ملاقات با بزرگان
ملاقات و همنشینی با بزرگان دین و افراد راه رفته و با تجربه و عامل، موجب افزایش علم و ترقی به مدارج بالاتر میگردد.
خودشان بارها فرمودند: «من از اول با پیرمردها بودم و رفیق جوان کم داشتم.»
هرگاه عالمی وارسته، پخته و اهل دلی را میدید، دستورالعملی را تقاضا میکرد.
دیگر از بزرگان، مرحوم شیخ علی زاهد قمی را نام میبردند که شاگرد آخوند ملّا حسینقلی همدانی (قدّس سرّه) بود.
میفرمودند: کراراً در نماز ایشان شرکت میکردم و یک وقت تقاضای دستورالعملی نمودم، فرمودند: قرآن زیاد بخوان. بسیار نماز را سریع و با دقت میخواند تا جایی که مکبّر به ایشان گفته بود: شما نماز ظهر را سه رکعت خواندید!
ایشان فرمود: «القاطع لایرجع إلی ظنّ غیره»، یعنی کسی که قطع و یقین دارد به گمان دیگری رجوع و توجه نمیکند.
وقت وفاتش به خدمتش رسیدم و گفتم: چیزی برای راه بندگی به من بدهید. لطف کردند و فرمودند: علی بن ابراهیم قمی میگوید: «لا إلهَ إلّا أَنْتَ سُبْحانَک إنّی کُنْتُ مِنَ الظّالمین» ذکر یونسیه را در سجده بگو.
فرمودند: شیخ علی زاهد قمی وقتی جوان بود و داماد شد، یک روز صبح از حمام بیرون آمد و به آخوند ملّا حسینقلی همدانی برخورد کرد. آخوند مقداری با ایشان صحبت کرد شیخ را متحوّل نمود، پس زود لباس دامادی را به کسی بخشید و از شاگردان آخوند گردید.
دربارهٔ آقا سید عبدالغفار مازندرانی فقیه و عالم اخلاقی که از شاگردان اخلاقی ملّا حسینقلی همدانی بود و آیتالله خوئی و میلانی (میفرمودند روزی آیتالله میلانی تصمیم گرفتند به استاد بگویند از امروز درس زکات را شروع کنید، چون استاد آمد گفت: بحث امروز کتاب الزکاه میباشد!) در فقه شاگرد او بودند. فرمود: ایشان گاهی برای رفتن به مسجد، چون با پدرم رفاقت داشت به خانه ما میآمد و وضو میگرفت، البته به اتّهام تصوف پشت سرش نماز کم میخواندند.
ابتدای کارش با آقای قاضی رفاقت داشت ولی اواخر به خاطر تفاوت سلوک در اخلاق و توحید کمی فاصله گرفت.
روزی از ایشان دستورالعملی برای سیر و سلوک خواستم، ایشان ذکر یونسیه را به من سفارش کردند.
دربارهٔ شیخ محمّد حسین اصفهانی معروف به کمپانی فرمود: «او را درک کردم» اما به خاطر کمی سن به درس خارجش نرفتم. روزی با پدرم منزل میرزا مهدی آخوند خراسانی رفتیم، ایشان آنجا بود و با ما صحبت میکرد.
او روزی هزار بار سوره قدر میخواند و میفرمود: هرکس این سوره را بخواند از فرش تا عرش عمودی از نور متصل است. خواندن سوره قدر را به من سفارش کردند.
او به سادات بسیار احترام میگذاشت، وقتی من جوان بودم و هنوز عمامه بر سرم نبود، (عرقچین بر سر داشتم)، همراه ایشان بودم که برای رفتن به اتاقی به خاطر سیادت مرا جلو انداخت با اینکه ایشان پیرمرد و مجتهد بود!
فرمودند: وقتی یک علمای اخلاق ایران با مرحوم کمپائی به طرف کربلا میرفتند و جنابش ذکر میگفت: آن عالم اخلاقی گفت: شما چه ذکری می گوئی که تمام ملائکه به استقبال شما آمدهاند؟
دربارهٔ آیتالله کوهستانی فرمودند: در سفری که به ایران آمده بودم، با دوستی عازم مشهد بودیم. او مرا به روستای کوهستان شهرستان بهشهر برد. ایشان به من فرمودند: من شاگرد جدّ شما آیتالله سید محمّد کاظم یزدی در نجف و جدّ پدریتان آیتالله سید حسن کشمیری در کربلا بودم و بسیار از آقا سید حسن تعریف و تمجید کرد و با او مأنوس بوده است.
آقای کوهستانی انسانی تحفه بودند، با اینکه معمولاً برای همه نان و آش میآوردند آن روز برایمان برنج و مرغ آوردند و پذیرائی کردند!