وبلاگ

آثار عهد شکنی

مرحوم عارف بالله حاج اسماعیل دولابی فرمود: زارعی تصمیم گرفت خدا را در کار زراعتش شریک کند تا خدا باران کافی نازل کند و به کشت و زراعتش برکت بدهد. متقابلاً او هم سر خرمن سهم خدا را جدا کند و بپردازد. سال اول زراعتش خیلی پر محصول شد و وقتی خرمن‌ها را درو کرد و خواست سهم‌ها را تفکیک کند، به خدا عرض کرد شما که الحمدالله بی‌نیازید، ولی من خانه و زندگی حسابی ندارم. امسال با اجازه‌ات همه محصول را خودم برمی‌دارم و سال آینده سهم شما را حساب خواهم کرد! چند سال، وقت محصول به بهانه‌ای سهم خدا را نمی‌داد تا این‌که یک سال به ذهنش خطور کرد که خدایا اصلاً شما شریک نیستی! ناگهان دید دیوار بزرگی از دور دارد نزدیک می‌شود. خوب که دقت کرد دید سیل عظیمی به سمت ده می‌آید. از ترس پا به فرار گذاشت و حتی لنگه‌کفش‌هایش هم از پایش بیرون آمد و جا ماند و سیل هم زمین کشاورزی و خانه و زندگی او را با خود برد. زارع که به یاد عهدشکنی‌های خودش با شریکش یعنی خدا افتاد، فهمید که لطمه از کجا خورده است. درحالی‌که پابرهنه بود و کفش‌هایش را هم سیل برده بود، سر به آسمان بلند کرد و به خدا عرض کرد فهمیدم چه شد ولی روزی که می‌خواستم با هم شریک شویم من کفش که پایم بود اما سیلی که فرستادی، کفش‌هایم را هم برد!

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.