وبلاگ

مقام مُقسطین

۱- اشاراتی به معانی

قِسط: دادگری، داد.

مُقسِطین: دادگران.

۲- اشاراتی از قرآن

۱- …وَ إنْ حَکَمْتَ فَاحْکُم بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إنَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطیٖنَ: چون در میان مردم حکم می‌کنی با دادگری حکم کن که خدا دادگران را دوست دارد. (مائده: ۴۲)

۲- یٰا أیُّهَا الَّذیٖنَ آمَنُوا کُونُوا قَوّٰامیٖنَ بِالْقِسْطِ… : ای کسانی که ایمان آوردید برپای دارندگان سستی ناپذیر دادگری باشید. (نساء: ۱۳۵)

۳- …وَأوْفُوا الْکَیْلَ وَالمیٖزٰانَ بِالْقِسْطِ… : پیمانه‌ها و ترازوها را بر پایۀ دادگری بسنجید و درست بدهید. (انعام: ۱۵۲)

۴- قُلْ اَمَرَ رَبّیٖ بِالْقِسْطِ… : (ای پیامبر) بگو پروردگارم به من دستور داد دادگری را برپا دارم. (اعراف: ۲۹)

۵- …وَ أنْزَلْنٰا مَعَهُمُ الْکِتٰابَ وَ الْمیٖزٰانَ لِیَقُومَ النّٰاسُ بِالْقِسْطِ… : با پیامبران، کتاب و میزان فرستادیم تا با مردم به دادگری برخیزند. (حدید: ۲۵)

۶- …فَإنْ فٰاءَتْ فَأصْلِحُوا بَیْنَهُمٰا بِالْعَدْلِ وَ أقْسِطُوا إنَّ اللهَ یُحِبَّ الْمُقْسِطیٖنَ: (دودسته در جنگ) پس اگر بازگشت (به‌فرمان خدا)، میان آن‌ها را به عدالت سازش دهید و دادگری نمایید که خدا دادگران را دوست می‌دارد. (حجرات: ۹)

۳- اشاراتی از احادیث

۱- امام علی علیه‌السلام در نامه‌ای به حذیفه: «… به تو فرمان می‌دهم که با حق میانه‌روی … افراد دور و نزدیک، نزد تو در حق مساوی باشند و در میانشان به‌حق قضاوت نما و قسط در میان مردم برپا داری.» (ارشاد القلوب ۲/۲۱۸)

۲- امام حسن عسگری علیه‌السلام: «محبوب‌ترین خلق پس از پیامبر و افضلشان و گرامی‌ترینشان علی علیه‌السلام سرور مردم است، او برادر مصطفی است و پس از او به پا دارندگان قسط، ائمه حق علیهم‌السلام هستند.»(ارشاد القلوب ۲/۳۶۶)

۳- امام صادق علیه‌السلام: «میزان‌های قسط و دادگری، انبیاء و اوصیاء حق هستند.» (بحارالانوار ۲/۱۶۲ بخش امامت)

۴- پیامبر صلی‌الله علیه و آله: «ای علی! آنچه برای خود می‌پسندی برای برادرت بپسند و آنچه برای خود دوست نداری برای او مپسند در این صورت، در قضاوت خویش دادگر و در دادگری‌ات اهل قسط خواهی بود.» (الحکم الزاهرة، ص ۴۲۳)

۵- پیامبر صلی‌الله علیه و آله: «سه کس هستند هر که تحقیرشان کند منافق است: آن‌که مویش در اسلام سفید شده باشد، دانشمند، پیشوای دادگر.» (نهج‌الفصاحه، ص ۴۰۵)

۶- علی علیه‌السلام: «بندگان خدا! از خدا بپرهیزید و از او اطاعت کنید و از رهبر خود پیروی نمایید، زیرا اگر رعیت شایسته بود رهبر دادگر از بیچارگی رهایی پیدا می‌کند.» (ارشاد القلوب، ص ۲۵۰)

۷- پیامبر صلی‌الله علیه و آله: «قرآن روشن‌ترین راهنماست به‌سوی راه نیک، هر که سخن قرآن گوید راست گفته، آنکه از طریق قرآن داوری کند دادگر است.» (ارشاد القلوب ۱/۱۷)

 ۴- نکته‌ها

* قسط از لغت اضداد است که بر عدل و مقابل ظلم اطلاق می‌شود و مراد ما از قسط، دادگری و میانه‌روی است نه ظلم. به معنی دیگر قسط به معنای نصیب و بهره است.

