وبلاگ

مقام نشاط

۱- اشاراتی به معانی:

نشاط: شادی.

طرب: شادمان گردیدن؛ شاد شدن.

فرح: شاد شدن، مسرور گردیدن.

سرور: خوشحال گشتن؛ شادمانی.

۲- اشاراتی از قرآن:

۱- فَوَقَاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذَٰلِكَ الْيَوْمِ وَلَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَسُرُورًا: پس، پروردگارشان از شرّ آن روز، نگاهشان داشت و شادابی و شادمانی بخشید. (انسان: ۱۱)

۲- وَيَنقَلِبُ إِلَىٰ أَهْلِهِ مَسْرُورًا: و به‌سوی خانوادۀ خود شادمان بازمی‌گردد. (انشقاق: ۹)

۳- اشاراتی از احادیث:

۱- امام علی علیه‌السلام: «شادی، انبساط روح می‌آورد و نشاط‌انگیز است؛ غم، گرفتگی روح می‌آورد و انبساط را در هم می‌پیچد.» (غررالحکم، ۲۰۲۳ و ۲۰۲۴)

۲- امام علی علیه‌السلام: «هر شادمانی، به همان اندازه تلخ‌کامی در پی دارد.» (غررالحکم، ۴۲۵۵)

۳- امام علی علیه‌السلام: «برای شادی جز از نرم‌خویی یاری نتوان گرفت.» (مطالب السؤول، ۵۰)

۴- پیامبر خدا صلی‌الله علیه و آله: «هرکه اندوهی از اندوه‌های دنیا را از برادر مؤمن خود بزداید، خداوند هفتاد اندوه از اندوه‌های آخرت را از او بزداید.» (بحارالانوار، ۷۴/۳۱۲/۶۹)

۵- امام سجاد علیه‌السلام: «خداوندا، دلم را شاد گردان و از هر غم و اندوه و پریشانی‌ام گشایش و رهایی‌بخش.» (مصباح المتهجد، ج ۲، ص ۵۹۵)

۶- امام صادق علیه‌السلام: «برای روزه‌دار دو شادی و خوشحالی است، یک شادی در وقت افطارش و شادی دیگر هنگام ملاقات با پروردگارش.» (الکافی، ج ۴، ص ۶۵)

۷- پیامبر صلی‌الله علیه و آله: «مؤمن، شوخ‌طبع و بذله‌گو و منافق، بد خو، ترش‌رو و خشم جو است.» (تحف العقول، ص ۴۹)

۸- امام حسین علیه‌السلام: «من کشتۀ گریه‌ام، در اندوه به شهادت رسیدم و سزاوار و شایستۀ خداوند است که هر اندوهگینی را که به زیارت من می‌آید، با دلی شاد و خوشحال به اهلش بازگرداند.» (کامل الزیارات، ص ۱۰۹ – ثواب الاعمال، ص ۹۸)

۹- امیر مؤمنان علیه‌السلام: «به‌راستی که خداوند نگریست و ما را برگزید و شیعیان ما را برای ما برگزید که ما را یاری کنند و به شادی ما شادمان و به اندوه ما اندوهگین شوند.» (تحف العقول، ص ۱۲۳)

۱۰- امیر مؤمنان علیه‌السلام: «این دل‌ها همانند بدن‌ها خسته و افسرده می‌شوند و نیازمند استراحت‌اند. در این حال نکته‌های زیبا و نشاط‌انگیز برای آن‌ها انتخاب کنید.» (نهج‌البلاغه، حکمت ۹۱ و ۱۹۷)

۴- نکته‌ها:

* مرحوم کلینی در آغاز کتاب «کافی» حدیثی از امام صادق علیه‌السلام آورده است که حضرت ۷۵ لشکر برای عقل و ۷۵ لشکر هم برای جهل برشمرده‌اند که فرح و شادی را جزو لشکریان عقل و حزن و اندوه را جزو لشکریان جهل، نشاط را از جنود عقل و کسالت را از جنود جهل می‌دانند. (۱)

* خیلی از بیماری‌های جامعه اعم از سردردها، ناراحتی‌های مفاصل، اعصاب، قلبی، مغزی، استخوانی و عصبی و… در خیلی از بیماران مربوط به بی‌نشاطی می باشد. از رسول خدا صلی‌الله علیه و آله نقل شده که فرمودند: «هرکه غصه‌اش افزون شود، جسمش بیمار گردد.»

از امیر مؤمنان علیه‌السلام نقل شده که فرمودند: «اندوه، نیمی از پیری است.» (۲)

* منظور از آیۀ ۷۶ سورۀ قصص که می‌فرماید: «شادمان مباش که خداوند شادی کنندگان را دوست ندارد»، با قارون می‌باشد که پول و ثروت نامشروع فراوانی به دست آورده بود و به آن می‌بالید و آن را مایۀ فخرفروشی به دیگران و فساد در روی زمین قرار داده بود و نیز منظور از آیۀ ۸۲ سورۀ توبه که می‌فرماید: «فَلْيَضْحَكُوا قَلِيلًا وَلْيَبْكُوا كَثِيرًا…: پس باید کم بخندند و بسیار بگریند…» با منافقین می‌باشد که به مخالفت با رسول خدا صلی‌الله علیه و آله برآمدند و نه‌تنها خودشان در جهاد شرکت نمی‌کردند بلکه مردم را تشویق می‌کردند که پیامبر خدا را در جنگ‌ها همراهی نکنند. پس این آیه دربارۀ جهنمی‌هاست که باید زیاد گریه کنند و کم بخندند.

