وبلاگ

مقام سرّ

۱- نکته‌ها

* سرّ به معنی نهفته است و اَخفیٰ به معنی نهفته‌تر، چنانکه حق‌تعالی در سورۀ طه آیۀ ۷ فرمود: «بی‌گمان خداوند نهفته و نهفته‌تر را می‌داند.» لذا اَخفیٰ را سرِّ سرّ گویند.

سرّ یعنی چیزی که نهان و پنهان و نهفته است و به علم ظاهری یا اسباب معمولی بدان نخواهند رسید. در واقع هر چیزی که کلمۀ سرّ بر آن اطلاق می‌شود پنهان است و پوششی روی آن است و کسی غیر صاحب سرّ بدان راه ندارد.

سرّ به معنی این‌که یک راز است تعبیر شده که از نامحرم باید پوشیده داشت.

* هرکسی از ظنّ خود شد یار من **** از درون من نجست اسرار من

سرّ من از نالۀ من دور نیست **** لیک چشم و گوش را آن نور نیست (مثنوی ۱/۷-۶)

آیا به اسرار درونی اولیاء خدا می‌توان پی برد؟ گرچه از کلمات آنان بویی می‌شود برد امّا چشم و گوش را آن بینایی و شنوایی نیست که به اسرار آنان ‌که نهفته است پی ببرد. هرکسی از روی وهم و گمان خود یار اولیاء می‌شود، ولی کسی از اسرار درونی آنان واقف نمی‌شود. درون اولیاء مخزن اسرار است و نامحرمان را بدان راه نیست؛ و هرکسی به گمان خودش با آنان‌ هم‌نشین می‌شود درحالی‌که سال‌ها با آنان حشرونشر داشته، امّا پی به نهفته‌های مخزن روح آنان نمی‌برده است.

* آنان ‌که به ایشان علم لدنّی داده‌شده است، دارندۀ رازها هستند و هیچ‌گاه بر نااهل و نامحرم بازگوی نهفته‌ها را نمی‌کنند، زیرا که قابلیت‌های انسان‌ها کم است. اولیاء، حکیم هستند و دریچۀ مخزن‌های سربسته را به‌ندرت و به مصلحت گاهی باز می‌کنند.

* بدان ‌که اسرار الهی مخزن می‌خواهد و آن، موهبتی بوَد که خداوند به اولیاء خود خواهد داد و چون خزائن الهی نامتناهی است، پس به هرکس از آنان به‌اندازۀ خودشان داده است.

پس آنچه از علوم و اسم اعظم و طی الارض و کیمیا و… در طول تاریخ داده شد، به هرکسی به‌اندازۀ قالب و اندازه‌اش داده‌اند. چه‌بسا بعضی از آنان اصلاً از خزانۀ اسرار برملا نکردند و از دنیا رفتند و فقط ودیعه‌دار بودند و عدۀ قلیلی هم به‌تناسب قابلیت‌ها، گوشه‌ای از خزینۀ اسرار برملا کردند. بعضی از آنان ‌هم موهبتی شدند و به خاطر عدم کتمان و فخر، از آنان گرفته شد.

* جمع سرّ، اسرار است.

هر که را اسرار کار آموختند **** مُهر کردند و دهانش دوختند (مثنوی ۵/۲۲۴۰)

و این قاعده‌ای است که بر دل‌ها حاکم است. چون لطیف بوده و جنبۀ ملکوتی دارد. ودیعه‌دار باید مراعات همه‌جانبه را داشته باشد.

* رهرو راه طریقت در مستی و بی‌خویشی خود باید باشد و از فاش کردن راز و سرنوشت و قضای الهی پرهیز نماید و اگر افشاء کند به بعضی گرفتاری‌ها مبتلا می‌شود.

