مقام مفلحون
۱- نکتهها
* فلاح به معنای رستگاری است و به معنای کامیابی و پیروزی هم آمده است. فالح اسم فاعل است به معنی شخص رستگار و کامیاب.
* در ظواهر عقل و نقل هرکدام به موضوعاتی اشاره میکنند که شخص، رستگار میشود؛ که بدان در نکتههای دیگر اشاره میکنیم؛ اما در طریقت، کسی که از تعلّق دنیا و کثرات آن خلاصی یافته، به کامیابی میرسد. چون هر مقامی دارای درجات و مراتب است، پس فلاح در افراد نسبی است.
* البتّه کار به عنایت است و اینکه در دو دنیا کسی بخواهد به این مقام برسد فقط بهزحمت نیست بلکه دست لطف خاص لازم است.
به هر که ساقی از این باده داد، رست از خود **** هر آنکه رست از خود، یافت در دو کون فلاح (مغربی)
* شرایطی در باب فلاح در نقل و آیات آمده است که هرکدام بهنوعی در رشد و کمال این مقام تأثیر بسزایی دارد. ایمان، تزکیه، پروا و تقوا، یاد آلاء الهی، پرسش و انجام فعل خیر، یاد بسیار حقتعالی، امربهمعروف و نهی از منکر، سخاوت و امثال اینها که هر کدامشان قابل توجّه است.
* ضدّ رستگاری، عدم فلاح است که افرادی که ستم میکنند، مجرم هستند، ساحری میکنند، کفر میورزند و دروغگویی میکنند و امثال اینان هر دستهشان با کارهای مذموم و ناصوابی که مینمایند در دراز مدّت، هبوط مینمایند.
* یکی از چیزهایی که موجب رستگاری میشود علم است آنهم نه علم صرف، بلکه علمی که سبب عمل گردد و ملبّس بدان شود. اینکه بعضیها حتّی علم دین فرامیگیرند و رستگار نمیشوند به خاطر آن است که فلاح با تزکیه محقّق میشود و اینان ندارند. (قَدْ أفْلَحَ مَنْ زَکّیهٰا: شمس: ۹)
* تکیه بر حول و قوّۀ خویش کردن، از اسبابی است که موجب عدم فلاح میگردد و استقلال به فکر خود و اعتماد بر نظر خود کردن برای سالک عیب بزرگی است که بسیاری از این تز و اندیشه به هلاکت رسیدند.
* اینکه در اذان و اقامه گفته میشود «حیّ علی الفلاح: شتاب بهسوی رستگاری کنید.» در واقع اذان و اقامه اعلان است برای نماز، پس تأخیر و تنبلی و نخواندن نماز موجب رستگاری نمیشود.
* همۀ اعمال عبادی یک چاشنی و مُهر میخواهد تا مصداق مفلحین برای عامل نوشته شود و آن اخلاص است چه آنکه سعادت ابدی، مرهون این موضوع بسیار مهم است و عدم نیّت درست، سبب خسران میگردد.
* امام سجّاد علیهالسلام در نیایش ۱۱ میفرماید: «ای خداوندی که شکر تو، شکرگزاران را رستگاری است!» یعنی سپاس و ثنا سبب میشود که سالک به فلاح برسد. گرچه این صفت، بهظاهر کوچک جلوه میکند اما در باطن پاداش بزرگی را به همراه دارد.
* اینکه در سورۀ مؤمنون آیۀ ۱ خداوند فرمود: «قَدْ أفْلَحَ المُؤمِنُونَ: به تحقیق مؤمنین رستگار شدند»
منظور نه مؤمن عُرفی و شناسنامهای است، بلکه رستگاری مطلق برای مؤمنی است که از سجن دنیا نجات پیداکرده باشد. لذا در آیۀ ۳ در وصف مؤمن میفرماید: «وَالَّذیٖنَ هُمْ عَنِ الَّغْوِ مِعْرِضُونَ: آنان که از لغو و بیهوده اعراض میکنند.» در واقع همۀ حیاتشان عین صواب است.
* بعضی را اعتقاد آن است که کلید فلاح، اقرار و اعتراف به عجز و نیاز است. تا بنده این را از فقر و اعتراف قلبی و لسانی کاملاً در پوشش قرار ندهد راه ورودی به پیروزی نگردد. باید فقر، فخر او باشد و هیچگاه و آنی خود را از حراست و مراقبت حق بیرون نبیند و ارباب را محیط بر خود دانسته و فقر را نشان بدهد. گرچه حالت دعا و مناجات هم گاهی چاشنی ممدوحی است که حال داعی را بهتر میکند. امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: «الدعاءُ مَقٰالیٖدُ الفَلاح: دعا کلیدهای رستگاری است.» (شرح مناجات شعبانیه، ص ۱۰)
* مولانا میگوید:
نعرۀ مؤذن که حیّ علی الفلاح **** و آن فلاح این زاری است و اقتراح (۵/۱۶۰۰)
بانگ مؤذن که میگوید: بشتاب بهسوی رستگاری، آن رستگاری همین ناله و درخواست کردن است.