قسط، عدالت ظاهر و روشن است. لذا ترازو و وسایل وزن کردن را قسط می‌گویند. چون میانه وزن کردن را نشان می‌دهد؛ اما عدل، عدالت مخفی است و نمی‌شود آن را نمره داد و وزن کرد. پس قسط بهره‌ای است که آن را به‌وضوح می‌بینی و در ترجمه، دادگری معنا می‌کنیم، لذا اگر درجایی بعد از عدل قسط آمده است، قسط، تفسیر و بیان و تأکید برای عدل است.

* برپایی قسط و دادگری، از اصولی‌ترین فرامین انبیاء برای مردم بوده و از اهداف بعثت ایشان، رواج دادگری و کتاب وحی بوده است.

لازمۀ این کار برخورد با جبّاران و ظالمان و سودجویان بوده تا عدالت اجتماعی برپا شود. در زیارت حضرت رسول از بعید خطاب به پیامبر صلی‌الله علیه و آله می‌گوییم: «السَّلامُ عَلَیْکَ یٰا قٰائماً بِالْقِسْطِ: سلام بر تو ای برپادارندۀ دادگر» (مفاتیح‌الجنان، ص ۵۵۳)، پیامبر صلی‌الله علیه و آله اسوه و الگو برای همگان است و خلفای او در تمام زمان‌ها برپادارندۀ دادگری بودند.

چون در کلمه، قسط نصیب و بهره است، پس آنچه سیرۀ امامان نسبت به عموم مردم بود در همۀ ابعاد زندگی، آنان را از بهرۀ تساوی برخوردار می‌کرد. اگر در بهره‌ها و نصیب‌ها تجاوز و افراط‌وتفریط درآید، جامعه از عدالت اجتماعی برخوردار نخواهد بود.

* قانون‌گذاری وقتی با اصالت و مبنا بنا نهاده شود، می‌توان جامعه را با هدایت رهبران راستین و هادیان واقعی به‌سوی قسط سوق داد.

* در نودونه اسم الهی که از اهل سنّت نقل‌شده، یکی از اسماء الهی (مقسط) است. (مرموزات اسماء: ص ۱۴) که همان معنای دادگری از حضرت حق زیبندۀ نام شریف اوست که در صنع و عطایش به همه نصیب و بهرۀ لازم و تساوی می‌دهد و بیشتر از آن، ربط به فضل حق‌تعالی دارد.

* بنده وقتی مقسط شد، یعنی به‌سوی حق عدول می‌کند و امّا قاسط، کسی است که از حق عدول نماید.

أقسط صیغه تفضیل از مادّه قسط که به معنی رسانیدن چیزی است به موضع خود و ایفاء حق است به محل خویش؛ و این از مصادیق خارجی اجرای عدالت است.

وقتی گفته می‌شود قسط یعنی هر چیزی به مورد خود رسانده شود و به نظم و توازن به آن چیز بهره و نصیبش داده شود. لایق بودن و ظرف وجودی هر چیزی دارای میزان و قدر خاص است که خداوند به آن داده و نظام عالم با این دادگری پابرجا شده است.

اقامۀ قسط باید از نیّت خوب صادر شود نه به‌قصد اغراض آلوده که روح پاک از آن بیزار است.

ایفاء حقوق هرکس، یعنی اینکه به‌حق خود برسد تا نظم اجتماعی به هم نخورد. حکم بجا، رساندن حقوق رعایت اموال و تقسیم بین افراد مُحقّ، از مصادیق دادگری است.

به‌عبارت‌دیگر نباید از میزان عدل خارج شد و حقوق هرکس را به همان مقدار معین‌شده داده و رعایت خصوصیات افراد از عالی و دانی و نزدیک و دور، در شئونشان مراعات گردد. قسط به معنی میزان بوده که برای میزان بزرگ است که آن را قپان گویند که از قسط به معنی اعتدال اتخاذ شده است که میل به یکی از طرفین نداشته باشد.

لذا در قرآن «قسط» صفت موازین و حمل قسط بر موازین به طریق مبالغه و تأکید است. حضرت سجاد علیه‌السلام در صحیفۀ سجادیه در نیایش ششم می‌گوید: «بار خدایا … تویی آن‌که برپای دارندۀ عدالت و در داوری دادگر بودی و به بندگان مهربان.»