* بعضی از اندوه‌ها سازنده می‌باشد آنجا که اندوه برای آخرت و یا در برابر گناه و یا حزن در مصائب اهل‌بیت علیهم‌السلام باشد، اندوه سازنده است.

* سید بن طاووس در مقدمۀ کتاب لهوف خود می‌فرماید: «اگر ما در دنیا نبودیم و اهل دنیا رسم و عادتشان بر این بود که در مصائب باید گریه و عزاداری کنند، و اگر نبود امتثال امر و دستور سنت و کتاب که باید در چنین مواردی لباس عزا و مصیبت بپوشیم، از آن جهت که پیشوایان هدایت ما، توسط ارباب ضلالت و گمراهی به فیض شهادت نائل آمده‌اند و سیاه‌پوشی ما به خاطر تأسف از دست دادن این سعادت بزرگ و دریغ و افسوس از نائل نشدن به چنین شهادتی است، جا داشت که در مقابل این نعمت بزرگ و وصال به‌حق، لباس‌های شادی و سرور بر تن کنیم و شادمانی نماییم. ولی چون در پوشش لباس مصیبت و عزا، رضایت و خشنودی حضرت حق و رضایت و علاقۀ بندگان نیکوکار و صالح نهفته است، پس جامۀ ماتم به تن می‌کنیم و با فرو ریختن اشک‌های چشم انس و عادت می‌یابیم.»

پس در مصائب اهل‌بیت علیهم‌السلام از جنبۀ خلقی و ظاهری باید محزون بود؛ و گاهی مصائبی بر انسان وارد می‌شود که حزن بر انسان عارض می‌شود و این بر اساس فطرت و طبیعت است که این هم ناپسند نمی‌باشد. مثل آنجا که پیامبر صلی‌الله علیه و آله در موقع جان دادن فرزند خردسالش ابراهیم، اشک از چشمانش سرازیر شد (۳) که پیامبر هم بر اساس همان جنبۀ خلقی و بشری و مردمی خود، محزون شد و این حزنش به نارضایتی پروردگار نمی‌انجامد. چراکه پیامبر صلی‌الله علیه و آله آکنده از رأفت و مهر و عاطفۀ انسانی است و برای همین غمگین گشت و اشک ریخت.

* طرب، انس است با حق‌تعالی و سرور دل در آن. (عراقی)

* انگیزه‌های طرب در محب زیادند و اصل همۀ آن‌ها راستی و صدق در شهود جمال است. زمانی که به او انس می‌گیرد و بر او شواهدی از زیادی قرب وارد می‌شود، به نعتی که صبح صفت در وجه او تبسم می‌کند، و بر این قاعدۀ طرب محب به علت مشاهده بروز می‌کند، و به‌جایی می‌رسد که می‌خواهد از فرح و طرب وصل پس از فصل پرواز کند.

خدای تعالی فرمود: «…فَبِذَٰلِكَ فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيْرٌ مِّمَّا يَجْمَعُونَ: و به این «فضل و رحمت حق» شاد و خرم باشند که فضل خداوند از آنچه در دنیا جمع می‌کنند بهتر است.» (یونس: ۵۸)

عارفی گفت: طرب دریافت قلب است، از پرتو شعاع جمال به صفت رضا، و مباشرت با برطرف شدن انکار و برانگیخته شدن شیرینی مستی در روح از طریق معرفت. (۴)

حضرت استاد آیت الحق کشمیری(ره) می‌فرمودند: «ذکر را باید با طرب گفت نه با کسالت.»

طرب، وصول را گویند به مقام انس و حالات قدس.

وقت طرب خوش یافتم آن دلبر طناز را
ساقی بیار آن جام می مطرب بساز آن ساز را (مرآت عشاق)

* رقّت و سبک‌باری است که از شدت اندوه و یا شادی بر انسان عارض می‌شود. (تعریفات جرجانی)

* شیخ روزبهان فرماید: هرگاه فطرت خاکی با فطرت افلاکی مطابقت پیدا کند و متجانس شوند و نور غیب از شهود تجلی در آینۀ عقل افتد و روح به پذیرش حق از حق توسط فرستاده‌های وارد و خطاب و گشوده شدن درهای اسرار و انوار عارف شود، و پنهانی‌های لطائف ظهور صفات را درحالی‌که در مقام رجا و یقین قرار دارد بنگرد، هر زمان مقام ناآشنایی را ادراک کند، با بال‌های شوق و عشق پرواز می‌کند و با اهلیت پیدا کردن با غیب به نشاط می‌افتد و این نفحه‌ای است از مقام شوق.

عارفی گفت: نشاط صدیقین از ادراک آنان است فیض ادراک حق ایشان را در هنگام وقوع هر امتحانی و یاد دادن به آن‌ها است دوام بقاء قدیم را درحالی‌که حضور زمان در سرمدیت او داخل نمی‌شود، این حال موجب پرورش بقای ایشان با حق بدون زوالی و ملالی است. (۵)

* دلگشای: صفت فتاحی را گویند در مقام انس و دل. (عراقی)

خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست
گشاد کار من اندر کرشمه‌های تو بست (حافظ)

دلگشایی مقام جمعیت را گویند و آن کمال سعت و احاطۀ دل است بر جمیع مراتب تجلیات بر وجهی که وحدت قادح کثرت و کثرت ساتر وحدت نباشد.