* آن‌کس است اهل بشارت که اشارت داند **** نکته‌ها هست بسی مَحرمِ اسرار کجاست؟ (غزل ۱۹)

آن‌کسی را مژدۀ وصل معشوق می‌دهند که راز و رمز طریق عشق را دریابد. نکته‌ها خیلی است، ولی رازدان و محرم اسرار کجاست تا آن را دریابد؟

* حافظ می‌فرماید:

گفت: آن یار کز او گشت سرِ دار بلند **** جرمش این بود که اسرار هویدا می‌کرد (غزل ۱۴۲)

عارفی را بر سر دار، اعدام کردند. برای عدّه‌ای این سؤال پیش آمد که چرا حکم قتل او را بااینکه عارفی بود صادر کردند؟ در خواب و کشف بر چند نفر مکشوف گشت که جرمش این بود که اسرار را فاش می‌کرده است.

نکته‌ای را که بعضی رندان اهل معرفت فرمودند این است که اگر مظروف بیش از ظرف شود خرابکاری می‌کند. ظرف آن عارف پرشده و لبریز گشت و الّا عارفان کامل آن‌قدر ظرف وجودی‌شان بزرگ است که هیچ نمایشی را از پس پرده نشان نمی‌دهند.

* ازآنجایی‌که اسرار الهی، نامتناهی بوده و قضا و قدر پیچیده و حکمت‌ها نهفته است، پس آنچه در عالم کون رخ‌داده و می‌دهد و اوضاع فعلی مردم و حکومت‌ها دچار مشکلات شده‌اند و … در پس پرده مانده است.

حافظ، اسرارِ الهی کس نمی‌داند، خموش **** از که می‌پرسی که دَورِ روزگاران را چه شد؟ (غزل ۱۶۹)

ازآنجایی‌که کمال مطلق برای کسی نیست، پس خودبه‌خود گِلِه و شِکوه از یار به ذهن می‌آید که کارها به وفق مراد نیست.

رضا به داده بده، وز جَبین گره بگشای **** که بر من و تو درِ اختیار نگشاده است (غزل ۳۷)

پس جواب چراها که ما را ولیّ خدا نکردند، درب اسرار را بر ما نگشودند، ولی فلانی را محرم راز کرده‌اند و … این است

عاشقان را بر سرِ خود حکم نیست **** هرچه فرمان تو باشد، آن کنند (غزل: ۱۹۷)

* گاهی عاشق کسر می‌آورد و به ستوه می‌افتد، به ناله افتاده و به‌اصطلاح دم می‌زند و فاش می‌کند. این دلیل بر کم‌ظرفیتی است که یک‌ذره از اسرار را به انسان بدهند و شخص افشاء کند.

گفتم اسرار غمت هر چه بوَد، گو می باش **** صبر از این بیش ندارم، چه کنم؟ تا کی و چند؟ (غزل ۱۸۱)

* افرادی که از سرّ عالم غیب و شهادت سر در نمی‌آورند، به داده‌های اهل معرفت و معنی و عاشقان، عیب و اعتراض دارند که چرا به فلانی از عشق دادند ولی به من ندادند.

مرا به رندی و عشق، آن فضول عیب کند **** که اعتراض بر اسرارِ علم غیب کند (غزل ۱۸۸)

آن یاوه‌گوی بر عشق داده‌شده به حافظ عیب گیرد، در واقع اعتراضش بر اسرار عالم غیب است و به این سرّ نرسیده که عشق و رندی از روز ازل تقسیم‌شده و به قابلان داده‌شده است.

* با نقش روی دیوار از مسائل روح و ملکوت و اسرار سخن مگو، چون بی‌خبران و افرادی که در حجاب‌ها گرفتارند و از مستی اسرار هیچ خبری ندارند، عرضۀ این معانی به آن‌ها، به‌منزلۀ این است که با دیوار سخن می‌گویی.