کار تقوی دارد و دین و صلاح **** که از او باشد به دو عالم فلاح (۶/۲۶۴)
اصل کار، تقوی و دینداری و صلاحیت اخلاقی است که رستگاری در هر دو جهان با آنها حاصل شود.
* ازآنجاییکه تقوی و هدایت در دنیا فواید دنیوی دارد شاید ازنظر ظاهری فلاح و پیروزی به دست نیاید اما در آخرت فلاح صددرصدی خود را نشان میدهد، چون آنجا همۀ کوششهای دنیایی خود را نشان میدهد و فوز به بقاء ابدی و آلاء ملکوتی آنجا مشهود میشود.
* در آیات، مفلحون به صیغۀ اسم فاعل آورده شده است تا اینکه بر قیام وصف فلاح و اتّصاف به این پیروزی را دلالت کند. چون شخص مفلح از مکائد نفس و شیطان در امان است. مفلح کسی است که مراتب ظفر و فوز به مطلوب برایش منفتح و گشاده است.
* فلاح به معنی رستگار و افلاح یعنی رستگار شدن و مفلح یعنی رستگار که اسم فاعل است برای شخصی که به خاطر اعمال نیک، پیروز و کامیاب میشود.
* در سورۀ آلعمران آیۀ ۱۰۴ خداوند میفرماید: «و باید از میان شما گروهی مردم را به نیکی دعوت کنند و به کار شایسته وادارند و از زشتی بازدارند و آنان همان رستگاراناند.»
پس دعوتکنندگان به خیر و معروف و نهی از زشتی، هم خود به فلاح میرسند و هم دیگران را به کامیابی میرسانند.
* «ای کسانی که ایمان آوردید! ربا را با سود چندین برابر مخورید و از خدا پروا کنید، باشد که رستگار شوید.» (آلعمران: ۱۳۰) یعنی کسی که به رباخواری مشغول است فلاح نصیب او نخواهد شد، اموالی که با سود همراه است همهاش آتش میشود و درون رباخوار را میسوزاند و دیگر جایی برای رستگاریاش باقی نمیماند مگر ترک رباخواری کند و تقوا بورزد آنگاه امید فلاح برایش خواهد آمد.
* در بسیاری از آیات، جملۀ «شاید رستگار شوید» آمده است که دلالت دارد بر اینکه باید شرایط جمع باشد تا تحقّق فلاح شود؛ و صرف گفتاری یا عمل جزئی دلیل تام و کامل بر رسیدن به مقصود و هدف نیست. در سورۀ آلعمران آیۀ ۲۰۰ میفرماید: «ای کسانی که ایمان آوردهاید! صبر کنید و ایستادگی ورزید و مرزها را هم نگهبانی کنید و از خدا پروا نمایید امید است که رستگار شوید.» پس صبر بر مشقّت و بلاء یا صبر بر ترک معصیت، مقاومت در برابر دشمن و بودن در سرحدات مملکت اسلامی بهعنوان پاسداری از آن و ریشه کردن تقوا، اگر همۀ اینها مصداق واقعی خود را نمودار کرد آنگاه امید رستگاری خواهد آمد.
* چیزهایی که جنبۀ محرّمی دارد، مانند خمر و قمار و پرستش بت و زنا، لواط، خوردن گوشت خوک و… مانع فلاح میشوند، چون اینها یا از غلبۀ هوای نفس است یا از وسواس شیطان. مگر کسی که توبه کند و اجتناب ورزد و شیوۀ تقوا را پیشه کند تا توفیق کامیابی نصیب او گردد.
* پیامبر وقتی مبعوث به رسالت شد فقط یکچیز میفرمود: «لاالهالاالله بگویید تا رستگار شوید.» پس نفی معبودهای باطل و اثبات معبود واقعی برای اسلام و ایمان، کافی است. چون اسلام فرامین آن ابلاغ شد، از نماز و روزه و تقوا و ترک شراب و ربا و مانند اینها فلاح، از تنهایی به درآمد و شرایط آن برای رسیدن به کامیابی، لازمۀ رستگاری شد.
* حضرت یوسف علیهالسلام فرمود: «پناهبرخدا، پروردگارم به من جای نیکو داده است، قطعاً ستمکاران رستگار نمیشوند.» (یوسف ۲۳)
پس ظالم، نه خودش رستگار میشود و نه ظلمش کسی را به نیکوکاری میرساند.