مقام دلگشایش جمع جمع است
جمال جان فزایش شمع جمع است (مرآت عشاق/گلشن راز)

دل‌خوشی بی دلگشایی مانده‌ام
غمکشی بی غمگساری مانده‌ام (حافظ)

* هیجان: توفان (آرزومندی) سرّ است به عالم نور غیب. (۶)

محب صادق پیوسته در شبکۀ کشش حق قرار دارد، به سبب کشف شدن سرّ غیب در سرّش و شهود روح او در مشاهدۀ قرب، سرّ او در هیجان است. چون مرید آغاز مشاهده کند، از شوق به زیادتی، دریاهای هیجانش را امواج فراگیرد.

هیجان وصف محبان است آنگاه‌که مجذوب باشند، چون واصل شوند هیجان آن‌ها فرونشیند.

عارفی گوید: هیجان بلند شدن آتش‌های محبت پس از کشف جمال محبوب است. (۷)

* سرور: شادی دلی را گویند، که در آن نور حق و عیش مدام باشد.

هرگاه روح شیفته، عاشق عروس تجلی شود و وارد باغ قدس گردد، به شناخت پذیرش و گزینش خود از سوی حق در ازل مسرور می‌شود؛ و هر زمان که انوار جمال برای وی کشف می‌گردد از حق به‌حق بر حق سرور پیدا می‌کند.

عارفی گفت: سرور عارف از شناخت دوام دیمومیت است. (۸)

پیر هرات فرماید: میدان نود و چهارم سرور است. از میدان مکاشفه میدان سرور زاید. قوله تعالی: …فَبِذَٰلِكَ فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيْرٌ مِّمَّا يَجْمَعُونَ. (یونس: ۵۸)

جمله شادی‌ها سه‌اند: یکی شادی حرام است و یکی شادی مکروه و یکی شادی واجب.

آنچه حرام است به معصیت شاد بودن است و آن این است که قوله تعالی: …لَا تَفْرَحْ  إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ. (قصص: ۷۶) – …إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ (هود: ۱۰)

و آنچه مکروه است به دنیا شاد بودن است و این است که گفت، قوله تعالی: …وَفَرِحُوا بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا… (رعد: ۲۶) – …وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ…. (حدید: ۲۳)

و آنچه واجب است شادی است به حق. و آن آنست که گفت: …فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُم بِهِ… (توبه: ۱۱۱)

اما شادی به حرام: بدان دل بمیرد؛ و پی ببرد؛ و دوست دشمن کند. و اما شادی مکروه: از آن آبروی کاهد؛ و فتنه افزاید؛ و عمر تاوان آید.

و اما شادی واجب سه شادی است: شادی مسلمانی: که پند برگرفت، و در گشاد، و بار داد، و دیگر شادی منت است: که از عتاب آزاد کرد، و از بهشت رها کرد، و به حقیقت شاد کرد. سیم دوستی است: که مرد را انس داد بی خلق، و توانگری بی گنج، و عزّ داد بی سپاه.

سرور یعنی بشارت گرفتن جامع؛ و آنان از فرح صاف‌تر است زیرا فرح‌ها، شاید آمیخته با حزن‌ها باشد و از اینجاست که قرآن در چند جا بیارد این اسم را دربارۀ فرح‌های دنی؛ و آمده است نام سرور در دو جا در قرآن دربارۀ آخرت و در این باب آن را  سه درجه است:

۱-  درجۀ نخستین سور ذوق است که سه حزن را از میان بردارد. حزنی که از خوف انقطاع میراث ماند؛ و حزنی که آن را تاریکی جهل انگیزاند؛ و حزنی که آن را وحشت تفریق به میان آرد.

۲- درجۀ دوم سرور مشاهده است. که از علم پرده بردارد و بندهای تکلف را بشکند و کهتری‌های اختیار را نفی کند.

۳- درجۀ سوم سرور سماع اجابت است: و آن سروری است که آثار وحشت (دوری) را محو نماید، و مشاهده را دق‌الباب کند و روح را بخنداند. (۹)

* روزگاری است که سودای بتان دین من است

غم این کار، نشاط دل غمگین نیست (حافظ)

* ضحک (خندیدن) در صفات اظهار رضوان اکبر است به وصف بشر در جمال قدم مشاهدان قدم را، لکن تلبیس تجلی است. (۱۰)

آنکه ناوک بر دل من زیر چشمی می‌زند
قوت جان حافظش در خنده زیر لب است (حافظ)

* فرح، انبساط دل را گویند به توارد فیض قدسی و واردات صحبت انسی بعد از احتباس قوای ظاهر.

کنون که می‌دمد از بوستان نسیم بهشت
من و شراب فرح‌بخش و یار حور سرشت (مرآت عشاق- حافظ)

* طرح اثقال کون است از مشهد سرّ. (۱۱)

* شیخ روزبهان فرماید: فرح از مقامات محبّان است.

