مقام ولایت
۱- اشاراتی به معانی:
ولایت: سرپرستی؛ دوستی؛ حکومت کردن؛ رهبری.
ولی: محب و دوستدار؛ مرشد؛ وصی؛ سرپرست.
مولی: مالک و سرور؛ بنده آزاد شده.
ولیالله: دوست خدا؛ بنده نیک خدا؛ ولی خدا.
۲- اشاراتی از قرآن:
۱- يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ… : ای کسانی که ایمان آوردهاید! خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیای امر خود را نیز فرمان برید… (نساء، ۵۹)
۲- إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ: ولیّ شما تنها خدا و پیامبر اوست و کسانی که ایمان آوردهاند؛ همان کسانی که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند. (مائده: ۵۵)
۳- اشاراتی از احادیث:
۱- پیامبر صلیالله علیه و آله: «سه خصلت از صفات اولیای خداست: اعتماد کردن به خدا در هر کاری و بینیاز شدن بهواسطۀ او از هر چیزی و نیازمندی به او در هر چیزی.» (بحارالانوار، ۱۰۳/۲۰/۲)
۲- پیامبر خدا به نقل از جبرئیل فرمود: خداوند متعال میفرماید: «هر که دوست مرا خوار سازد، به مبارزۀ با من برخاسته است.» (بحارالانوار، ۷۰/۱۶/۸)
۳- امام علی علیهالسلام: «دوستان خدا بیش از همۀ مردم به یاد او هستند و در شکرگزاری از او مداومت بیشتری نشان میدهند و بر بلای او شکیباترند.» (غررالحکم، ۳۵۷۱)
۴- امام علی علیهالسلام: «خداوند تبارکوتعالی …. دوست خود را در میان بندگانش پنهان نگه داشته است. بنابراین هیچیک از بندگان خدا را حقیر مشمارید؛ زیرا ممکن است که او دوست خدا باشد و تو ندانی.» (الخصال، ۲۰۹/۳۱)
۵- امام علی علیهالسلام در وصف دنیا فرمود: «خداوند راضی نشده که دنیا را پاداش دوستان خود و کیفر دشمنانش قرار دهد.»
۶- زکریا علیهالسلام فرزند خود، یحیی علیهالسلام را پیوسته غمگین و گریان و در خود فرو رفته میدید. عرض کرد پروردگارا! من از تو فرزندی خواستم که از او بهرهمند شوم و تو فرزندی روزیام کردی که از او سودی نمیبرم؟ فرمود: تو ولیّی خواستی و ولیّ جز چنین نباشد. بیگناهان آماج بلاها هستند. (تنبیه الخواطر، ۱/۸۶)
۷- امام صادق علیهالسلام: «دوستان خدا از همان زمانی که خداوند آدم علیهالسلام را آفرید، همواره در ضعف و اقلیت بودهاند.» (بحارالانوار، ۶۸/۱۵۴/۱۰)
۸- پیامبر خدا صلیالله علیه و آله در پاسخ به سؤال از دوستان خدا فرمود: «کسانی که هرگاه دیده شوند خدا به یاد آورده شود.» (الدر المنثور، ۴/۳۷۰)
۹- امام علی علیهالسلام: «تقوای الهی، دوستان خدا را از حرامهای او باز داشت و ترس از او را با دلهایشان پیوند داد.» (نهجالبلاغه، خطبه ۱۱۴)
۱۰- امام صادق علیهالسلام: «دوستان خدا خاموشی میگزینند و خاموشی آنها ذکر خداست و مینگرند و نگاهشان عبرت است و سخن میگویند و سخنانشان حکمت است و راه میروند و راه رفتنشان در میان مردم مایۀ برکت است. اگر نه این بود که اجلهایشان نوشته شده است، از ترس عذاب و شوق ثواب (لحظهای) جانهایشان در کالبدهایشان قرار نمیگرفت.» (الکافی، ۲/۲۷۳/۲۵)
۴- نکتهها:
* ولایت و مشتقات آن به معنای سرپرستی، مالکیت تدبیر و صاحباختیار بودن از واژههای پر استعمال قرآن کریم است. ولایت گاهی اشاره به فعل خداست که در این صورت عین توحید و یکی از اسماء و صفات خداوند است. این نوع ولایت تکوینی و رابطۀ علت و معلولی بین خالق و مخلوق است، منحصر به خداست، ازآنجاکه ولایت خداوند ذاتی است، بنابراین ولایت برخی از پیامبران و ائمۀ معصومین، ظهور و تجلی ولایت خداست. ولایت گاهی نیز تشریعی، یعنی قراردادی و اعتباری است و به معنای قانونگذاری در جهان خلقت است. این ولایت نیز متعلق به خداوند دانسته شده است.
