وبلاگ

مقام متوکّلین

1- اشاراتی به معانی

توکّل: به دیگری اعتماد کردن،‌ واگذاشتن کار به وکیل، کار خود را به خدا واگذاردن.

متوکّل: توکّل کننده. توکیل: تعیین وکیل یا نماینده، دادن اختیارات.

2- اشاراتی از قرآن

۱- …فَإذٰا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللهِ إنَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلیٖنَ: چون آهنگ (کاری) کردی،‌ به خدا توکّل کن که خدا توکّل کنندگان (به خویش) را دوست دارد. (آل‌عمران: ۱۵۹)

۲- فَإنْ تَوَلَّوا فَقُلْ حَسْبِیَ اللهُ لٰا إلٰهَ إلّٰا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ… : پس اگر رو بگردانند، بگو خداوندی که خدایی جز او نیست مرا بس است،‌ بر او توکّل دارم. (توبه: ۱۲۹)

۳- إنّٖی تَوَکَّلْتُ عَلَی اللهِ رَبّیٖ وَ رَبِّکُمْ… : من به خداوند – پروردگار خویش و پروردگار شما – توکّل کرده‌ام. (هود: ۵۶)

۴- …وَ عَلَی اللهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤمِنُونَ: و مؤمنان باید بر خداوند توکّل کنند. (آل‌عمران: ۱۲۲)

۵- وَ مٰا لَنٰا ألّٰا نَتَوَکَّلَ عَلَی اللهِ وَ قَدْ هَدٰانٰا سُبُلَنٰا… : و چرا بر خداوند توکّل نکنیم؟ حال‌آنکه او راهمان را به ما نشان داده است. (ابراهیم: ۱۲)

۶- … عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ عَلَیْهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُون: بر او توکّل دارم و باید توکّل کنندگان تنها بر او توکّل کنند. (یوسف: ۶۷)

۷- …وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللهِ فَهُوَ حَسْبُهُ… : هرکس بر خدا توکّل کند، پس خدا امورش را کفایت می‌کند. (طلاق: ۳)

3- اشاراتی از احادیث

۱- علی علیه‌السلام: «توکّل، مبرّا شدن از نیرو و توانایی خود و منتظرِ آمدنِ مقدّرات بودن است.» (غررالحکم، ح ۱۹۱۶)

۲- امام صادق علیه‌السلام: «نشانۀ توکّل این است که با وجود خدا از غیر او نترسی» (بحارالانوار ۷۱/۱۵۸)

۳- علی علیه‌السلام: «توکّل، گرفته از نیرومندی یقین است.» (غررالحکم، ح ۶۹۹)

۴- علی علیه‌السلام: «سزاوار است کسی که به قضای خدا رضایت داده، به او توکّل کند.» (غررالحکم، ح ۱۰۹۳۶)

۵- علی علیه‌السلام: «هر که به خدا توکّل کند، دشواری‌ها برای او آسان می‌شود و اسباب برایش فراهم می‌گردد.» (غررالحکم، ح ۹۰۲۸)

۶- امام صادق علیه‌السلام: «بی‌نیازی و عزّت، در گردش‌اند و چون به جایگاه توکّل می‌رسند در آنجا سکنیٰ می‌گزینند.» (الکافی ۲/۶۷)

۷- پیامبر صلی‌الله علیه و آله: «هر که به خدا توکّل کند، خداوند هزینۀ او را کارسازی کند و از جایی که گمان نمی‌برد به او روزی می‌رساند.» (کنزالعمال، ح ۵۶۹۳)

۸- مردی به پیامبر صلی‌الله علیه و آله عرض کرد: «شترم را رها می‌گذارم و توکّل می‌کنم» فرمود: «او را ببند سپس توکّل کن» (کنزالعمال، ح ۵۶۹۸)

۹- پیامبر صلی‌الله علیه و آله: «اگر شما چنان‌که باید، به خدا توکّل کنید، خداوند همان‌گونه که پرنده را روزی می‌دهد،‌ با شکم خالی می‌رود و با شکم پُر برمی‌گردد شما را نیز روزی می‌دهد.» (کنزالعمال، ح ۵۶۸۴)

4- نکته‌ها

* اگر سالک می‌خواهد مانند ابراهیم پیامبر باشد، تبر را بگیرد و بت‌ها را بشکند؛ شمشیر را بگیرد و با توکّل گلوی اسماعیل را ذبح کند. باید از نفس بگذرد و از رشتۀ تعلّقات دنیوی بگسلد، آن‌وقت می‌تواند خلیل‌وار بدون ترس و بیم با اعتماد بر حق وارد کارزار شود.