به مستوران مگو اسرارِ مستی **** حدیث جان مگو با نقشِ دیوار (غزل ۲۴۵)

* مشتاق دائم در این نکته و موضوع، منتظر است تا نسیمی و خبری از عالم اسرار به او برسد و این انتظار دارای این خاصیت است که آمادۀ قابلیت برای دریافت می‌شود. حضرت استاد فرمود: «موضوعات بزرگ قبلش یک آمادگی می‌خواهد مانند دیدن حضرت بقیه‌الله علیه‌السلام که قبلش رؤیت بزرگی از اولیاء الهی نصیبش می‌شود.»

تااندازه‌ای که اگر اسرار به او دادند یک محرمی می‌خواهد که مونس او شود تا کتمان غالب باشد و با عدم تخلیه گاهی رشتۀ کار از دست می‌رود و نفس می‌خواهد چیزی از خودش نشان بدهد. به تعبیر دیگر دارندۀ سرّ، هم‌نشین و هم‌پیاله می‌خواهد، چراکه گاهی داشتن اسرار در سینه سنگینی می‌کند.

* با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی **** تا بی‌خبر بمیرد در دردِ خودپرستی (غزل ۴۳۵)

ازآنجایی‌که در طول تاریخ در هر موضوعی مدّعی وجود دارد، در عالم طریقت و معنی هم کسانی بودند و هستند و خواهند بود که لاف زنند و ادعا کنند که اسراری دارند، درحالی‌که آنان از آب گل‌آلود می‌خواهند ماهی بگیرند و از دنیای دون متاع و حظّی برگیرند. نصیحت این است که با مدّعیان از اسرار صحبت نشود تا در درد بی‌خبری و خودپرستی خود ناکام باشند. چه آنکه مدّعیان، مطالب اسرارآمیز را از افواه بزرگان گیرند و به نام خود به مریدان خام و ساده‌لوح می‌خورانند.

* به حضرت دوست گوییم: «که هم نادیده می‌بینی و هم ننوشته می‌خوانی.» حال اگر کسی نابینا باشد، آیا می‌تواند رازهای پنهانی را با چشم برزخی ببیند؟ «نبیند چشمِ نابینا، خصوص، اسرار پنهانی.» (غزل ۴۷۴) درحالی‌که دوست، سرّ را به شخص بینا و صاحب بصیرت می‌دهد، نه نابینای معرفت و حقایق.

* از مکنونات است که از مکاشفات رحمانی و موهبت‌های ربّانی نباید پرده‌دری شود، مگر به افراد خاص الخاص. حقیقت سرّ به زبان جاری نمی‌شود، چه آن‌که جایگاه او در روح است و امانتی است که حفاظت شود. در واقع وارداتی که از پنهانی‌های عالم حق بر روح (عقل قدسی) شخص وارد می‌شود گاهی به‌قدری عظیم است که ملائکه از آن آگاه نمی‌شوند. به تعبیر دیگر نجوای حق با بنده، خصوصی است و در حرم‌سرا، کسی را یارای شنوایی و استراق سمعِ آن نیست.

* در تعابیر، اهل طریقت گفته‌اند: سرّ از غیب است و پنهان و نهفته هست و اذاعۀ غیب بدون مجوّز، ناصواب و دارای عوارضی است. چون تقدیرات و خزائن غیب به‌سادگی مکشوف نمی‌شود.

* از امام هادی علیه‌السلام در زیارت جامعۀ کبیره آمده است که ما به امامان عرض می‌کنیم شما: «حفظة سرّ الله: نگهبانان راز خدا؛ اختارکم لسرّه: خدا شما را اختیار کرد بر سرّش»

از این فقرات معلوم می‌گردد که اسرار، خزاین دارد و خزینه‌ها محافظ دارند و اگر بخواهند به کسی بدهند از این مخزن عطا می‌شود. پس خوش به حال کسی که دوستدار خزینه‌داران خدا باشد تا حق‌تعالی به‌واسطۀ آنان، از این رازهای نهفته، او را نیز بهره‌مند سازد.