* ولایت گاهی بر فعل انسان است که در این حالت، از سنخ ولایت تشریعی است. این نوع ولایت در فقه موردبررسی قرار میگیرد و شامل ولایت بر محجوران و ولایت بر نخبگان جامعه یا ولایتفقیه میشود.
* قرآن کریم از برخی پیامبران مانند پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله و حضرت ابراهیم علیهالسلام نام برده است که علاوه بر مقام نبوت، مقام ولایت را نیز دارند. (۱) و هیچ آیهای از قرآن صراحتاً به این موضوع که آیا هر پیامبری، مقام ولایت هم دارد یا نه، نپرداخته است و علمای شیعه در پاسخ به این پرسش دو دسته هستند:
۱- مقام نبوت همتراز مقام ولایت نیست. (۲) شیخ طوسی معتقد است پیامبران تنها با داشتن مقام پیامبری لزوماً ولایت و تصرف در امور ندارد، بلکه انبیای خاصی ولایت داشتند (۳)، شیخ مفید، شیخ طوسی را مطابق با نظر بیشتر علمای شیعه میداند. (۴)
۲- مقدس اردبیلی تفاوت چندانی بین نبی و امام قائل نیست و گوید تنها تفاوت آنها در مورد وحی است که به ولیّ یا امام وحی نمیشود. (۵)
* واژۀ ولایت فقط دو بار در قرآن آمده (در آیۀ ۷۲ سورۀ انفال و آیۀ ۴۴ سورۀ کهف)، که در هر دو آیه به صورت ولایت استفاده شده و برخی معتقدند که بین وَلایت و وِلایت فرقی نیست و هر دو واژه به معنای نزدیک بودن و سرپرستی هستند؛ اما برخی عنوان کردهاند که وَلایت به معنای ربوبیت، محبت، نصرت، موالات و صله است و وِلایت به معنای تولیت و سلطنت است و همچنین وَلایت، متعلق به خالق و وِلایت، متعلق به مخلوق است. (۶)
و علامه طباطبایی معتقد است که ولایت در قرآن کریم به معنای محبت نیست بلکه به معنای مالکیت تدبیر و سرپرستی است. (۷) و آیۀ ۵۵ سورۀ مائده که از مهمترین دلایل اثبات امامت حضرت علی علیهالسلام است به آیۀ ولایت مشهور است و در برخی روایات، ولایت شرط قبول دیگر اعمال عنوان شده است. (۸) و آن مقداری که رسول خدا صلیالله علیه و آله به ولایت سفارش کردند به دیگر مسائل دینی سفارش نکردند. حضرت محمد صلیالله علیه و آله در روایات متعددی همچون روایت عشیره، روایت انس، روایت غدیر، روایت منزلت، روایت ثقلین، روایت سفینه و… به مسئلۀ ولایت اشاره کردهاند. (۹)
* ولیّ: عارف بالله را گویند که از خلق بریده و به حق رسیده باشد.