* متأسفانه همه‌کس ادعای توکّل دارند، ولی در نیّت و عمل این‌طور نیست. به قول مولانا:

بر همه درس توکّل می‌کنی **** در هوا تو پشه را رگ می‌زنی (مثنوی ۵/۲۵۰۹)

یعنی به همه درس توکّل می‌دهی، درحالی‌که خودت برای به دست آوردن پول و غذا، سخت به جستجو می‌پردازی و از هیچ کاری دریغ نمی‌ورزی، حتّی برای به دست آوردن متاعِ دنیا انگار چشم توکّل را فرومی‌بندی.

* سالک باید خوب توکّل کند و دست‌وپا را ملرزاند و بداند رزقی که برایش مقدّر است، واله‌تر از خودش به خود اوست که به وی برسد. اگر به این مقام رسید، دیگر در آرامش روحی است و دست‌وپایش نمی‌لرزد.

* دنیا دو حال دارد: یا غم است و یا آسایش. در هر دو حالت با توکّل باید جلو رفت و اگر این‌طور نباشد، دام و تله است. عارفی گفته: «اضطراب گاهی از زیاد احتیاط کردن است و زیادی احتیاط سبب می‌شود که شخص یا به‌طرف ترس برود یا به بدبینی منتهی گردد. متوکّل باید در مقام عمل، خود را از ترس و بدگمانی برهاند تا ازنظر روانی درگیر فکر و خیال و پریشانی نشود.»

* البته معنی اینکه توکّل کنیم این نیست که اسباب و علل را رها کنیم، چون خداوند انسان‌ها را طوری آفرید که به هم وابسته‌اند و احتیاج دارند و نمی‌شود یک نفر، صد کار را بکند تا به کسی احتیاج پیدا ننماید. مریض به طبیب و داروخانه احتیاج دارد، خانه‌سازی به بنّا احتیاج دارد و… و این‌ها ضد توکّل نیستند.

اگر کسی توکّل کند ولی سعی و تلاش ننماید، صحیح نیست.

* تازه آن‌هایی که از توکّل غافل‌اند و دنبال اسباب ظاهری هستند، گاهی از یک بلا فرار می‌کنند و به دام بلایی دیگر می‌افتند، درحالی‌که دومی از اولی بدتر می‌شود.

گر توکّل می‌کنی در کار کن **** کِشت کن، پس تکیه بر جبّار کن (مثنوی ۱/۹۴۷)

شما که می‌خواهی توکّل کنی جهد و تلاش کن، نه اینکه باعث تعطیلی تلاشت شود. با اعتماد بر حق، به زراعت هم مشغول باش.

آن خداوندی که گندم را نشو و نمو می‌دهد و طوری آن را به کمالش می‌رساند که قوت مردم شود، چگونه توکّل کسی را بی‌ثمر گذارد؟

* نکته‌ای که باید بدان اشاره شود این است که انسان نباید بر حدس و گمان و تصادف راه رود. همانند کورها که به حدس و گمان راه می‌روند، وقتی عصایشان به‌جایی می‌خورد، می‌فهمند که مثلاً اینجا آجر، چوب، دیوار یا ماشین است. متوکّل نباید مانند کسی که راه رفتن را نمی‌داند بوده و راه رفتنش همانند کورها باشد، بلکه باید با علم و ریاضت گام بردارد، موضوع و مسائل جانبی آن را بداند، از آثارش باخبر باشد و با بصیرت، اعتماد کند تا حقِّ توکّل را جاری کرده، آنگاه از ثمرات آن به‌خوبی بهره‌مند شود.

* در قضیۀ یوسف و زلیخا خوانده‌اید که هفت اتاق پی‌درپی هم را قفل‌زده بود، چون زلیخا یوسف را دنبال کرد تا از او کام بگیرد، یوسف فرار می‌کرد و هر دری پس از دیگری قفل‌هایش باز می‌شد.

باز شد قفل در و شد ره پدید **** چون توکّل کرد، یوسف برجهید (مثنوی ۵/۱۱۰۶)

پس یوسف برای نجات از دام نفس، توکّل حقیقی را رواداشت، سپس با سعی دوید و همان، نجات او را فراهم کرد. رمز و کلید اولیۀ نجات، توکّل و آنگاه سعی و دویدن بود.

