یک استکان شیر
یکی از ارادتمندان عارف زاهد کوهستانی گفت: در سفری به مشهد میرفتم و یک ماه اقامت داشتم و روز آخر به مرحوم شیخ عبدالکریم حامد گفتم: فردا میخواهم به مازندران بروم فرمود: از امام قبولی زیارت و اجازه گرفتی؟ بسیار غمگین شدم که چطور با امام ارتباط برقرار نکردم. پس شب جمعه به حرم امام رضا علیهالسلام رفتم و خیلی گریه و زاری کردم و خواستم دستخالی ما را برنگرداند. همینطور که نشسته بودم، به خواب رفتم، ناگهان از داخل ضریح، حضرت رضا علیهالسلام بیرون آمد و من نیز به دنبال امام راه افتادم. از رواق و صحنها عبور کردیم تا به باغ بزرگی که تمام میوههای آن نورانی بود رسیدیم. امام فرمود: این باغ مال شماست. ناگهان به خود آمدم پس از مدتی در کوهستان خدمت آیتالله کوهستانی رسیدم و این جریان را نقل کردم. ایشان فرمود: امام رضا علیهالسلام خیلی مهربان است به من هم یک استکان شیر عنایت کرد.