نجات از شمشیر
شهریور ۱۳۷۵ فرمودند: کسی در نجف برای یادگیری علم به مدرسه جدّ ما رفت و آمد میکرد. لکن یک صفت ناپسند داشت که جنبه حیوانی داشت. او را از مدرسه جدّ ما (آقا سید محمدکاظم یزدی) بیرون کردم بعد از مدتی او بهعنوان محبت مرا برای نهار دعوت کرد.
در پنهانی، شمشیر آماده کرد که مرا مجروح کند و یا بکشد.
من از نیت او مطلع شدم؛ او در همان وقت محبوس به بول (ادرار) شد و به طرف مستراح رفت و من هم از وقت استفاده کردم و از آن منزل فرار کردم.