اسامة بن زید
اسامه بن زید از کسانی است که پیامبر به وی علاقهمند بود و او را «حب الرسول» مینامیدند.
1- پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود: اسامه از افرادی است که بسیار موردعلاقه من بوده و امید است که از نیکان شما باشد.
2- روزی پیامبر صلیاللهعلیهوآله به عیادت سعد بن عباده میرفت و بر دراز گوشی سوار بود، اسامه را پشت سر خود سوار کرد.
3- روزی اسامه افتاد و سرش شکست، پیامبر صلیاللهعلیهوآله خودش آن را درمان کرد.
4- اسامه گوید: پیامبر صلیاللهعلیهوآله یک جامه مصری از جامههایی که دحیه کلبی به حضرت اهداء کرده بود، به من بخشید. من آن را به همسرم پوشانیدم. روزی پیامبر صلیاللهعلیهوآله پرسید: چرا آن لباس را نمیپوشی؟ عرض کردم: به همسرم دادم. فرمود: به او بگو جامه دیگری در زیر بپوشد مبادا حجم بدنش نمایان گردد.
5- پیامبر صلیاللهعلیهوآله لشگر چهار هزار نفری به امیری اسامه در مرز مراکش روانه سرزمین روم (جنگ موته) کرد، با اینکه بیست سال بیشتر نداشت و اکثر بزرگان از این موضوع ناراحت بودند. اسامه چون میبیند که کسالت پیامبر صلیاللهعلیهوآله بسیار سخت است در حرکت سستی میکند. پیامبر فرمود: زودتر لشگر را حرکت ده.
عرض میکند: پدر و مادرم به قربانت! اجازه دهید تا خدا شما را شفا دهد، بعد بروم! فرمود: نه، برو به امید خدا حرکت کن. عرضه داشت: شما در چنین حال باشید من بروم دلم چرکین خواهد بود. فرمود: برو خدا تو را یاری کند. عرض کرد: دوست ندارم حال شما را از مسافرین بپرسم. فرمود: به آنچه مأمورت کردهام عمل کن.