* ابوحفص را پرسیدند: ولیّ کیست؟ گفت آنکه به کرامات تأیید شود و خود از آنها پنهان باشد.(۱۰)
ولیّ از حال خود فانی و در مشاهدۀ حق باقی است؛ او را از خود خبری نیست و با غیر حق قراری نه. (۱۱)
* ولی را دو معنی است:
اول: فعیل به معنای مفعول، و او کسی است که حقتعالی متولی کار او باشد، چنانکه گفت: …وَهُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ (اعرراف: ۱۹۶) و یکلحظه او را به خویشتن باز نگذارد.
دوم: فعیل به معنای فاعل و آنچنان است که بنده به عبادت و طاعت حق سبحانه و تعالی قیام نماید بر دوام، و عبادت او بر توالی باشد، که هیچگونه به معصیت آمیخته نباشد.
و این هر دو صفت واجب بود تا ولیّ، ولیّ باشد، و واجب بود ولیّ را قیام نمودن به حقوق حق سبحانه و تعالی، بر استقصا و استیفاء تمام، و دوام نگاهداشت خدای او را در نیک و بد. (۱۲)
* گویند ابراهیم ادهم به مردی گفت: خواهی تو از جملۀ اولیاء باشی؟ گفت: خواهم. گفت: اندر هیچ چیز دنیا رغبت مکن و نه اندر آخرت و با خدای گرد؛ و نفس خویش فارغ دار وی را، و روی بدو کن تا بر تو اقبال کند و تو را ولیّ خویش کند. (۱۳)
* ولیّ آن کس بود که تولی کند به حق؛ و متابعت نماید امر او؛ حقتعالی محافظت نماید او را از عصیان و نگاه دارد او را از خذلان تا برساندش در کمال به درجۀ رجال.
* به خدا تولیت سزا باشد
متولی ما خدا باشد (۱۴)
* نور حق ظاهر بود اندر ولی
نیکبین باشی اگر اهل دلی
غیر فهم و جان که در گاو و خر است
آدمی را عقل و جان دیگر است
باز غیر عقل و جان آدمی
هست جانی در نبی و در ولی (مثنوی مولوی)
* صفات ولیّ: سه خصلت از صفات اولیاء است، اعتماد کردن به خدا در هر چیز و بینیازی به او از هر چیز و بازگشت به او در هر چیز. (۱۵)
* شرایط ولیّ: ولی آن است که محفوظ بود، همچنان که از شرط نبی آن بود که معصوم بود، و هر کس که شرع بر وی اعتراض کند، او مغرور بود و فریفته. (۱۶)
علائم اولیاء: از بزرگی پرسیدند: به چه چیز شناسند اولیاءالله را در خلق؟ او گفت: به لطافت زبان، و حسن اخلاق و تازه رویی و سخای نفس و اندکی اعتراض و پذیرفتن عذر آن کس که عذر دهد به ایشان و تمامی شفقت در همۀ خلق، برِّ ایشان و فاجر ایشان. (۱۷)
* معروف کرخی گفت: علامت اولیاء خدای عزوجل آن است که فکرت ایشان اندیشۀ خدای بود و قرار ایشان با خدای بود و شغل ایشان در خدای بود. (۱۸)
* بزرگی گفت: علامت اولیای خدا ترس از جدایی از اوست، به علت شدت آنچه در دلهای آنهاست از ایثار برای او و شوق بهسوی او. (۱۹)
* ولیّ کامل: آن است که بهمقتضای: تخلقوا باخلاق الله، و به حکم: المحو فی الله و هو خلق الله، از افعال و صفات و ذات خود فانی باشد و باقی به افعال و صفات و ذات حق و محققانه تحقق یافته به اسم الولی، و الولی فان بالحق باق بالحق. (۲۰)
* ولیّ کامل مکمل: ولیای است که خود کامل باشد و هم بتواند دیگران را به کمال رساند.