و در نیایش ۲۳ می‌گوید: «هر جنبنده‌ای که زمامش به دست قدرت توست، پناه ده ای که تو فرمانروای دادگری و راست‌کاری.»

شاعری می‌گوید:

گر عدل کردی در این ملک و مال **** به مال و به ملکی رسی بی‌زوال

خدا مهربان است و بس دادگر **** ببخشا و بخشایش حق، نگر

* پیامبر صلی‌الله علیه و آله فرمود: «به‌راستی‌که در بهشت مقامی است که بدان نائل نشود جز پیشوای دادگر یا خویشاوند دلجو یا عائله‌مند بردبار.» (خصال شیخ صدوق ۲/۴۳۵)

پس شرافت پیشوا و رهبر به دادگری اوست که رعیت را به نصیب و بهره‌شان برساند، مَنِش پیشوا میانه‌روی و رواج دادن اعتدال است.

پیامبر صلی‌الله علیه و آله فرمود: «هفت تن را خدا در قیامت زیر سایۀ عرش جای دهد که آن روز جز سایۀ او سایه‌ای نباشد، اوّل پیشوای دادگر …» (خصال ۱/۲۸۰)

امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: «حکما در روزگار گذشته همیشه می‌گفتند رفت‌وآمد به در خانه‌ها باید برای یکی از ده مقصود باشد. ۱- به خانۀ خدا کعبۀ معظمه روند برای ادای حج و قیام به‌حق و انجام‌ وظیفهٔ واجب او. ۲- به دربار پادشاهان عادلی که اطاعت آن‌ها به اطاعت حق پیوسته است، حق آنان واجب و سودشان بزرگ و زیانشان سخت است…» (خصال، ترجمۀ کمره ای ۲/۱۹۳)

پس دادگری برای پیشوایان، بسیار زیبنده است تا امّت و رعیت در آسایش باشند و در دایرۀ توازن و میانه بودن به حقوق خود برسند.

بعد از سلطان و پیشوا، وزیران هستند که در تعمیم و اعمال بهره‌ها باید برای رعیت مراعات کنند تا در سایۀ دادگری، امیدوار به ادامۀ سلطنت و دولت باشند.

امام صادق علیه‌السلام فرمود: «چون خداوند به رعیتی ارادۀ خیر فرماید، برای آنان پادشاهی مهربان و وزیری دادگر برمی‌گمارد.» (روضة الواعظین، ص ۷۳۳)

سیرۀ امام زمان علیه‌السلام هم دادگری است که پیامبر صلی‌الله علیه و آله فرمود: ای مردم آیا شما را به مهدی بشارت ندهم؟ گفتند: آری، فرمود: بدانید که خداوند تعالی در امتم سلطانی عادل و امامی دادگر مبعوث می‌کند که زمین را از عدل و داد پر می‌کند همان‌طور که از ظلم و جور پرشده، او نُهمین از فرزندان پسرم حسین است. (اسرار آل محمد، ص ۶۷۹)

ذوالقرنین در مسافرت‌های خود به امّت دانشمندی رسید که از قوم موسی بودند که به‌حق هدایت کرده و عدالت می‌ورزیدند (جامعه‌ای) دادگر و عادل به مساوات تقسیم می‌کردند و به عدالت حکم می‌نمودند و با یکدیگر مساوات و مهربانی می‌کردند… ازجمله ذوالقرنین از آنان پرسید: چرا در بین شما مسکین و فقیر وجود ندارد؟ گفتند: ازآن‌رو که برابر و بالسّویه تقسیم می‌کنیم. پرسید: چرا خداوند طولانی‌ترین عمر مردمان را به شما داده است؟ گفتند: ازآن‌رو که دادوستدمان به‌حق و داوری ما به عدل است… ذوالقرنین اقامت در میان آنان را برگزید تا آنکه وفات کرد. (کمال‌الدین شیخ صدوق ۲/۱۲)

* در سورۀ حجرات آیۀ، ۹ کلمۀ عدل سپس قسط، پشت سر هم آمده است که برای توضیح آن می‌گوییم: قرآن می‌فرماید: «دو طایفه در کارزار اگر به‌سوی خدا برگشت کردند بین آن دو طایفه به عدل، اصلاح کنید عدالت را گسترش دهید که خدا دادگران را دوست می‌دارد.»

