حق را می‌فهماند و غیب را بالصراحه نفی می‌کند. یکی از مسائلی که در قرآن درباره حضور مطرح شده است، درباره آداب اجتماعی حضور؛ از مجلس پیامبر است. عرب‌ها می‌آمدند، منزل پیامبر صلی‌الله علیه و آله و بدون اذن می‌نشستند و حرف‌های مختلف می‌زدند و سبب رنجش او می‌شدند.

پیامبر صلی‌الله علیه و آله که اسوه همه مکارم است، حیا می‌کرد که آنان را نهی کرده و تذکر دهد. در (سوره احزاب آیه 53) می‌فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده‌اید داخل اتاق‌های پیامبر مشوید مگر آنکه برای خوردن طعامی به شما اجازه داده شود آن هم بی‌آنکه در انتظار پخته شدن آن باشید؛ ولی هنگامی‌که دعوت شدید، داخل گردید وقتی غذا خوردید، پراکنده شوید بی‌آنکه سرگرم سخنی گردید، این رفتار شما پیامبر را می‌رنجاند، ولی از شما حیا و شرم می‌دارد و حال آنکه خدا از حق‌گویی شرم نمی‌کند.»

خطاب حق آنان را نهی کرد و متذکر شد که کارشان ناصواب است و در محضر بزرگان کمال ادب را باید مرعی داشت. امیرالمؤمنین علیه‌السلام به بعضی‌ها فرمود: «آن‌گونه که با زمامداران ستمگر سخن می‌گویید؛ با من سخن مگویید و چنان‌که در پیشگاه حاکمان جبار، خود را جمع می‌کنید در حضور من نباشید.» (نهج‌البلاغه خطبه 216)

وقتی پیامبر صلی‌الله علیه و آله دستور جمع شدن و حاضر شدن مسلمانان را برای اعزام به جنگ می‌داد، عده‌ای حاضر نمی‌شدند و غایب بودند، پس از اول محکوم به اطاعت می‌شدند. تازه گروهی بودند «در حضور رسول خدا تا پیامبر صحبت از جنگ رفتن می‌کردند و به دلیلی پیامبر صورت خود را به سویی قرار می‌داد آن‌ها از سوی دیگر از حضورش فرار می‌کردند.» (نور: 63)

نیت فرار از قبل بوده و در این ساعت خاص جنبه عملی پیدا کرده، یعنی از اول نیت غایب بوده؛ گرچه حضور فیزیکی موقت داشته اما حضور روحی نداشته است.

* بین حاضر و ظاهر درباره توحید فرقی نیست، خداوند به ظاهر وصف شده است (حدید:3) پس او حاضر نیز هست؛ اما ندیدن و حِرمان از مشاهده او، بر اثر پرده‌ای است که بر چشم دل انسان‌ها کشیده شد. (بقره: 7)

حضور و غیاب درباره حق‌تعالی نامحدود است و به عبارتی غیاب و حضور حق در عین یکدیگر است، یعنی ظهور حق بطون و بطونش عین ظهور است. ولی در انسان غیبت و حضورش محدود است و لذا محجوب از رؤیت است.

* موجودات مجرد عالی هستند و مأمور به ضبط اعمال انسان‌ها بوده و همیشه حضور دارند و دل‌ها را می‌نگرند. امام و پیامبر که صد درصد به محضر آنان اعمال عرضه می‌شود، چون اتصال معنوی و روحی با مراد یا عاشق به معشوق پیدا می‌شود، در نتیجه مراد و معشوق به نوعی ناظر و حاضرند و امام هر چیز را هر وقت که بخواهد نزدش مستحضر است و آگاهی مطلق دارد، این شیعه است که به این موضوع باید پی ببرد و درک کند و مواظب اعمال خود باشد که امام حاضر و ناظر است.

اگر کسی توانست به صفای باطنی برسد، می‌تواند لذت حضور در حریم و درگاه حق را بچشد.

نداهای بی‌واسطه قرآنی نشانه، رابطه‌ای مستقیم و فعلی بین خدا و انسان است.

* امام صادق علیه‌السلام فرمود: «لذتی که در ندای الهی است خستگی عبادت را از بین می‌برد.» (مجمع‌البیان 2/490)

یعنی جاذبه‌ای دارد که رنج و سختی عبادت با یک کلام و موج و تجلی از بین می‌رود.

انسان‌ها با دل حق را نمی‌بینند ولی دوست دارند در حضور معبود حاضر شوند لذا بتی را می‌تراشیدند و سجده می‌کردند و لمس می‌نمودند، خواه آن معبود یکی بود یا چند تا (برای تجسیم و حضور فیزیکی معبود)؛ معلوم می‌شود همه دوست دارند، نزد معبود حضور پیدا کنند و خواسته را حضوراً از او بخواهند و… پس اصل حضور ممدوح است ولیکن مشکل در «مصداق معبود» است که حضرت یوسف به زندانیان گفت: «آیا خدایان پراکنده بهترند یا خدای یگانه مقتدر؟» (یوسف: 39)

* یکی از مسائلی که توجه به آن ضروری می‌باشد، غفلت‌های در حال حضور است که از نظر مذهب عشق کوچک‌ترین نقص و کاستی سبب می‌شود که از حظوظ حضور حق محروم گردد. شاید کسی در حضور سلطانی وارد شود بتواند حق حضور را بتواند به جا آورد؛ اما در مقابل ربّ العالمین که دارای هیبت و کبریایی است کسی را توان آن نیست که مراعات حق حضور و ادب را بنماید.