اصل این مقام از رؤیت جمال حق و علم به بقا و دوام دیمومیت اوست و استماع لطایف خطاب حق در حجله‌های انس از نور قدس است، جایی که روشنی عطایا و نعمت‌های حق ظاهر می‌گردد و چون کشف جمال برای او زیادت شود بر انس وی به خدای افزوده می‌گردد؛ و چون انس افزوده شود فرح به آن زیادت می‌گردد. خدای تعالی گفت: …فَبِذَٰلِكَ فَلْيَفْرَحُوا… (یونس: ۵۸) و همۀ این‌ها از نتایج محبت است. پس فرح از شرایع محب است و آن از احکام محبت که محل توحید است و معرفت تقدیم احسان حق و پیشی داشتن رحمت او بر غضبش در حق محبان صادق ناشی می‌شود و چگونه فرح پیدا نکند به خدا، کسی که حق برای او در لباس حسن و جمالی ظاهر می‌گردد که دل‌های محبان را به طریق فرح و سرور برای همیشه برمی‌انگیزد.

عارفی گفت: فرح نشاط روح به لطایف فتوح است. (۱۲)

در فرح زانم که همچون غنچه من
این قدح سر در گریبان خورده‌ام (عطار)

گر خون دل خوری فرح افزای می‌خوری
ور قصد جان کنی طرب‌انگیز می‌کنی (سعدی)

* شیخ روزبهان فرماید: فرح در غیبت از مقامات اهل اسرار از نجباست. این فرح، شوق روح است به حضرت حق و یاد ایام وصال است، با آن بند حجاب از پای پرنده روح بازمی‌گردد و با بال فرح به عالم شادمانی پرواز می‌کند.

عارفی گفت: فرح بالله، موجب افزایش فرح در مشاهدۀ الله است. (۱۳)

* اولیاء الهی اگر اراده کنند می‌توانند دیگران را بخندانند و یا بگریانند. و مظهر این آیه الهی باشند: «وَأَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَأَبْكَىٰ: و هم اوست که (بندگان را) شاد و خندان سازد و غمین و گریان گرداند». (نجم: ۴۳)

* خداوند، جمال و بهاء محض و مبداء هر جمال و بهاء است. او در غایت کمال و جمال است و دارای برترین لذت که هیچ لذتی را قیاس بدان نتوان کرد. ذاتش برای ذاتش، اعظم عاشق و معشوق و اعظم لاذّ و متلذّ خواهد بود.

لذت به معنی ادراک ملائم می‌باشد نه لذت مزاجی که بر خلق است. در دعا آمده است: «اللهم غَیِّر سوءِ حالَنا بِحُسنِ حالِک: خدایا بدی حال ما را به حسن حال خودت تغییر بده» (دعای بعد از نماز ماه رمضان مروی از پیامبر صلی‌الله علیه و آله) یعنی خداوند ادراک ملائم (موافق و سازگار و مناسب) دارد. در بند ۶۵ دعای جوشن کبیر آمده است: «اللهم یا مرتاح» مرتاح از روح به معنی نشاط، انبساط و ابتهاج است.

مروحه که اسم آلت است به معنی باد بزن از همین روح که آلت ترویح است مشتق شده است. پس می‌توان خداوند را به اسمای مبتهج (خشنود، خرسند و مسرور) و لاذّ و متلذّ نام برد به این معنی که گفته شد. در مناجات شعبانیه آمده است: خدایا به نور عزت ابهج خود مرا پیوند ده (ألحِقنی بِنُورِ عِزِّکَ الأبهج). نتیجۀ اسماء الهی توفیقی نیستند و به هر نامی که مخصوص نباشد اما زیبندۀ خداوند باشد می‌توان نام برد؛ لکن لذت هر چیزی به‌حسب حال آن موجود است که لذت می‌برد. لذت حیوانات از خوردن، لذت عاشقان از معشوقان و فرشتگان از کارشان، لذت حشرات از خوراکشان، لذت شب‌پره از تاریکی، لذت درختان از نوع تغذیه خودشان و لذت گردش افلاک بر مداری که می‌چرخند با هم فرق می‌کند؛ اما دربارۀ حق‌تعالی، لذت و لبخند به معنی حسی و طبیعی نیست. بله هر چه در عالم علوی و تجرد هستند، خوشی آنان بیشتر است چراکه به حقایق نزدیک‌تر و قرین هستند. پس خدا برترین مدرک به برترین ادراک است به معنی ادراک ملائم و مناسب ذات خودش می‌باشد. چنان‌که در روایات بسیار آمده که خداوند در دنیا به کار بعضی بندگان لبخند می‌زند و در بهشت تجلی ضحکی (خنده) دارد.

نه خنده‌ای که بندگان یا موجودات دیگر دارند، بلکه آنچه ملائم ذات اوست به بسیاری خرسندی و خشنودی می‌شود.