یعنی اگر با قتال شما، طایفۀ تجاوزکار سر جای خود نشست و اوامر خدا را گردن نهاد، آنگاه در مقام اصلاح بین آن دو طایفه برآیید، امّا اصلاح تنها به این نباشد که سلاح را زمین بگذارید و دست از جنگ بکشید، بلکه اصلاحی توأم با عدل باشد به این معنا که احکام الهی را در مورد هرکسی که به او تجاوز شده مثلاً کسی از او کشته‌شده، یا عِرض و یا مال او یا حق او تضییع‌شده، اجرا کنید.

و به هر یک از آن‌ها حقّی را که مستحق است و آن سهم را که دارد به دادگری بدهید که این عبارت، تأکید بر عدل است و دستور به اصلاح را می‌رساند، گویا خداوند برای تأکید فرمود: بین آن دو طایفه به عدالت اصلاح کنید بازهم می‌گویم دوست دارم دادگری را در همۀ امور رعایت نمایید. (المیزان ۱۸/۴۶۹)

* ازآنجایی‌که پیاده کردن عدالت به معنای واقعی در ظاهر و باطن مشکل است مانند عدالت بین زنان، اقوام، همسایگان، شریک، فرزندان و … دستور دادگری داد که به‌ظاهر نصیب هرکس داده شود بدون آنکه باطنِ مجری، هیچ شائبه‌ای در نیّت از برتری دادن یکی بر دیگری، جنبۀ عملی پیدا کند. سنگ یک کیلویی، یک کیلو گندم داده می‌شود بدون آنکه در جزئیات دقت شود که گندم پوست دارد، سبوس همراهش است یا همه یکدست باشد، حق یک نفر داده می‌شود و در قسمت بهره و نصیب همان است.

اگر بخواهیم اجرای عدالت کنیم کار سخت‌تر است، چون ظاهر عدالت معلوم نیست با باطن آن چقدر فاصله داشته باشد.

این حق‌تعالی است که در داوری، دادگر مطلق است و کسی به این مقام و درجه نمی‌رسد؛ چون همه در کارها مقید و محدود عمل می‌کنند. سزاوار مقسط بودن او آن است که برپای دارندۀ عدالت بوده و نصیب هرکس را به‌اندازه‌اش عطا می‌کند.

اگر کسی دادگر باشد مردم او را دوست می‌دارند و مدحش می‌کنند چون لازمۀ دادگری، کریم و صاحب بخشش و جود بودن است.

ابلیس در پاسخ سؤال پیامبر که از وی پرسید دشمنان تو از امّت من کیان‌اند، گفت: یکی پیشوای دادگر عدالت‌گستر. پرسید: رفیقان تو از امّت من چندند؟ عرض کرد: اول پادشاه جور پیشه … (انوار العرفان ۱۴/۱۲۷)

در (آیۀ ۱۳۵ سورۀ نساء) فرمود: «ای کسانی که ایمان آوردید برای دین خدا قیامت و دادگری کنید». قوّامین، صیغه مبالغه است، یعنی قیام و فعالیت برای بر پاداری دین باید زیاد باشد.

از این آیه معلوم می‌شود در همه حال، عدالت و دادگری نسبت به همه خوب بوده و مؤمن نباید به خاطر مسئله‌ای بغض کسی را به دل بگیرد و به داد رفتار نکند، اگر این‌طور باشد پس فرق مؤمن و منافق و کافر چه می‌شود؟ دادگری به تقوا نزدیک‌تر است.

آنچه به ذهن، بیشتر مسئله را گویا می‌کند، اینکه شخص دادگر در توزیع و بهره دادن باید امین باشد، اما در حکم، حاکم به عدالت باید رفتار کند و حق را ناحق نکند، حق مظلوم را بگیرد، اموال ربوده‌شده را استرداد کند تا به ذی‌حق برسد. پس وظیفۀ قاضی سخت است، چون حکم و داوری است و اما مقسّمِ بهره‌هایِ مردم، کارش راحت‌تر است.

* در طلاق زن، خداوند فرمود: «…وَأشْهِدُوا ذَوِیْ عَدْلٍ مِنْکُم… : گواهان دو مرد عادل شهادت دهند.» (طلاق: ۲) نفرمود: دو مرد مقسط و دادگر، لذا استعمال و به‌کارگیری صفت دادگری راحت‌تر است. چون ملکۀ عدالت داشتن بسیار مشکل است.

