نداشتن کفش
شکر و قدر نعمت وقتی دانسته میشود که انسان به آنکه این نعمت را ندارد به دقّت و عبرت بنگرد.
سعدی در گلستان گوید: «هرگز از سختی زمان ننالیده بودم و چهره در هم نکشیده بودم، جز آن هنگام که کفشهایم پاره شد و توان مالی برای خرید نداشتم. با دلتنگی به مسجد جامع کوفه رفتم. دیدم یک نفر پاهایش قطع شده است. به خود گفتم: او پا ندارد. اگر من کفش ندارم، پا که دارم. پس صبر میکنم». (حکایتهای گلستان، ص 164)