اولیاء، ورثۀ بواطن انبیاءاند و علما، ورثۀ ظواهر و بعضی اولیای کامل مکمل ورثۀ ظواهر و بواطن.(۲۱)
ولیّ مطلق: ولی مطلق حق است. قال الله تعالی: اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا… (بقره: ۲۵۷)، …وَهُوَ الْوَلِيُّ الْحَمِيدُ (شوری: ۲۸). (۲۲)
ولیّ به ولایت خاصه: ولیّ به ولایت خاصه متخلق بود به اخلاق الهیه که اشارت است به فنای افعال و صفات، و تحقق ولیّ به ذات الهیه اشارت بود به فنای ولیّ مقید در ذات ولیّ مطلق …وَهُوَ الْوَلِيُّ الْحَمِيدُ (شوری: ۲۸). (۲۳)
* خاتم: در اصطلاح عبارت از کسی است که مقامات را طی کرده و به نهایت کمال رسیده باشد و به این معنی متعدد و کثیرند. (۲۴)
در خاتم رسالتی ای ختم انبیاء
همچون نگین به خاتم و چون نقش در نگین
تو بدر ازهری و همه انبیاء سها
تو مهر انوری و نجوماند مرسلین (اسرار)
* خاتم الولایة (خاتم الاولیاء): کسی است که صلاح دنیا و آخرت به وجود او به نهایت کمال رسد و نظام عالم به مرگ او مختل گردد؛ و او مهدی موعود در آخرالزمان است. (۲۵)
* چون نبوت مختتم گشت ولایت بی انضمام نبوت یعنی ولایت محض باقی ماند، و از لباس نبوت عاری شده به طریق سیر و سفر در مظاهر اولیاء ظاهر گشت و مثال نقطه سیاره دوری دگر کرد، یعنی در صور انبیاء با لباس نبوت دوری کرده بود و تبلیغ شرایع احکام نموده، در مظاهر اولیاء دوری دگر فرمود و بیان حقایق و اسرار نمود.
گه نبی بود و گهی دیگر ولی
گه محمد گشت و گاهی شد علی
در نبی آمد بیان راه کرد
در ولی از سرّ حق آگاه کرد
چون ظهور کمال بالقوه مبدأ در نشئۀ اخیر که منتهی است، میباشد فرمود:
ظهور کل او باشد به خاتم
بدو یابد تمامی هر دو عالم
یعنی: ظهور تمامی ولایت و کمالش به خاتم اولیاء خواهد بود، چو کمال حقیقت دایره در نقطۀ اخیر به ظهور میرسد و خاتم الاولیاء عبارت از امام محمدمهدی است که موعود حضرت رسالت است. (۲۶)
* از نظر ابن عربی دو نوع ختم ولایت وجود دارد:
۱- ختم ولایت عامه: به اعتقاد ابن عربی ختم ولایت عامه رسولی است که خداوند او را بهسوی خود برده، و در آخر زمان با مرتبۀ ولایت نازل میشود، و به شرع محمدی حکم میکند و به ظهور او ولایت تمام رسل و انبیاء پایان میپذیرد، و پس از وی ولیای ظاهر نمیشود. او از طبقۀ «افراد» و والاترین امت محمد صلیالله علیه و آله است، و او عیسی علیهالسلام است. (۲۷)
۲- ختم ولایت خاصه یا مقیده (که همان ولایت محمدیه است): که آن را به دو قسم تقسیم میکند. ولایت خاصۀ جزئیه و ولایت خاصۀ کلیه. (۲۸)
اما خاتم ولایت خاصۀ کلیه را با توجه به عبارات مختلف و قرائن و شواهد فراوان، حضرت حجة بن الحسن العسکری (عج) میداند؛ و نکته دیگر آنکه: گاهی مراد از خاتمیت در خاتمالاولیا، ختم زمانی است، یعنی آخرین ولیای که در روی زمین زیست مینماید و گاهی مراد از خاتمیت در ولایت، ختم رتبهای است یعنی سقف پایانی رتبه ولایی و ممکن است به حسب برخی شواهد و قرائن بتوان بین خاتم اولیای زمانی و رتبهای تفکیک قائل شد؛ یعنی پس از خاتم اولیا، ولیّ یا اولیای دیگر هم باشند.