* برخی از اندوه‌ها که به انسان هجوم می‌آورند، کفّارۀ گناهان و رفتار نامناسب اوست که این هم به نوعی تدارک نقصانی است که بر اثر گناه بر انسان وارد شده است و بعضی از غم و غصه‌ها که مربوط به مصائب طبیعی است که ناخودآگاه بر دل انسان می‌نشیند، خداوند آن را به سرور و شادمانی جبران خواهد نمود. که امیرالمؤمنین علیه‌السلام در این باره فرمودند: «لِکُلِّ هَمٍّ فَرَحٌ: برای هر اندوهی، یک فرح و شادمانی است.» (۱۴)

* راهکارهای اندوه‌زدایی:

۱- پناه بردن به خدا؛ امام صادق علیه‌السلام فرمود: «اللّهُمَّ إنّی أعُوذُ بِکَ مِن الهَمِّ وَ الحُزن: خدایا من از غم و اندوه زیاد به تو پناه می‌برم.» (۱۵)

۲- ذکر و دعا:

الف) ذکر استغفار: رسول خدا صلی‌الله علیه و آله فرمود: «هر کس غم و اندوهش بسیار شد، استغفار کند.» (۱۶)

ب) ذکر لا حول و لا قوة الّا بالله العلی العظیم؛ امام صادق علیه‌السلام فرمودند: هنگامی‌که اندوه‌ها پی‌درپی به تو هجوم آوردند، بر تو باد به ذکر «لاحول و لا قوة الا بالله».

ج) ذکر ماشاءالله؛ بر نگین انگشتر امیر مؤمنان هفت جمله نوشته شده بود که حضرت آن را در جنگ و به هنگام مشکلات به دست می‌کردند. یکی از آن جملات این بود: اَعدَدتُ لِکُلِ هَمٍّ وَ غَمٍّ فادِحٍ ماشاءالله: برای هر غم و اندوه سخت و دشوار «ماشاءالله» را مهیا نمودم. (۱۷) یعنی این ذکر یکی از اسباب و عوامل برطرف‌کنندۀ اندوه‌های سنگین و شکننده است.

د) ذکر یونسیه: ذکر یونسیه همان ذکری است که سبب رهایی حضرت یونس علیه‌السلام از شکم ماهی شد. چنانکه امام صادق علیه‌السلام فرمودند: «در شگفتم از کسی که اندوه او را فرا گرفته، و با این حال چگونه به این فرموده خدای عزوجل پناه نمی‌برد؛ «لا اله الّا انت سبحانک انی کنت من الظالمین» که شنیدم خدای عزوجل به دنبال آن می‌فرماید: درخواستش را برآوردیم و از اندوه نجاتش دادیم و اهل ایمان را این‌چنین می‌رهانیم.» (۱۸)

ه) از حضرت رسول صلی‌الله علیه و آله روایت شده که فرمود: «هر کس به غم و اندوه یا بلا و شدتی مبتلا شد، بگوید: الله ربّی لا اشرک به شیئاً، توکّلتُ عَلی الحیِّ الذی لا یَمُوت: خدا پروردگارم است، چیزی را شریک او نمی‌سازم. بر زنده‌ای که نمی‌میرد توکل می‌کنم.»

و) از امام صادق علیه‌السلام نقل شده که برای رفع غم و اندوه غسل می‌کنی و دو رکعت نماز می‌خوانی و سپس چنین می‌گویی: ای گشایندۀ اندوه و ای زدایندۀ غم، ای بخشندۀ دنیا و آخرت و مهربان هر دو! اندوهم را بگشای و غمم را رفع کن! ای خدای یگانه، ای یکتای بی‌نیازی که فرزند نیاورده و فرزند نبوده و احدی همتای او نیست! نگهم دار و پاکم کن و بلایم را ببر! (۱۹)

ز) همچنین آیة الکرسی و معوذتین.

ی) و نیز روایت شده که برای رفع غم و اندوه این دعا را صد مرتبه در سجده می‌خوانی: یا حیُّ یا قَیّوم یا لا إله إلّا أنت بِرحمتک استغیث فَاکفِنی ما أهمَّنی و لا تَکِلنی إلی نفسی: ای زندۀ پاینده، ای کسی که معبود حقی جز تو نیست، به رحمتت استغاثه دارم. آنچه را مهم من است، کفایتم کن و مرا به خودم وامگذار! (۲۰)

۳- حدیث کسا: یکی از خواص و آثار خواندن و شنیدن حدیث کسا این است که غم و اندوه انسان را می‌برد. (۲۱)

۴- ایمان به قضا و قدر خداوند؛ رسول خدا صلی‌الله علیه و آله فرمودند: ایمان به قدر، غم و اندوه را می‌برد. (۲۲) و از امام رضا علیه‌السلام روایت شده که در گنجی که خداوند در جریان داستان حضرت خضر علیه‌السلام و حضرت موسی علیه‌السلام نقل می‌کند چند جمله نوشته شده بود که یکی از آن جملات این است: عجبتُ لِمن ایقَنَ بِالقدر کیف یحزن: در شگفتم چگونه کسی به تقدیر ایمان دارد و اندوهگین می‌شود. (۲۳) و در روایتی از امام موسی کاظم علیه‌السلام آمده که: هر کس در برابر حوادث و پیشامدها غمگین و اندوهناک گردد، معلوم می‌شود که اهل غم و اندوه است. مؤمن باید در برابر قضا و خواست الهی راضی و خشنود باشد. (۲۴)

و در روایتی دیگر از امام صادق علیه‌السلام آمده که: خداوند با عدل و حکمت و علمش آسایش و سرور را در یقین و راضی بودن از خدا قرار داده است…. و حزن و اندوه را در شک و تردید قرار داده، پس شما راضی و تسلیم امر او باشید. (۲۵)