* ناگفته نماند که بسیار قلیل‌اند کسانی که به مرتبۀ عالی توکّل رسیده‌اند، منتظر تقدیرات الهی هستند، ربط کامل به مسبّب الاسباب دارند، انگار همانند مرده‌ای در دست غسّال هستند و تدبیر را فروگذاشته، در تدبیر حق هستند. حافظ در غزل ۲۴۴ می‌فرماید:

به‌جان دوست که غم پرده بر شما ندرد **** گر اعتماد بر الطاف کارساز کنید

یعنی اگر به الطاف خدایِ کارساز، اعتماد کامل شود، قسم به‌جان دوست که در امان می‌مانید و غم و غصّۀ چیزی بر شما غالب نمی‌گردد و شما را به تزلزل و تشویش خاطر نمی‌اندازد. آنگاه رمزی را می‌گوید که:

تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافری است **** رهرو گر صد هنر دارد، توکّل بایدش (غزل ۲۷۶)

در طریق عشق، اعتماد بر علم و تقوا، کفر است. سالک اگر صد هزار هنر داشته باشد، بازهم باید بر خدا توکّل کند.

* صفتی که در اکثر مردم دیده می‌شود این است: به آنچه در دست کسی می‌بینند، بیشتر چشم‌داشت دارند و رو می‌زنند، اعتماد بر پول و ریاست و پارتی آن‌کس بیشتر دارند و اعتمادشان به خدا کمتر و ضعیف‌تر است.

برای همین است که نیازمندی‌ها روزبه‌روز بیشتر می‌شود و واگذاری کارها به خدا، فقط به لفظ بوده، اما در عمل، به وکیل و دارندگان است و حول و قوّه را از او می‌داند و می‌گیرد.

بهترین مثال برای عموم متوکّلین، قضیۀ مادر و کودک است که کودک جز مادر خود کسی را نمی‌شناسد. لذا به مادر پناه می‌برد و آب و غذا و شیر و پوشاک را از او می‌خواهد. سخن فرزند در اولین نیاز، مادر است و ناله‌اش نیز به مادرش. مادر هم در مقام کفالت تامّه برای فرزند است. اگر همه به این مثال توجه کنند و به این مقام برسند بسیار ممدوح و به صواب و نتیجه‌بخش خواهد بود.

حال ما این است که اول به خدا خط می‌دهیم، همانند متوکّل که به وکیلش می‌گوید: «این کار را بکن و آن کار را نکن.» درعین‌حال که وکیل است و به او اختیارات داده، از آن‌طرف مقاصد خود را چه به‌حق و چه ناحق القاء می‌کند. حضرت نوح به خداوند عرض می‌کند: «خدایا پسرم کنعان از کسانِ من است و قطعاً وعدۀ تو راست هست و تو بهترین داورانی» خداوند فرمود: «ای نوح! او در حقیقت از کسان تو نیست، او دارای کرداری ناشایسته است، پس چیزی را که بدان علم نداری از من مخواه، من به تو اندرز می‌دهم که مبادا از نادانان باشی.» (هود ۴۶-۴۵)

در اینجا نکته‌ای است که خداوند وعدۀ حفظ او و هرکسی که با اوست را داده، ولی فرزندش اعتماد بر هوای نفس می‌کند، پدر دلش می‌سوزد، این‌طور می‌گوید و جواب را هم نقل کردیم تا معلوم شود نباید به خدا خط بدهیم، بعد از اعتماد تام، دیگر جای خواست ناصواب نیست.

* گفته‌شده حکمت الهیۀ حق‌تعالی تقاضا می‌کند در توکّلی که متوکّل به خدا دارد باید با اسباب ظاهری، حکمت خدا را محقق کند نه اینکه نان ندارد، در خانه بنشیند و بگوید: «خدایا نان برای ما بفرست».

* بله آنانی که از کُمّلین هستند، اگر گاهی اراده کنند در ذهن کسی القاء می‌شود و بعد از آن، برای ولیّ کامل نان می‌آورد. این مسئله استثنایی است. شما به پرندگان بنگرید که چیزی اندوخته و ذخیره نمی‌کنند و بر خالق خود اعتماد دارند، لذا هر روز رزق آنان فراهم آید بدون آنکه غصّۀ رزق را بخورند.