* مدّعی: در اصطلاح کسی را مدعی گویند که بدون استحقاق، دعوی ولایت کند، یا منکر اولیای حق شود.
* ولایت، قیام عبد است به حق در حال فناء از خود، و ولیّ فانی است در حق و باقی به حق، لا جرم ولیّ مطلق آن بندۀ فانی را تربیت فرماید تا به غایت مقام قرب و تمکین برسد. (۳۵)
بندۀ پیر مغانم که ز جهلم برهاند
پیر ما هر چه کند عین ولایت باشد (حافظ)
* ولایت دو قسم است: عامّه و خاصّه. ولایت عامّه مشترک است میان همۀ مؤمنان و عبارت است از قرب به لطف حق و همۀ مؤمنان قریباند از لطف او چراکه اینها را از ظلمت کفر بیرون آورده به نور ایمان مشرف ساخته. قال الله تعالی: اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ… (بقره: ۲۵۷). و ولایت خاصه مخصوص است به واصلان از ارباب سلوک یعنی در مبتدیان و متوسطان از ارباب سلوک یافت نمیشود و عبارت است از فنای بنده در حق و بقای بنده به حق. فنای در حق سقوط شعور است از غیر و بقای به حق شعور است به حق با عدم شعور به غیر.(۳۶)
* ولایت مطلقه و مقیده: ولایت مطلقه آن صفتی است که من حیث هی هی حضرت الله را است: …وَهُوَ الْوَلِيُّ الْحَمِيدُ (شوری: ۲۸)، و مظهر آن در عالم مُلک عیسی علیهالسلام است که ختم ولایت به وی شود که بعد از وی ولی نباشد، آخریت به اولیت پیوندد، صفت به موصوف حقیقی خاص شود، و قیامت برخیزد.
و ولایت مقیّده هم صفتی است الهیه از آن روی که مستند است به انبیاء و اولیاء و قوام این مقیده به آن مطلقه است یعنی: فیضی است که از مطلق ولایت احدیت به اشخاص انبیاء و اولیاء فایض میگردد، و آن مطلقه کلیه در مقیدۀ جزئیه، به وجهی جزئی ظهور میکند، و ظهور این فیض در مقید به حسب مرتبۀ صاحب آن است. پس ولایت مقیدۀ محمدی اتم و اکمل ولایت سایر انبیاء و اولیاء باشد، چرا که او بهتر و مهتر همه آمد و نبوت همۀ انبیاء با ولایت ایشان در تحت نبوت و ولایت محمدی است، چون نور کواکب در تحت نور آفتاب.
و ولایت دیگر اولیاء مندرج است در تحت ولایت انبیاء، چراکه ایشان افضل و اکملاند از اولیاء. پس ولایت محمدی به نسبت با ولایت انبیاء بهمثابۀ مطلقه بود؛ و باز ولایت دیگر انبیاء به نسبت با ولایت اولیاء بهمثابۀ مطلقه بود و هر یک از این ولایت مطلقه و مقیدۀ محمدی و دیگر انبیاء مقتضی مظهری است که ختم آن مطلق و آن مقید در آن مظهر بود در عالم ملک. (۳۷)
* ولایت مطلقه را شمسیه و ولایت مقیده را قمریه نیز نامیدهاند.
* فرق بین ولایت و نبوت و رسالت: ولیّ را وجه واحدی است و بلا واسطه استفاضه میکند از حق. حیثیت نبوت بهوسیلۀ ملک از ملک مستفیض بود و از حیث ولایت بلا واسطه. اما رسول، این هر دو که گفتیم او راست و رسالتش وجهی است که با بشر دارد به ارسال کلمات الله.