۵- اعتماد و توکل به خدا: امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمودند: «هر کس به خداوند اعتماد کند، خداوند مسرور و شادمانش می‌کند و هر که بر او توکّل کند امورش را کفایت می‌کند و اعتماد به خداوند دژ محکمی است که جز مؤمن امین در آن متحصن نمی‌شود و توکّل بر خداوند مایۀ نجات و رهایی از هر بدی و پناهگاهی در برابر هر دشمن است.» (۲۶)

۶- نظافت و آراستگی؛ امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمودند: «جامۀ پاکیزه غم و اندوه را می‌زداید.» (۲۷)

و نیز وقتی انسان از شست و شوی بدن خود فارغ می‌شود احساس سبکی و نشاط به او دست می‌دهد و طهارت ظاهر، پلی برای طهارت و پاکیزگی باطن است و مراعات نکردن نظافت موجب فقر و اندوه و گرفتگی روح می‌شود.

۷- یاد مرگ؛ راوی گوید: امام صادق علیه‌السلام به من فرمودند: آیا هیچ‌گاه غمگین، اندوهناک و دردمند نمی‌شوی؟ گفتم: چرا به خدا سوگند. فرمود: هرگاه چنین می‌شوی، مرگ و تنهایی خودت را در گور به یاد آور… (۲۸)

۸- غم‌زدایی از دیگران؛ امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمودند: «هر کس غم و اندوهی را از مؤمنی بزداید و او را از دل‌گرفتگی و ناراحتی بیرون آورد و شاد سازد، خداوند او را از ۷۲ اندوه از اندوه‌های دنیا و از ۷۲ اندوه از اندوه‌های آخرت رها سازد.» (۲۹)

۹- جای گرفتن در زمرۀ اولیای الهی: در سورۀ یونس آیۀ ۶۲ آمده که: «آگاه باشید که بر دوستان خدا نه بیمی است و نه آنان اندوهگین می‌شوند.»

مرحوم حاج اسماعیل دولابی می‌فرمودند: «اولیاء و امامان شادی‌های خود را در دنیا ظاهر نکردند، چون مردم دنیا گرفتار و ماتم‌زده‌اند و ادب اقتضاء می‌کند که در برابر انسان‌های اندوهگین شادی‌های خود را اظهار نکنیم.» و امام حسن عسکری علیه‌السلام فرمودند: «شادمانی کردن در حضور شخص اندوهگین، از ادب دور است.» (۳۰) و امامان درنهایت سرور و شادی‌اند و اما در اینجا ظرفیت نیست تا شادی‌های خود را ظاهر کنند. امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمودند: «من از آن قومی‌ام که قلب‌هایشان در بهشت و بدن‌هایشان در کار و کوشش است.» (۳۱)

* امام صادق علیه‌السلام: «راحتی واقعی و حقیقی و کامل مؤمن، فقط هنگام ملاقات خدای تعالی است.» (۳۲) و امام حسین علیه‌السلام پیش از شهادت به اصحاب خود فرمودند: رسول خدا به من فرمودند: «گروهی از اصحاب تو با تو به شهادت می‌رسند که درد آهن و شمشیر و نیزه را احساس نمی‌کنند.» (۳۳)

۱۰- زیارت: حضرت رسول صلی‌الله علیه و آله دربارۀ امام رضا علیه‌السلام فرمودند: «هیچ غم‌زده‌ای او را زیارت نمی‌کند، مگر آنکه خدای عزوجل غبار غم را از خاطرش برطرف سازد.» (۳۴)

۱۱- انگشتر عقیق: امام هشتم علیه‌السلام از رسول خدا صلی‌الله علیه و آله چنین روایت می‌کنند: «عقیق به دست کنید تا زمانی که در دست کسی باشد، غم و اندوه نخواهد دید.» (۳۵)

* از عوامل ایجاد نشاط:

۱- همکاری و کمک به دیگران در کارها.

۲- اظهار محبت.

۳- تشکر و قدردانی.

۴- دادن هدیه.

۵- رعایت عدالت.

۶- بازی با کودکان؛ پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله علیه و آله می‌فرمودند: «کسی که کودکی نزد اوست باید با او کودکی کند.» (۳۶)

۷- یاد خداوند.

۸- دست محبت بر سر یتیمان کشیدن.

۹- رسیدگی و عطوفت نسبت به بی‌سرپرستان.

۱۰- تلاش برای برآوردن نیازهای اهل ایمان.

۱۱- تفقّد و دلجویی از فقرا و نیازمندان.

۱۲- دعا کردن.

۱۳- ولایت اهل‌بیت.

۱۴- دل کندن از دنیا.

۱۵- شاد کردن دل‌ها که اثر عجیبی در روح و جان خود شخص دارد.

۱۶- ایستادگی در راه خدا.

۱۷- بیان و خواندن حکایات نشاط‌بخش.

۱۸- تفریح سالم.

