چرا معاویه را دشنام میدهید؟
جناب سید ابوالقاسم میرفندرسکی (استاد شیخ بهایی) در اثناء سیاحت خود به هندوستان رسید؛ پادشاه آنجا از سید، خواهش ملاقات نمود، لکن سیّد به جهت سُنّی بودن پادشاه قبول ملاقات نکرد تا اینکه پادشاه، اصرار کرد و سید بهشرط اینکه گفتگوی مذهبی نشود، قبول ملاقات کرد.
بعد از ملاقات، پادشاه گفت: «هرچند قرار بر این شده که گفتگو از مذهب نشود، لکن یک سؤال میکنم در خصوص معاویه که شما به چه سبب او را دشنام میدهید؟ سید گفت: «جواب این بعد از سؤالی است که از پادشاه میشود». پادشاه گفت: «بفرمایید!»
سید گفت: «چنانچه فرض کنیم که علی علیهالسلام و معاویه در وقتیکه اراده جنگ داشتند تو میبودی و هر یک تو را به جهت جنگ میطلبیدند، آیا امر کدامیک را اطاعت مینمودی؟» پادشاه گفت: «نظر به اینکه علی علیهالسلام بالاجماع، خلیفه است و مخالفت او کفر است، نمیتوانم مخالفت او را بکنم، البته حکم او را اطاعت میکردم».
سید فرمود: «بعد از حضور و تهیّه صفوف، هرگاه معاویه خود به جنگ میآمد و مبارزه میطلبید و علی علیهالسلام تو را امر میفرمود که به مبارزه او روی، مخالفت میکردی یا اطاعت؟» شاه گفت: «چون مخالفت او کفر است، اطاعت میکردم»؛ سید گفت: «بعد از جنگ با معاویه، هرگاه او شمشیر، حواله تو میکرد آیا تن به کشتن میدادی یا از جهاد فرار میکردی یا تو نیز شمشیر بر او میکشیدی و سعی در کشتن او میکردی؟» شاه گفت: «البته سعی در کشتن او میکردم». سید گفت: «این امر را طاعت میدانستی یا معصیّت؟» گفت: «نظر به اینکه به امر علی علیهالسلام بود اطاعت میدانستم». سید گفت: «شخصی که تو سعی در کشتن او را اطاعت میدانی از من چه سؤال میکنی در سبب مذمّت آن؟! شاه ساکت شد». (کتاب الخزایین، ص 134)