* ای آینه جمال شاهی که تویی **** وی مظهر اسرار الهی که تویی

بیرون ز تو نیست هر چه در عالم هست **** در خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی

* کون جامع یعنی مخلوق کامل که انسان است، به وجود متّصف است و به او سرّ حق برای حق ظاهر می‌شود؛ یعنی اسرار الهی در مظهر هویدا می‌گردد و حق، اسماء خود را در مظهر می‌بیند. چون خزاین ‌که اسرار الهیه است و به‌طور تفصیل در عالم وجود دارد، به‌طور جمع در انسان کامل مطوّی است. از آیۀ ۳۱ سورۀ بقره که خداوند فرمود: «(و آدم را) همۀ اسماء را به او تعلیم داد» استفاده می‌شود که حقایق وجودیّۀ اسماء، همان اسرار الهیّه‌اند. در کون و سرشت و حقیقت وجودیّه ذات جامعه انسان کامل جمع است. (ممد الهمم، ص ۲۳)

* امام صادق علیه‌السلام فرمود: «ای خَیثمه! ما موضع سرّ خداوند و ودیعۀ او در میان عبادگان او هستیم.» (بصائر الدرجات ۱/۵۷) چون جایگاه راز و پنهانی مخصوص است، پس هر دانشمند و عالمی بدون عنایت به این جایگاه دست‌یابی ندارد. امام هفتم فرمود: «عالِم نمی‌تواند خبر دهد، چون خبر دادن (از غیب) سرّ خداوند است که خداوند او را به جبرئیل و جبرئیل او را به محمد و محمد صلی‌الله علیه و آله به هر کس که خواست، داده است.»‌ (همان ۳۷۸)

* یکی از موضوعاتی که در سرّ خداوندی مطرح است رؤیت جسمانی حضرت بقیه‌الله است و طبق فرمودۀ پیامبر صلی‌الله علیه و آله، شیعیان او از نور او روشن می‌شوند و به ولایتش انتفاع می‌برند. در زمان غیبت (کبری) مانند انتفاع مردم از شمس، آن‌هم هنگامی‌که هوا ابری است. این از مکنون سرّ خداوند و مخزون علم خداوند است. (کفایة الاثر، ص ۵۵) و امام صادق علیه‌السلام فرمود: «این امر ظهور از امر خداوند و سرّی از اسرار خداوند و غیبی از غیوب خداوند است.» (الاحتجاج ۲/۳۷۶)

* بدان ‌که امام سرّ خداوند است. امام صادق علیه‌السلام در زیارت ششم خطاب به امیرالمؤمنین علیه‌السلام عرضه می‌دارد: «سلام بر تو ای سرّ خداوند… پس قسم به‌حق آنکه تو را امین بر راز نهفته‌اش دانسته و مراقبت تو را خواسته بر کار آفریدگانش، بر من به‌سوی خدا شفاعت کننده و از آتش، پناه و بر روزگار، پشتیبان باش.» (المزار الکبیر، ص ۲۲۱)

پس تمام امامان سرّ خداوند هستند و توسّل به آنان ‌که در واقع بر آفریدگان ازهرجهت احاطۀ قیومی دارند، در دنیا و آخرت واجب و لازم است؛ و اگر کسی به این حقیقت رسید شایستگی ترفیع مقامات معنوی را خواهد داشت.

* کسی از امیرالمؤمنین علیه‌السلام از قَدَر سؤالی کرد حضرت فرمود: «راهی است تاریک، پس به آن راه نروید و دریایی است عمیق پس داخل آن مشوید و سرّ خدای سبحان است، پس بر خود کلفت آن را مگذارید.» (غررالحکم، ح ۶۰۳۴)

معنی قضا، حکم و امضاست، ولی قدر اندازه گرفتن و واقع ساختن چیزی در جای خود است. چون موجودات و افعال بندگان هیچ حصری ازنظر عدد ندارد و بی‌نهایت که از معلومات خداوند است. پس بندگان را راهی به مقدورات و آنچه مکتوب در لوح محفوظ است نیست، چون علم تفصیلی برایمان نیست. تازه حکمت‌های حاکم بر آنچه واقع می‌شود ازنظر ما به دور است، لذا احتمال خطور منفی و اعتراض بر اندازه پیش می‌آید؛ و مسئلۀ کیفیت و کمیت که در همۀ مصنوعات و افعال حق در هستی رخ می‌دهد، از تعقل و هضم ما به دور است؛ لذا پیچیدگی‌ای که در قدر است، سبب می‌شود که آن را سرّ و راز نهفته بدهند.