* اینکه در اخبار فرمودند: «عبادت هفتاد جزء است، بهترینش طلب رزق حلال است» (التهذیب ۱/۳۲۴)؛ یعنی نظام آفرینش نظام احسن است و اسباب به هم مرتبط‌اند و کوشش، مطابق حکمت بوده و دارای آثار وضعی روحی و اخروی است. در این راستا اعتماد بر حق‌تعالی آرامش زا است و تشویش خاطر از بین می‌رود و به رحمت نزدیک است. توکّل مقامی است که مستلزم نیروی یقین است، باید یقین او بالا باشد و قوّت دل داشته تا به این مقام برسد. در سورۀ بقره آیۀ ۲۶۸ خداوند فرمود: «شیطان وعده تهیدستی به شما می‌دهد.» مثلاً اگر کسی می‌خواهد انفاق کند، شیطان یک بدگمانی در انسان ایجاد می‌کند که «اگر انفاق کنم فقیر می‌شوم و زن و فرزند بیچاره می‌شوند، شاید فردا یک گرفتاری مادّی دامن‌گیر من شود و…» که همه از تلقینات شیطان است که انسان را به خدا بدگمان می‌کند. صاحب این تلقین ضعف در توکّل دارد.

* به تجربه دیده و شنیده‌شده که حتّی کسانی که دارای دانش و علم هستند، دربارۀ افرادی که ظاهراً شغلی ندارند اما متوکّل واقعی هستند می‌گویند: «درآمدتان از کجاست؟» از هیچ جا!

رهرو گر صد هنر دارد توکّل بایدش

خداوند، روزی بندگان را ضمانت کرده و بالاترین مقامی که برای بندگان خاص تقدیر شده، این است که حق‌تعالی به درجۀ اعتماد آن‌ها تفضّل می‌فرماید و آن‌ها به تدبیر و فضل خدا می‌نگرند.

در سورۀ آل‌عمران آیۀ ۱۵۹ فرمود: «خداوند توکّل کنندگان را دوست دارد.» یعنی متوکّل، محبوب خداست. این چه مقامی باارزش است که حق‌تعالی در کتاب خود اعلان نموده است! در سورۀ طلاق آیۀ ۳ فرمود: «هر کس توکّل بر خدا کند، خداوند او را بس است (کفایت می‌کند)». در اعلان بعدی آمده است که خالق امور، متوکّلان را کفایت می‌کند. لذا بعضی اعلام فرموده‌اند: «توکّل صِبغۀ عبادی (رنگ عبادی) هم در خویش دارد و خالی از ثواب نیست.» پس کفایت کردن خدا کار کسی را، سبب می‌شود آن شخص به یک عزّت و بی‌نیازی نسبی برسد.

* گوییم: چند چیز در خصوصیات متوکّل می‌شود پیدا کرد که ممتاز است: حریص نیست، از غیر خدا نمی‌ترسد، از بود و نبود متأثر نمی‌شود و در مَثَل مانند میّت در دست غسّال، اختیار تام را به‌حق داده است.

لازمۀ این صفات این است که در سورۀ نحل آیۀ ۹۹ فرمود: «همانا هرگز شیطان را بر کسانی که ایمان آورده‌اند و بر پروردگارشان توکّل کرده‌اند تسلّط نیست.»

پس اینان به مقام امن که از ایمان واقعی سرچشمه گرفته است رسیده و با همراهی توکّل کامل، (نه ناقص) به ‌جایگاهی رسیده‌اند که شیطان آنان را نمی‌تواند اضلال کند.

* در فرق میان توکّل و تفویض گفته‌شده که مفوّض یعنی واگذارکننده، از خودش سلب اختیار می‌کند، در مطلق امورات واگذار می‌کند حکم را به دیگری، اما توکّل در مصالح کارهاست. تفویض نهایی، واگذاری قبل از وقوع سبب است، ولی آنکه توکّل کند خانه و ماشین و زن و فرزند و… را از جهت آنکه آفت نخورد، دزد نزند، خوب پیش برود، بهره داشته باشد و…بر خدا توکّل می‌کند.

نعمتی که خدا داده ترس از آن است که گرفته شود و آسیب ببیند، لذا شما می‌گویید: خدایا بر تو اعتماد می‌کنم که این را حفظ کنی. این دادن اختیارات برای مصلحت امور است. کفالت امور را به او واگذار می‌کنی و او هم وعده داده که کفایت‌کننده است.

* مادرِ همۀ کمالات، اعتماد به‌حق و قطع اعتماد به مخلوق است. در درجۀ اول، فقر ذاتی خود را و غنای ذاتی حق را ببیند و دیگران را همچون خودش فقیر محض بداند.

کسی که پناهگاه پنداشته شده و مورد اعتماد و رجوع می‌شود، درحالی‌که همه مستقلاً، خودشان بی‌پناه هستند. پس از ضعف توکّل است که به پنداری، اختیار را به دست کسی می‌سپارد که خودش ناتوان است، اگرچه در ظاهر، نمود و رونقی فی‌الجمله دارد.