* واژۀ مفلح از ریشۀ فلاح است و معنای اصلی مادۀ فلح چیزی است که لازمۀ آن رهایی از شرور و دستیابی به خیر و صلاح است و با این دو قید، از مادّۀ نجات، ظفر و صلاح امتیاز مییابد. در زبان فارسی از فلاح به پیروزی و رستگاری تعبیر میشود، البتّه مُفلح انسانی است که با رنج و تعب به مقامی رسیده باشد نه بدون رنج. (تسنیم ۲/۲۰۷)
* انسان سالک تا نفس و قوای نفسانی خود و همچنین سود و زیان و فجور و تقوای آن را نشناسد نمیتواند بر اصلاح و تهذیب آن اقدام کرده و در راه سیر و سلوک گام بردارد. همانگونه که فلّاح برای رویانیدن درخت و گیاه، نخست زمین را شخم میزند و علفهای هرز را ریشهکن میکند و سنگ و خاشاک آن را برطرف میسازد و سپس بذرافشانی میکند. همچنین کسی میتواند فلّاح و مُفلح موفّقی در تزکیۀ خود باشد که از هوای نفس به رهد و هویت خویش را بارور کرده و به کمال برسد. (تسنیم ۷/ ۱۰۱)
* خداوند سبحان تزکیۀ روح یاد حق و نماز را زمینه فلاح و رستگاری میداند. «قَدْ إفْلَحَ مَنْ تَزَکّیٰ وَ ذَکَرَ اسْمَ رَبِّه فَصَلّٰی» (اعلی ۱۵-۱۴)
کسی که زمین را کندوکاو و آبیاری میکند تا بذر را شکوفا ساخته و آن را از پوسیدگی رهایی بخشد به فلّاح موسوم است و بر این اساس مُفلح کسی است که بذر توحید و فطرت را در مزرعۀ دل شکوفا کرده، آن را به ثمر میرساند. (سیرۀ رسول اکرم در قرآن ۹/۳۳۹)
* مُفلح: از فلاح است به معنای شخم کردن و با سختی عبور نمودن و رستگار شدن. پس کسی که میخواهد به مقام مفلحون برسد باید از مشکلات عبور کند تا به کامیابی دارَین برسد. در واقع هر نوع خیری مفلح را قریب به مقصود او میکند. در واقع مفلح، ظافر است به آنچه طلب میکند، البتّه شرطش آن است که قلبش پاک بوده و به تهذیب نفس پرداخته باشد و الّا مفلح حقیقی نیست، اگرچه ظواهر شریعت را به لقلقۀ زبان و صورت اعمال را بدون سیرت آورده باشد.
* اگر اهل بهشت مفلحاند به خاطر فوز به ابدی بودن آنها در جنّت است و در دنیا همۀ خیر برای آنها باز بوده است و در آخرت به نجات حقیقی و همیشگی دست مییابند.
* آنچه در تفسیر دربارۀ حزبالله که مفلح هستند (مجادله: ۲۲) آمده است، معلوم میگردد شیعیان علی بن ابیطالب که کارهایشان بر رضایت خدا و رسول است مفلح در دنیا و آخرت هستند.
* «…فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوٰازیٖنُهُ فَأولٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ: در آن روز قیامت سنجش اعمال درست است پس هر کس میزانهای عمل او گران باشد آنان خود رستگاراناند». (اعراف: ۸)
پس میزان در مفلح بودن، سنگینی اعمال نه سبکی آن است.
* «…وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهٖ فَأولٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (حشر: ۹) هر کس از خسّت نفس خود مصون ماند ایشاناند که رستگاراناند.»
یعنی شیطان و نفس، به بُخل امر میکند و کسی که صفت سخاوت وجود ملکۀ نفس او شد پس مفلح خواهد بود. آفت نفس و عدم فلاح مربوط به بخل میشود.
پروین اعتصامی میگوید:
آنکس که از این چاه ژرف تیره **** با سعی و عمل رست، رستگار است
* در عشقهای مجازی نوعاً کار به فلاح کشیده نمیشود به خاطر آنکه میزان در عشق، به اعتبار و مجاز است، لذا بعد، دستخوش آسیب و آفت میشود.
هر دلی کو اسیر عشقی شد **** نیست او را دگر امید فلاح (ملّا محسن فیض کاشانی)
* کار بر اساس تقوی باشد به فلاح رسد و این نیست مگر به عمل که پارسایان همّتشان به میزان است و آن چون بر قاعدۀ صواب باشد به نتیجه برسد.
* مِدارِ کارِ تو در ملک هست بر تقویٰ **** فلاح یابد هر کو نهاد پای گرد عمل (سدیدالدین عوفی)
قصد ما سترست و پاکیّ و صَلاح **** در دوعالم خود بدان باشد فلاح (مثنوی ۴/۲۰۰)
* منظور ما عفت و پاکدامنی و وارستگی است، زیرا همین اوصاف پسندیده است که در دنیا و آخرت سبب رستگاری و نجات آدمی میشود.