عقل بشری نمی‌تواند با تفکّر، اسرار احکام و وقایع جاری بر هر چیزی را بفهمد. چون همۀ تقدیرات بر وزن و مصلحت رقم‌زده شده است و اسرار هر چیزی را ادراک با عقل نتوان کرد. درک این مطلب که خداوند همسر لوط را که تقدیر کرده بوده و در لوح نوشته بود، او را جزو باقیماندگان در عذاب یادکرده است. (نمل: ۵۷؛ إلّا امرائة قدّرنَهٰا مِنَ الغٰابِریٖنَ)

اینکه پسر نوح حرف پدرش که پیامبر است را گوش نمی‌کند. (هود: ۴۶) چطور پسر پیامبر بد درمی‌آید و در تقدیر، عذاب او را می‌گیرد، پس اسرار نهفته در کل هستی و به‌خصوص آدمیان بسیار است.

* مولانا به حسام‌الدین چلپی دربارۀ اسرار یار می‌گوید: «بهتر است که سرّ یار را در ضمن حکایات دریابی» (چون رازداری و کتمانی اسرار از شروط اولیه سلوک است.)

خوش‌تر آن باشد که سرّ دلبران **** گفته آید در حدیثِ دیگران (۱/۱۳۶)

بهتر این است که اسرار محبوبان حرم الهی در اثنای سخن دیگران بیان شود. اگر بخواهی آشکار و برهنه و بی کم‌وکاست بگویی، لازمه‌اش این است که اگر ذات محبوب حقیقی آشکارا نمایان شود و با ذات تجلّی کند نه تو می‌مانی و نه کنارت و نه میانت، یعنی در سَطْوت تجلّی آن یار بی‌یار، به‌کلی محو و فانی خواهی شد.

مولانا در نثر گوید: «اگر جمال حق بی‌نقاب روی نماید، ما طاقت آن نداریم و بهره‌مند نشویم. به‌واسطۀ این نقاب‌ها مدد و منفعت می‌گیریم.»

این آفتاب را می‌بینی که در نور او می‌رویم و می‌بینیم نیک را و از بد تمییز می‌دهیم و در او گرم می‌شویم و درختان و باغ‌ها مُثمر می‌شوند و میوه‌ها، خام و ترش و تلخ در حرارت او پخته و شیرین می‌گردند و معادن زر و نقره و لعل و یاقوت از تأثیر او ظاهر می‌شوند. اگر این آفتاب که چندین منفعت می‌دهد به وسایط، اگر نزدیک‌تر آید هیچ منفعت ندهد، بلکه جمله عالم و خلقان بسوزند و نمانند. (فیه مافیه، ص ۳۵)

آرزو می خواه لیک اندازه خواه **** برنتابد کوه را یک برگِ کاه (۱/۱۴۰)

ای حسام‌الدین! آرزو و مطلوب داشته باش. ولی اندازه نگه‌دار که اندازه نکوست؛ یعنی به‌اندازۀ استعدادت طلب درک حقیقت و اسرار کن نه بیشتر، چنانکه یک برگ کاه نمی‌تواند سنگینی کوهی را تحمّل کند. (شرح زمانی ۱/۱۳۶)

* گوش حسّی و ظاهری هر کس حجاب و پنبۀ گوش سِرّ است تا وقتی‌که این گوش ظاهری می‌شنود، آن گوش باطنی و سرّی نمی‌شنود.