* بهترین حال بنده این است که در محضر پروردگار قصور و نقص خود را ببیند و از خدای استمداد کند که توفیق رعایت ادب حضور را به وی عنایت نماید. چون در پیشگاه حضرت محبوب، قرار می‌گیرد ادب محض باشد تا هیچ حجابی بین بنده و ربّ نماند. اگر در قلب چیزی خطور کند یا خواسته به حکمت الهیه لزوم برای دادن نداشته باشد اصرار نکند و به‌عبارت‌دیگر مثل کسی که در خلسه می‌باشد و هیچ چیزی در قلب او نیست، این چنین خود را در محضر شریفش حساب کند.

چون در مراتب حضور، باطن سالک با ظاهرش سازگاری ندارد، قلب به چیزی مشغول و ظاهر به چیز دیگر و بهترین کس آن است که ادب محض باشد و جمیع تعینات و تقیدات را کنار زده باشد.

* بله آن کس که معرفت او به معاینه باشد، او اهل حضور است. سبب حضور تابع اراده محکم سالک است که فکرش به جای دیگر نمی‌رود. به‌عبارت‌دیگر همت سالک این باشد در هر قسمت کاری در پیشگاه حضرت حق دارد، همان را بیاورد و توجه داشته باشد که نقص بر آن وارد نشود. مثلاً در حال سجده همّتش سجده باشد، نه چیز دیگر تا در هر قسمت اهتمام کامل داشته و آن را بیاورد. حق‌تعالی بعضی ازمنه را خاص قرار داده، مانند عید غدیر، عید فطر، عید قربان، عید جمعه و … تا همه شرفیاب حضور او شوند و از عطایای او استفاده کنند. پس برای دریافت جوائز لازم است که سالک بعد از آمرزش‌خواهی، آداب ظاهری از مستحبّات این روزهای بزرگ را تا حدّ ممکن رعایت کرده و با آمادگی لباس اهل حضور را بپوشد که آن ادب محض و خالی بودن فکر از غیر او بنماید؛ و بهترین چیز برای مجلس عطر و اذکاری که لایق محبوب است را به لسان و قلب بگوید و از اول تا آخر آن روز کاری که موجب رضایت اوست را انجام دهد.

باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی گر سوی مستان می‌روی مستانه شو مستانه شو

نه مثل مردی که در حضور امیرالمؤمنین استغفار کرده، امام فرمود: «مادرت به عزایت بنشیند می‌دانی استغفار چیست؟ استغفار درجه بلندمرتبگان بوده و شش شرط دارد: اول پشیمانی از گذشته، دوم…» (المراقبات ص 369)

معلوم می‌شود که گوینده در محضر شریف امام به لقلقه لسان و به ظواهر ذکر بسنده می‌کرده و از حقایق آمرزش‌خواهی بی‌خبر بوده است.

* امام سجاد در نیایش 32 صحیفه سجادیه عرضه می‌دارد: «بار خدایا تو که در حضور همانندهایم، در دارِ دنیا، با عفوت مرا پوشاندی و فضلت را شامل حال من گردانیدی، پس در آخرت نیز مرا از رسوایی‌های قیامت در حضور گواهان یعنی فرشتگان مقرب و رسولان مکرم و شهداء و صالحان، مثل همسایه‌ای که گناهانم را از او پنهان می‌کردم و خویشاوندی که در کارهای مخفیانه خود از او شرم داشتم حفظ فرما.»

* اگر کسی شهود مقام حضور را درک کند، آنگاه در جای‌جای زمان و مکان و افراد این حضور مصداق پیدا می‌کند. مثلاً عیادت مریضی می‌رود که کاری جز آه کشیدن ندارد، یتیم‌نوازی می‌کند که یتیم جز او کسی را ندارد، به بندگان از آن جهت که بنده اویند و محترم هستند، بنده‌نوازی می‌کند. آن کس را که نزدیک به اوست را محبّت می‌کند و به نوازش و محبّت نوازی مشغول می‌گردد. در واقع همه جا، جای دست او را می‌بیند، همه‌جا پرتو روی حبیب را می‌نگرد. همه‌چیز را هو به هو می‌داند.

لذا از خودپرستی و خودبینی رسته و فانی در حضور حاضر ناظر می‌گردد و این مقامی بس بلند است که اگر حضرت ربّ الارباب به کسی عنایت کند یقیناً سعادتمند دنیا و آخرت می‌گردد.

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.