و رسول جامع مراتب ثلاثه است، و ولایت او اعلی است از نبوتش و نبوت او از رسالتش، و هر رسولی نبی است و هر نبیای ولی، لا بالعکس.
و نبوت و رسالت منقطعه متناهیه، و ولایت باقیه دایمه غیر منصرفه در دنیا و آخرت؛ و نبوت نعت مخلوق است و ولایت صفت الهیه، این حادثه و آن قدیمه و ولایت بالاتر است از نبوت هرگاه در شخص واحد جمع شود.
دیگر نبوت متعلقه است به نشئۀ دنیاویه، و ولایت به نشئۀ اخراویه، و نبوت مقیده است و موقت، به استعداد هر قومی در هر عصری، و ولایت غیر موقت. (۳۸)
البته از جهتی دیگر رسول بالاتر از نبی و ولی است. زیرا کسی که رسول است مقامات ولایت و نبوت را پیشتر حائز شده است اما ممکن است کسی ولی و نبی باشد اما رسول نباشد، همچنان که ممکن است کسی ولی باشد اما نبی و رسول نباشد، بنابراین هر چند از نظر باطنی و رتبه هستی شناسانه مقام ولایت برتر از نبوت و رسالت است لکن از نظر حیازت مقامات، رسول از همه برتر و بالاتر میباشد. (۳۹)
* از نظر عرفا نبوت بر دو گونه است: یکی نبوت تشریعی یا نبوت خاصه که نبی پس از اتصال با عوالم غیب و دریافت خبر از طریق فرشتۀ وحی به تقنین و تشریع میپردازد و دیگری نبوت اِنبایی یا نبوت عامّه است که انسان به طریقی غیر از وحی متعارف، اتصال با عوالم بالا داشته و خبرهایی میگیرد اما دیگر تشریع و وضع و جعل قانون ندارد و در نبوت تشریعی با آمدن پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله خاتمه یافته، لکن انقطاع نبوت تشریعی، انقطاع نبوت اِنبایی را در پی ندارد و اتصال با غیب از طریق ولایت که باطن نبوت است و با ختم نبوت، خاتمه نمییابد، ادامه داشته و نبوت انبایی از مسیر ولایت استمرار مییابد. (۴۰)
* ولایت یکی از عناصر مهم معرفی شده، بهنحویکه سلوک الهی بدون ولایت معنا ندارد و به نظر بسیاری این ولایت ریشه در تعالیم پیامبر اسلام صلیالله علیه و آله و ائمه اطهار علیهالسلام دارد.
به نظر بسیاری از اهل تصوف ولایت جنبۀ باطنی دین و ملازم دوستی و نزدیکی بندگان به خداوند و بالعکس میباشد. باطن ولایت در عرفان گنجی مخفی است که مراتبی دارد که حقیقتش مجهول بوده چراکه نه قابلدرک است و نه صفتی و تعریفی دارد. (۴۱)
بالاترین مرتبۀ ولایت «مقام قرب» یا «مقام معیت قیومیه» خداوند است. این مقام زمانی حاصل میشود که عبد از نفس خود برای رسیدن به خدا عبور کند و آن را در راه خدا فنا کند. (۴۲)
برخی معتقدند این مقام مخصوص پیامبر صلیالله علیه و آله و ائمۀ معصومین علیهالسلام است اما برخی دیگر این را انکار کرده و معتقدند همۀ سالکان میتوانند به این مقام برسند. (۴۳)