اگر انسان می‌خواهد خطاب الهی را با گوش سر بشنود باید از قید حواس ظاهر و عقل جزئی رها شود، چگونه ممکن است انسان اسرار و غیب را به حواس ظاهر درک کند؟ تا انسان بندۀ کسی است بند اوست.

پنبۀ آن گوشِ سِرّ، گوشِ سَر است **** تا نگردد این کَر، آن باطن کَر است (۱/۵۶۷)

* بیشترین سرّ را خدا به انسان کامل آن‌هم موهبتی و لدنّی داده است که پیامبر ما سرآمد همۀ انسان‌ها هست. اگر خداوند به حضرت آدم اسرارِ اسماء خود را تعلیم داد (بقره: ۳۱)، به این معنی است که هر چیزی در عالم وجود سِرّ است تا این‌که به فعلیت برسد و از قوّه تا فعل و آخرین فعلیت ازنظر کمّی و کیفی نهفته بوده و از راز آن‌ کسی سر درنمی‌آورد. این انسان کامل است که حق، او را از بالقوّه تا بالفعل، حقیقت هر چیزی را به او تعلیم موهبتی داده است و علم و دانایی‌اش از علم خداوند سرچشمه گرفته و در آن خطا نمی‌کند.

* امیرالمؤمنین علیه‌السلام در نهج‌البلاغه خطبۀ ۵ می‌فرماید: دانشی ژرف و پوشیده دارم که اگر آن را برای شما آشکار کنم هرآینه شما دچار اضطراب می‌شوید مانند لرزیدن ریسمان در ژرفای چاهی عمیق.

* بزرگان فرمودند: کتمان سِرّ از اهم واجبات است؛ و اگر رازی برملا شود عقول و اذهان بعضی‌ها نمی‌توانند درک کنند و به پریشانی و آشوب می‌افتند، به اشکال و اعتراض و حتّی ردّ آن سرّ برمی‌آیند و این‌یک واقعیتی است که مولانا فرمود:

هر که را اسرار حق آموختند **** مُهر کردند و دهانش دوختند (۵/۲۲۴۰)

* هر گُلی کاندر درون، بویا بود **** آن گُل از اسرار کُل گویا بود (۱/۲۰۲۲)

یعنی دل عارفان ‌همانند گُل است که بوی خوش رازها و نهفته‌ها را گاه‌گاهی به مشام افراد لایق می‌رساند و بروز این به تشخیص و حکمت است و دائمی نیست. چراکه نسیم‌ها از سرّ عارفان گاهی وزیدن می‌گیرد و اعلام و ابلاغ به‌صورت تکرار دارای عوارضی هست. مثلاً به بزرگانی که علم ضمیر داده شد می‌توانند ضمیر دیگران را بخوانند و احوال باطنی آن‌ها را که نهفته است بگویند، امّا به خاطر سرّ نگهداری و عدم افشاء و لزوم رعایت ستاریّتِ حق، از بازگویی انصراف دارند.

* آنکه واقف گشت بر اَسرارِ هُو **** سِرّ مخلوقات چِه بْوَد پیشِ او؟ (۲/۱۴۸۱)

بندگان خاص مانند خیال به درون دل‌ها نفوذ می‌کنند. گنجشک حقیر چه توانی دارد که بر عقل بازِ بلندپرواز، پنهان و مستور باشد؟ مردم عادی در مقابل عارفان حقیقی به‌مثابۀ گنجشک حقیر و ضعیف هستند؛ و این مردان حق به‌سان باز بلندپروازند که گنجشک در حیطه و تصرّف آنان است و هر چه در ضمیر مردم گذرد اینان بدان وقوف دارند. (شرح زمانی ۲/۳۸۲) آن‌کس که بر اسرار الهی آگاه شد، دانستن پنهانی‌های مخلوقات پیش او چیزی نیست؛ به‌عنوان‌مثال کسی که به آسمان می‌رود و به سیر می‌پردازد راه رفتن بر روی زمین چه دشواری برای او دارد؟ (۲/۱۴۸۲)

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.