استغراق
مرد بحری دائماً بر تخته خوف و رجاست **** چونک تخته و مرد فانی شد، جز استغراق نیست
اینکه مردی برای خدا بندگی میکند، خود و فعل خود را میبیند و خدا را هم میبیند، این استغراق نیست. پس استغراق آن باشد که او در میان نباشد و جهد و فعل و حرکت ننماید، چنانکه غرق آب آن کس است که در او هیچ جنبش و فعلی نماند و هر فعلی که از او آید، از او نباشد فعل آب باشد.
آنکه هنوز در آب دست و پا میزند یا بانگ میآورد را استغراق نگویند.
اگر یک عضو را استغراق حاصل شد، همه در وی مستغرق شوند. چون حواس از روی مضا جمع و از روی صورت متفرقاند؛ مانند مگس وقتی حرکت میکند، همه اجزایش حرکت میکند ولی وقتی در عسل ماند دیگر حرکت نمیکند.
هرچه انسان در فعل خدا مستغرق شود، معرفتش بیشتر شود و هرچه معرفتش بیشتر شود، سبب دوستی بیشتر او میگردد. استغراق سبب میشود انسان از چیزهای دیگر غافل شود.
اما اضطراب و تشویش خاطر نمیگذارد انسان مستغرق شود و نیز تعلّقات دنیا و هوای نفس مانع استغراق هستند.