* ولایت در اندیشۀ جامی به دو قسم عامّه و خاصّه تقسیم میشود؛ ولایت عامّه مشترک میان مؤمنان است، اما ولایت خاصّه مخصوص کسانی است که مراحل سلوک را طی کردهاند و به مراحل نهایی آن یعنی فنای در خداوند رسیدهاند. (۴۴) از منابع اهل تصوّف برداشت میشود که ولایت یک مقام اکتسابی است که انسان میتواند با طی مراحل سلوک و رسیدن به مقام فنا به آن دست یابد، این در حالی است که شیعیان معتقدند «ولی» را خداوند باید معین کند و ولایت مقامی است که اکتسابی نیست. (۴۵)
منابع:
۱) ولایتفقیه در حکومت اسلام، حسینی تهرانی، ج ۱، ص ۳۷
۲) همان، ص ۳۶
۳) الرسائل العشر، شیخ طوسی، ص ۱۱۱-۱۱۴
۴) جمعی از نویسندگان، امامت پژوهی، ص ۶۰
۵) همان، ص ۶۰
۶) جمعی از نویسندگان، امامت پژوهی، ص ۱۹۵
۷) ترجمۀ تفسیر المیزان، ج ۱۸، ص ۲۶-۲۷
۸) کافی، کلینی، ج ۱، ص ۱۸۳
۹) امام شناسی، حسینی تهرانی، ج ۲، ص ۲۰۶
۱۰) طبقات، سلّمی، ص ۱۱۱
۱۱) کشاف اصطلاحات الفنون، ص ۱۵۲۸
۱۲) ترجمۀ رساله قشیریه، ص ۴۲۶
۱۳) ترجمۀ رساله قشیریه، ص ۴۳۰
۱۴) رسائل شاه نعمتالله ولی، ج ۴، ص ۳۵
۱۵) طبقات، سلّمی، ص ۱۰۱
۱۶) ترجمۀ رساله قشیریه، ص ۴۲۷
۱۷) طبقات، پیر هرات، ص ۳۱۲
۱۸) تذکرة الاولیاء، عطار، ص ۳۲۷
۱۹) طبقات، سلّمی، ص ۴۳۶
۲۰) رسائل شاه نعمتالله ولی، ج ۲، ص ۱۹
۲۱) رسائل شاه نعمتالله ولی، ج ۳، ص ۱۳۸
۲۲) رسائل شاه نعمتالله ولی، ج ۳، ص ۱۴۷
۲۳) رسائل شاه نعمتالله ولی، ج ۳، ص ۱۴۷
۲۴) کشاف اصطلاحات الفنون، ص ۴۵۴
۲۵) رسائل شاه نعمتالله ولی، ج ۴، ص ۱۵۹
۲۶) شرح گلشن راز، لاهیجی، ص ۳۱۵
۲۷) فتوحات مکیه، ج ۲، ص ۵۱
۲۸) فتوحات مکیه، ج ۱، ص ۳۹۷
۲۹) طبقات، پیر هرات، ص ۲۴۳
۳۰) طبقات، سلّمی، ص ۲۹
۳۱) طبقات، سلّمی، ص ۲۸۰
۳۲) طبقات، پیر هرات، ص ۴۹۰
۳۳) طبقات، سلّمی، ص ۵۸۰
۳۴) طبقات، پیر هرات، ص ۴۷۱
۳۵) رسائل شاه نعمتالله ولی، ج ۴، ص ۳۶
۳۶) کشاف اصطلاحات الفنون، ص ۱۵۲۹
۳۷) نصوص الخصوص، بابا رکنای شیرازی، ص ۲۰۸
۳۸) رسائل شاه نعمتالله ولی، ج ۲، ص ۱۸
۳۹) شرح فصوص الحکم، ص ۴۵
۴۰) شرح فصوص الحکم قیصری، ص ۳۰۸، همراه با تلخیص مطلب
۴۱) عقیق ولایت، لاریجانی، ص ۳۷
۴۲) جرجانی، تعریفات، ص ۳۲۹
۴۳) عبداللهی، ناجی، نگرشی تحلیلی بر مفهوم ولایت در تصوف و عرفان اسلامی، ص ۸۰-۸۶
۴۴) جامی، نفحات الانس من حضرات القدس، ص ۳۰۱
۴۵) عبداللهی، ناجی، نگرشی تحلیلی بر مفهوم ولایت در تصوف و عرفان اسلامی، ص ۸۴