* در سورۀ آل‌عمران آیۀ ۲۱ می‌فرماید: «کسانی که آمرین به قسط را می‌کُشند آن‌ها را به عذاب دردناک خبر ده.»

همان‌طور که می‌دانید قسط، عدالت آشکار است و عدالت گاهی مخفی است. در امّت‌های گذشته عدّه‌ای، دادگران را می‌کشتند و آنان شهید می‌شدند. چون قیام و مقاومتشان به‌حق بود و به خاطر یکی از فرایض دینی تا مرز شهادت پیش می‌رفتند. چون خداوند به پیامبر فرمود: «بگو پروردگارم مرا امر به دادگری نموده است (اعراف: ۲۹)» عالمان ربّانی همراه با انبیاء متخلّق به اخلاق و رفتار الهی هستند، محدودۀ امربه‌معروف و موارد موقع ضرورت را باخبرند و می‌دانند اگر با شهادتشان کشته شوند دین برپا مانده و حفظ می‌شود. در پی آبروی شخصی نبوده بلکه در پی احیاء دل‌های مردگان هستند.

امربه‌معروف سبکی خاص از مبارزه با امیال و هواهای نفسانی است که عدّه‌ای برای خدا قیام می‌کنند، تعلیم حکم به‌وسیلۀ معلم و موعظه و پند سبب قتل نمی‌شود، بلکه مبارزه با انجام محرّمات و ترک واجبات سبب شهادت می‌شود. همان‌طور که امام حسین علیه‌السلام  را به همین خاطر به شهادت رساندند.

در امام جماعت و جمعه و شاهدان طلاق و … عدالت شرط مهمی است؛ اما در دادگری، سامان دادن به قسط و نصیب و بهرۀ افراد و به حقوق خویش رساندن، کاری است که بانظم و ترتیب و میانه‌روی انجام داده می‌شود بدون اینکه شرط اولی آن عدالت باشد.

شاید کسی در حالت عادی عادل باشد، اما در مواقع خاص، به خاطر محبّت و دشمنی و غضب، به سود و یا زیان ‌کسی شهادت دهد. ولی دادگر در موقع گواهی دادن برای برقراری قسط، به میانه تمایل پیدا می‌کند. به هر جهت علاقه و دشمنی زیاد به چیزی، سبب کوری و کری می‌شود. پس حب و بغض در انسان باید تعدیل‌شده تا به‌ناحق گواهی ندهد.

* رعایت قسط دربارۀ غیرمسلمان ‌هم لازم و ضروری است. چون تحقّق ملکه فقط اجرای دربارۀ افراد مسلمان نیست. بلکه در همه‌جا این دادگری پیاده شود تا همۀ انسان‌های غیرمسلمان ‌هم جذب این صفت شخص مسلمان شوند و عدالت و مساوات، انسان را به تقوی می‌رساند.

چون (خداوند مقسطین را دوست دارد «مائده: ۴۲»)، پس فرقی در اجرای احکام و داوری و مسائل حقوقی بین مسلمان و یهودی و فقیر و غنی و … نباید گذاشت، چون بسیاری در پناه حکومت اسلام زندگی می‌کنند و حفظ نظم اجتماعی و برقراری توازن و تعادل، لازمۀ حکومت‌داری است تا جهان‌شمولی اسلام اثبات شود.

در مراجعه به قاضی اگر یک‌طرف غیرمسلمان باشد، رعایت طرفیت ضروری است و به‌حق و حقیقت، نصیب‌ها داده شود.

نا عدالتی، توازن را به هم می‌ریزد. آنکه در نصیبش به ملکۀ دادگری رسیده، خودش در امان است پس از امان او به دیگران‌ هم امان و امنیت می‌رسد. چنین شخصی قدم در تضییع حقوق کسی برنمی‌دارد. اگر شهادت می‌دهد، یا تقسیم اموال می‌کند، یا متاع را برای نصیب افراد به مکیال و ترازو می‌کشاند و … اجحاف و افراط نمی‌کند تا کسی او را مورد شماتت و ملامت قرار دهد.

لذا خداوند تصریح فرمود: «دادگران را دوست می‌دارد» و این دوستی از جهت آن است که صفت در نفس رسوخ کرده، نه آنکه یک روز به میانه رفتار کنند و روز دیگر به تفریط نظر داده و اعمال‌نظر شخصی نماید.

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.