اختلاف
در عالم ارواح، همه در وحدت بودند و در بیرنگی، چون به این عالم آمدند، در تقید و کثرت و نزاع درآمدند، پس موجب اختلاف در عقاید شد و مذاهب گوناگون به ظهور آمد؛ و حتی در یک دین، دو پیرو هم با هم در جنگ و خونریزی هم برآمدند. آن بیرنگی، مخصوص عالم ملکوت بود و اینجا رنگها از بروز غرایز پدید آمدند. انبیاء چون مظهر وحدت مطلقاند، لذا با یکدیگر جنگ ندارند. خداوند همه را از آب خلق کرد، اما گل و خار با هم اختلاف دارند، با اینکه تغذیه آن دو از آب و خاک است. پس بروز هر چیزی به تناسب صفات و تعیّنات خود آشکار میشود و فهم این موضوع در کل هستی به نظر حکیم الهی، حکیمانه است؛ اما برای همگان موجب حیرت و تعجب و یا انکار به صانع میشود. تا وقتیکه انسانها در بند هستی مجازی و ساختن عمارتها هستند، اختلاف است و چون از هستی مجازی عبور کرده و به حقیقت وحدت برسند و فانی شوند، آنگاه به هستی مطلق و محض پیوستهاند. اشکال در این است که همه در نمودها غرقاند و به هست نماها دل بستهاند. لذا اهل دنیا از عارفان جدا و به اهل زر و زور و ریاست وابستهاند و گاهی به مذمّت واصلان و ثنای مهجوران از حق پرداختهاند. مجذوبان به عرفاء، قلیل و مجذوبان به دنیا کثیرند و این فاصله از این است که فانیان حق، کم و فراریان از حق بسیارند؛ و اختلاف در رنگها و تقیدات خود را نشان میدهد. در نتیجه همهٔ ارواح در عالم امر بیرنگ و وحدت داشته و چون به عالم رنگارنگ و کثرات آمدند به گوناگونی و اختلاف افتادند؛ و عدم وحدت، دلیل بر عدم تجانس است که از یکدیگر فاصله گرفتهاند و همصحبت و همنشین هم نشدهاند.