۱۹- امام صادق علیه‌السلام فرمودند: «نشاط در ده چیز است: راه رفتن، سواری، فرو رفتن در آب، نگاه کردن به سبزه، خوردن، آشامیدن، نگاه کردن به زن (همسر) زیبا، هم‌آغوشی با همسر، مسواک زدن، هم‌صحبت شدن با بزرگان.» (۳۸)

۲۰- امام صادق علیه‌السلام در روایت دیگری فرمودند: «یکی از انبیاء از اندوه به خداوند شکایت برد. خداوند به او امر کرد که انگور تناول کند.» (۳۹)

۲۱- و نیز در روایتی آمده که پیامبر خدا صلی‌الله علیه و آله غمگین شد. پس جبرئیل به او امر کرد که سر خود را با سدر بشوید. (۴۰)

۲۲- استشمام بوی خوش.

۲۳- پوشیدن لباس‌های روشن مانند زرد، سفید، سبز.

۲۴- حضور در مجالس شادی.

۲۵- سیر و سفر.

۲۶- استفاده از بعضی خوردنی‌ها و میوه‌ها که غم‌زداست که در روایات آمده: مانند انگور (۴۱)، عسل (۴۲)، در روز جمعه گوشت و میوه برای خانواده خریدن و خوردن آن (۴۳).

۲۷- دیدار دوستان: پیامبر خدا صلی‌الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه‌السلام خطاب می‌فرماید: «یا علی، برای اهل ایمان سه چیز موجب شادمانی در دنیاست: دیدار برادران دینی، افطاری دادن به روزه‌دار و تهجّد و شب‌زنده‌داری در ساعات آخر شب.» (۴۴)

۲۸- سوارکاری، تیراندازی و نیز شنا کردن، مسافرت، عبادت مانند نماز شب دیگر از موارد نشاط‌آفرین است.

۲۹- مزاح و شوخ‌طبعی: پیامبر صلی‌الله علیه و آله فرمودند: «من مزاح می‌کنم ولی جز حق نمی‌گویم.» (۴۵)

امام باقر علیه‌السلام از پدران خود چنین روایت کرده‌اند: پیامبر خدا صلی‌الله علیه و آله هرگاه می‌دیدند یکی از اصحابشان اندوهگین است، او را با مزاح و شوخ‌طبعی شادمان می‌کردند. (۴۶)

شوخی بسیار هرچند مذمت شده، اما در هنگام مسافرت در روایات پسندیده شمرده شده است. امام صادق علیه‌السلام فرمودند: «و یکی دیگر از اموری که به‌عنوان مروت در سفر است، زیاد مزاح کردن است در چیزی که غضب خدای عزوجل در آن نباشد.» مزاح در سفر، خستگی راه را از تن بیرون می‌کند و طول سفر را کوتاه می‌کند.

* آفات شوخی:

۱- دروغ در شوخی. رسول خدا صلی‌الله علیه و آله: وای به حال کسی که به‌دروغ سخن می‌گوید، برای اینکه گروهی را بخنداند، پس وای بر او، وای بر او. (۴۷)

در روایتی دیگر، امام علی علیه‌السلام فرمودند: «بنده‌ای طعم ایمان را نمی‌چشد جز اینکه دروغ را، چه به شوخی و چه جدی، ترک کند.»

۲- دل‌آزاری.

۳- زیاده‌روی در شوخی؛ امام باقر علیه‌السلام: «زیاده‌روی در مزاح و شوخی آبرو را می‌برد.» (۴۸)

۴- شوخی‌های بی‌جا: تحقیر، اهانت به دیگران، تمسخر، آزردگی دیگران … نباشد.

* چهرۀ خندان و متبسّم در سخن گفتن، یکی از ویژگی‌های مؤمن است. عبدالله بن حارث گوید: من کسی را متبسّم‌تر از رسول خدا صلی‌الله علیه و آله ندیدم. (۴۹) بیشترین خندۀ او را تبسم تشکیل می‌داد. (۵۰) و نیز آمده است که پیامبر گاهی طوری می‌خندید که دندانهای آسیای آن حضرت ظاهر می‌شد. (۵۱)

و نیز در کتاب وسائل الشیعه در کتاب نکاح روایاتی آورده که دلالت می‌کند بر اینکه مستحب است انسان با زن زیبایی که خنده‌رو باشد ازدواج کند.

* آفات خنده:

۱- قهقهه؛ امام صادق علیه‌السلام فرمود: «قهقهه از شیطان است.» (۵۲)

امام باقر علیه‌السلام: هرگاه قهقهه زدی پس از فراغت از آن بگو: اللهم لا تَمقُتنی: خداوندا بر من خشم مگیر. (۵۳) مناسب‌ترین خندۀ اهل ایمان تبسم است.

۲- زیاده‌روی در خنده؛ امام صادق علیه‌السلام: «خندۀ بسیار ایمان را به یک‌سو پرتاب می‌کند.» (۵۴)

زیاده‌روی در خنده موجب کاهش و نقصان ایمان شده و افراط در آن، باعث غم و غصه بعد از آن می‌شود. مانند آنجا که انسان بیش‌ازحد غذایی بخورد که موجب پس دادن می‌شود.

* پس شادی و نشاط مانند نیاز به غذا، از نیازهای طبیعی انسان است که ضرورتی اساسی برای ادامه حیات و سلامت جسم و روان انسان محسوب می‌شود.

