وبلاگ

وقایع رحلت و دفن

در ماه رمضان سال ۱۳۷۷ (هـ. ش) روز جمعه آقا از تهران به قم تشریف آورد و نگاهی به من (شیخ هادی مروی) کرد و فرمود: «هفته دیگر می‌آیی، دیگر مرا نمی‌بینی»! چند روز نگذشته بود که اطلاع دادند آقای کشمیری سکته مغزی کردند. ایشان را آوردند به بیمارستان شرکت نفت تهران و بستری کردند. من به عیادت آقا رفتم. همه گفتند: «متأسفانه از نظر پزشکی ایشان فوت کرده‌اند. فقط از نظر ظاهری نفس می‌کشند. اگر می‌خواهید برای محل دفن ایشان چاره‌ای کنید». بنده خدمت مقام معظم رهبری رسیدم و وضعیت بیماری ایشان را عرض کردم! ایشان خیلی ناراحت شدند؛ چون خودشان هم مترصّد بودند که ایشان را ببینند، ولی نشده بود. عرض کردم: «آقا وصیت کردند در حرم حضرت معصومه علیها السلام دفن شوند، شما چه می‌فرمایید»؟ فرمودند: «ما دعا می‌کنیم، شما هم دعا کنید. آقای کشمیری حیف است که از دستمان برود. ولی اگر ایشان فوت کردند، من می‌گویم قبری بالا سر حضرت معصومه علیها السلام هر کجا خالی بود، آماده کنند. از قول من به تولیت حرم بگویید تا اقدام کنند».

پس از آنکه آیت‌الله کشمیری رحلت کرد، توسط اخوی که در دفتر مقام معظم رهبری در قم بود، به تولیت محترم آستانه حضرت معصومه علیها السلام دستور ایشان را رساندیم که در بالا سر حضرت معصومه علیها السلام دفن شوند.

پس از تشییع‌جنازه مختصری که در تهران انجام شد، جنازه آقا را به قم آوردند و برای غسل و کفن به قبرستان بقیع بردند و مشغول شدند.

بنده برای تعیین قبر به حرم رفتم. یکی از دامادهای تولیت حضرت معصومه علیها السلام که جوانی بود، نزدم آمد و گفت: «قبری را نشان می‌دهم ولی به کسی نگویی که اینجا را چه کسی به من گفته است»!

گفتم: «باشد».

گفت: «کنار قبر علامه طباطبایی یک قبر خالی هست».

من به کسی که قبر می‌کند، گفتم: «اینجا را بکَن! ما همین جا را برای آقا می‌خواهیم».

قبرکن گفت: «اینجا قبر نیست». گفتم: «این کاری که می‌گویم، انجام بده و الّا می‌روم شکایتت را می‌کنم». قبرکن ترسید و شروع به کار کرد. سنگ را که برداشتیم، دیدیم آنجا یک قبر آماده و ساخته شده است.

پس از غسل در قبرستان بقیع، جنازه را تشییع کردند و به حرم مطهر حضرت معصومه علیها السلام آوردند. حضرت آیهٔ الله بهجت بر جنازه ایشان نماز خواند.

جمعیت خیلی زیاد بود. جنازه را به سختی بردیم و داخل قبر گذاشتیم. هنگامی‌که آمدیم خاک‌ها را روی قبر بریزیم یک‌دفعه دیدیم آیت‌الله حسن‌زاده آملی آمد فرمود: «من می‌خواهم در قبر با آیت‌الله کشمیری وداع کنم». ایشان داخل قبر رفت و لباس‌ها و عمامه‌شان را به خاک قبر آغشته نمود؛ پس از آن روی قبر را پوشاندیم. (ناگفته‌های عارفان، دفتر سوم، ص ۹۲ – ۷۹، تلخیص گفتار مرحوم حاج شیخ هادی مروی)

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.