اطوار دل
دل را پنج طور (اندازه، درجه) است که هر یک جایگاه جوهری از جواهر رحمانی یا نفسانی است.
طور اول را صدر گویند که کانون و جایگاه اسلام است. خداوند در سوره زمر ۲۲ فرمود: «اَفَمَن شَرَحَ صَدرَهُ لِلاِسلام فَهُوَ عَلی نورٍ مِن ربّه: آیا کسی که خداوند دل (صدرش) را به اسلام گشاده است، از سوی پروردگارش از نور هدایت برخوردار است.»
پس هرگاه این جایگاه از نور اسلام منع شود، به جایگاه ظلم و محل وسواس شیطان و تسویل نفس تبدیل گردد که خداوند در سوره ناس آیه ۵ فرمود: «یُوَسوِسُ فی صدرو النّاس: در صدرهای بشری وسوسه میکند.» پس صدر است که محل وسوسه شیطان است و شیطان را جز در صدر تصّرف و تسلّطی نیست.
صدر پوشش (پوست) دل است و برای چنین وسواسی راهی به اعماق دل نیست؛ زیرا که دل خزانه پروردگار است که فرمود: «هر پادشاهی را گنجینهای است و گنجینه من در زمین دل بنده مؤمن من است.»
طور دوم را قلب گویند که آن کانون و معدن ایمان است. در قرآن هرگاه کلمه ایمان آمده، برای آن کلمه قلب استعمال شده است؛ مانند سوره مجادله ۲۲: «کَتَبَ فی قلوبِهِم الایمان: در قلبهایشان ایمان نوشته شده است.»
و نیز محل نور عقل است که در سوره حج ۴۶ فرمود: «فَتَکونَ لَهُم قلوب یعقلون بها: از برای آنان قلوبی است به آن قلبها تعقّل میکند.»
و نیز محل بینایی است که در سوره حج ۴۶ فرمود: «فَاَنّها لا تعمی الاَبصارُ وَ لکِن تَعمَی الّتی فی الصّدور: نه فقط دیدگان است که نابینا میشود، بلکه قلبهایی نیز که در اندرون سینههاست نابینا میگردد.» و مثالش در قلب مثال چشم است در بدن و آن را چشم دل و چشم باطن خوانند.
طور سوم شِغاف غلاف قلب است که آن جایگاه و معدن عشق و محبّت و شَفَقَت بر خلق است که در سوره یوسف ۳۰ فرمود: «قَد شَغَفَها حبّاً: محبّت زلیخا به یوسف به انتها درجه خود رسید.» و محبّت خلق از شِغاف (غلاف قلب) نمیگذرد.
طور چهارم فؤاد است که محل مشاهده و رؤیت صادقانه است. خداوند در سوره نجم ۱۱ فرمود: «ما کَذَبَ الفوادُ ما رَأی: آنچه دلش دید، دروغ نپنداشت.»
طور پنجم سُویدا است و آن محل و منبع حکمتها و اسرار الهی و علم لدنی است و جایگاه علم اسماء است. خداوند در سوره بقره ۳۱ فرمود: «عَلَّمَ آدَمَ الاَسماءَ کلَّها: همه نامها را به آدم آموخت.» پس در اینجاست که انواع علوم الهی که بر فرشتگان پوشیده و پنهان است، بر انسان کشف میگردد. پس مخزن مکاشفات غیبیه است.