برای رسیدن به روح توکّل، عمل انسان باید عمل متوکّلین واقعی باشد، فاعلی مستقل غیر از حق نداند و برای خودش هم حول و قوّه‌ای نبیند، اگر هم به کسب‌وکار و اسباب مشغول است، از باب اجرای اوامر الهیه است، لذا حریص در کار نمی‌شود و کار را به‌درستی انجام می‌دهد.

* در هر رشته و کار و صفتی، مدّعیان آن بسیارند، چنانکه تودۀ مردم دعوی توکّل دارند بااینکه بویی از حقیقت آن نبرده‌اند، شاید این دعوی، مفید نباشد و مضر هم باشد. چراکه روح توکّل با لفظ توکّل مباینت دارد و از یکدیگر فاصلۀ بسیار دارند و این از ضعف یقین است.

* در آیاتی از قرآن امر به عبودیت حق شده و بعد می‌فرماید: «بر او تکیه و اعتماد کنید» (هود: ۱۲۳)

پس وقتی عبودیت به حدّی رسید که مقبول افتاد، آنگاه متوکّل که فقر و نیازمندی مطلق خود را می‌بیند وکیل مطلق خود را حق‌تعالی قرار می‌دهد. چون بنده، خود و خواسته‌ها و کارهای خود را می‌بیند، لذا چاره‌ای جز پناهندگی و وکیل گرفتن ندارد.

* مقام مفوّض، دارندۀ مقام توکّل است. توکّل از تفویض پایین‌تر بوده، ولی مقام استعانت، از توکّل پایین‌تر است، چراکه در استعانت، انسان کار و زور و بازوی خودش را می‌بیند و از خداوند مدد می‌گیرد.

* اگر کسی به خدای سبحان و قضا و قدر الهی معتقد نباشد، ناچار به خرافات تن می‌دهد، شانس خوب یا بد، نحس، بدقدمی، تطیّر و مانند آن، از اوهام و خرافاتی است که کفّارۀ اخلاقی دارد؛ یعنی کسی در قلبش خطور کرد که فلان شخص بدقدم است، یا فلان حادثه شوم، بر او کفّاره است. کفّارۀ طیره، توکّل بر خداست؛ چنانکه در روایات بدان اشاره شده است. (الکافی ۸/۱۹۸)

کفّارۀ هر تباهی، مناسب با آن است و کفّارۀ طیره توکّل است. (تسنیم ۷/۶۸۲)

* گوییم: هرکسی که ضعیف، یتیم و ناتوان است، احتیاج به قیّم دارد. ما انسان‌ها همه عاجز و فقیریم و احتیاج مبرم به قیّم و وکیل داریم. ما را خواب و غفلت می‌گیرد، اما خداوند که حیّ و حافظ و مراقب است، وقتی او را قیّم قرار می‌دهیم، در همۀ احوالات از شب و روز، در خواب‌وبیداری، ما را حفظ می‌کند و پناهگاه ما می‌شود.

در تفسیر تسنیم (۱۶/۲۴۹) آمده است که در عالم مادّه، کارآیی و دستیابی به مقصود به دو سلسلۀ اسباب نیاز دارد: اسباب طبیعی، اسباب روحی. اگر انسان ‌همۀ اسباب مادی را فراهم کند، چیزی مانع رسیدن به مقصودش نمی‌شود، مگر اسباب اختلال روحی مانند سستی اراده، ترس، اندوه و…

پس هرگاه کسی بر خدا توکّل کند، به سببی شکست‌ناپذیر و علتی که فوق همۀ اسباب است چنگ زده. درنتیجه اراده‌اش به‌گونه‌ای قوی می‌شود که عوامل روانی مخالف، نمی‌توانند بر او چیره شوند. توکّل و مانند آن مثل دعا و توسل، مرزی ندارد تا بگوییم: این بخش را خود انجام دهد و بقیه با توکّل و دعا و … حل می‌شود.

وقتی پیامبر صلی‌الله علیه و آله به عرب می‌گوید: «زانوی شتر را ببند و سپس توکّل کن» یعنی عقال و بستن هم باید با توکّل باشد.

* اگر وکیل، موجود عادی باشد، در برابر موکّل قرار دارد به‌گونه‌ای که بخشی از کار بر عهدۀ موکّل و بخشی دیگر بر عهدۀ وکیل قرار می‌گیرد، اما اگر وکیل حقیقی داشته باشد، در همۀ شئون، بدون اتّحاد و اختلاط، حضور دارد. مرزبندی کار موکّل و کار وکیل روا نیست، بلکه حتّی خود تکفیل نیز متوکّلاً انجام می‌شود، بنابراین تهیۀ اسباب مادی و عادی هم مرهون توکّل ناب خواهد بود.

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.