* بعضی از شادی‌ها از هیجانات موقت و عوامل ساختگی و فعالیت‌های زیان‌بار پدید می‌آیند مانند شادی ناشی از مصرف مواد مخدر و موسیقی‌های مبتذل. و این نوع شادی‌ها همراه با هوس رانی و شهوت بوده و انسان را به‌سرعت از خدا دور می‌کند و موجب غفلت می‌باشد.

* لذت و نشاط فقط با عوامل مادی به دست نمی‌آیند بلکه عوامل معنوی نیز در ایجاد شادی مؤثرند. شادی، احساسی درونی با منشأ باطنی است که آثار بیرونی هم دارد. که حضرت علی علیه‌السلام فرمود: «شادی مؤمن به طاعت پروردگار و حزنش بر گناه و عصیان است.» (۵۵)

* فرح و شادمانی ناپسند عبارت‌اند از شادمانی در برابر گناه و رذایل اخلاقی، شادی به مظاهر دنیوی (رعد: ۲۶)، مال و ثروت (قصص: ۷۶)، به علم و دانش (غافر: ۸۳)، توأم با فراموشی (هود: ۱۰)، غفلت(شوری: ۴۸) و تمسخر (مؤمنون: ۱۰۹-۱۱۰).

* نشاط کاذب در ظاهر، نشاط و شادمانی است اما در باطن، غم و اندوه می‌باشد و قرآن از شادی‌های کاذب و زودگذر، تعبیر به لهو فرموده است و نیز مزاح و شوخی اگر به سبک‌سری، بی‌شرمی و گستاخی بیامیزد، هزل نامیده می‌شود که در اسلام مطرود است و اگر به تحقیر و بدگویی و ناسزا آمیخته شود آن را «هجو» می‌خوانند که آن هم در اسلام نهی شده است.

منابع:

۱) کافی، ج ۱، ص ۲۱، ح ۱۴

۲) تحف العقول، ص ۲۱۴

۳) مکارم الاخلاق، ص ۲۲

۴) مشرب الارواح، ص ۸۴

۵) مشرب الارواح، ص ۸۴

۶) اصطلاحات شرح شطحیات، روزبهان، ص ۶۳۳

۷) مشرب الارواح

۸) مشرب الارواح، ص ۸۸

۹) منازل السایرین، خواجه عبدالله انصاری

۱۰) اصطلاحات شرح شطحیات، روزبهان، ص ۶۴

۱۱) اصطلاحات شرح شطحیات، روزبهان، ص ۶۳۵

۱۲) مشرب الارواح ، ص ۹۴

۱۳) مشرب الارواح، ص ۲۶۵

۱۴) تصنیف غررالحکم، ص ۳۲۱

۱۵) الکافی، ج ۳، ص ۳۴۵

۱۶) الکافی، ج ۸، ص ۹۳

۱۷) مکارم الاخلاق، ص ۹۱

۱۸) سوره انبیاء: ۸ – من لا یحضره الفقیه، ج ۴ ص ۳۹۳

۱۹) الکافی، ج ۲، ص ۵۵۷

۲۰) الکافی، ج ۲، ص ۵۶۲

۲۱) مسکن الفؤاد، ص ۱۵۶

۲۲) نهج الفصاحه، ص ۳۶۹

۲۳) الکافی، ج ۲، ص ۵۹

۲۴) التمحیص، ص ۵۹ – بحارالانوار، ج ۶۸، ص ۱۵۲

۲۵) همان

۲۶) کشف الغمه، ج ۲، ص ۳۴۶

۲۷) الکافی، ج ۶، ص ۴۴۴

۲۸) روضة الواعظین، ج ۲، ص ۴۹۴

۲۹) ارشاد القلوب، ج ۱، ص ۱۳۸

۳۰) تحف العقول، ص ۴۸۹

۳۱) نهج البلاغه خطبۀ ۱۹۲

۳۲) مصباح الشریعه، ص ۱۲۲

۳۳) مختصر البصائر، ص ۱۶۹ – بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۸۰

۳۴) من لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص ۵۸۳

۳۵) عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۴۷

۳۶) من لا یحضره الفقیه، ج ۳، ص ۴۸۳

۳۷) امیر گل ها، ص ۲۰۵

۳۸) وسائل الشیعه، ج ۲، ص ۱۱

۳۹) بحارالانوار، ج ۷۳، ص ۳۲۳

۴۰) همان

۴۱) بحارالانوار، ج ۱۴، ص ۴۶۰

۴۲) همان، ج ۵۹، ص ۲۹۵

۴۳) صدوق، ج ۱، ص ۴۲۳

۴۴) من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۳۶۰

۴۵) مکارم الاخلاق، ص ۲۱ – بحار، ج ۱۶، ص ۲۹۸

۴۶) مستدرک الوسائل، ج ۸، ص ۴۰۸

۴۷) مرآت العقول، ج ۱۰، ص ۳۲۷

۴۸) الکافی، ج ۲، ص ۶۶۵

۴۹) کشف الاسرار، ج ۱، ص ۱۵۵

۵۰) بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۲۹۸

۵۱) کشف الغمة فی معرفه الائمه، ج ۱، ص ۹

۵۲) الکافی، ج ۲، ص ۴۶۴

۵۳) کشف الاسرار، ج ۱، ص ۱۶۱

۵۴) الکافی، ج ۲، ص ۶۶۵

۵۵) میزان الحکمة، ج ۵، ص ۲۷۵

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.